English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
emboly درهم فرورفتگی
Other Matches
mashing خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwine درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwines درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined درهم بافتن درهم بافته شدن
clutters درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter درهم ریختگی درهم وبرهمی
sinking فرورفتگی
pockets فرورفتگی
pocket فرورفتگی
downthrow فرورفتگی
immersion فرورفتگی
fovea فرورفتگی
fossa فرورفتگی
craters فرورفتگی
crater فرورفتگی
howe فرورفتگی
dips فرورفتگی
dip فرورفتگی
denting فرورفتگی در اثرضربه
dent فرورفتگی در اثرضربه
bay فرورفتگی دیوار
dents فرورفتگی در اثرضربه
fossa حفره فرورفتگی
dented فرورفتگی در اثرضربه
concavity تقعر فرورفتگی
dimply دارای فرورفتگی
fovea centralis فرورفتگی مرکزی
dinge فرورفتگی سطح گودکردن
crater دهانه اتشفشان فرورفتگی
notches چوبخط زدن فرورفتگی
notch چوبخط زدن فرورفتگی
hosel فرورفتگی سر چوب گلف
craters دهانه اتشفشان فرورفتگی
graben فرورفتگی در پوسته زمین
arctic basin فرورفتگی قطبین زمین
corrosion pit فرورفتگی در اثر خوردگی
umbilicus فرورفتگی ناف مانند
sand trap فرورفتگی مصنوعی شن درمیدان گلف
inlets فرورفتگی ورخنه کوچک دریچه ورودی رخنه
inlet فرورفتگی ورخنه کوچک دریچه ورودی رخنه
inlaid work [نقش تزئینی فقط با استفاده از یک نوع مواد در بریدگی، تورفتگی یا فرورفتگی دیوار]
internal wrenching bolt پیچ فولادی بسیار مقاومی که سر ان دارای فرورفتگی شش گوشی برای جا گرفتن اچارالن میباشد
offsets برامدگی یا فرورفتگی هائی که برای دربرگرفتن قسمتهای دیگر ساختمان پیش بینی میشود
dimple هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimples هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
grooves شیار کردن فرورفتگی خان شیار
groove شیار کردن فرورفتگی خان شیار
brinell hardness سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
uptight درهم
currency of early islam درهم
garbled درهم
drachmas درهم
drachm درهم
drachmae درهم
drachma درهم
the name of the unit of silver درهم
entangled درهم
hash درهم
shaggy درهم
unsettled درهم
graded sand شن درهم
mixed درهم
mixes درهم کردن
smash درهم کوبیدن
mix درهم کردن
tangles درهم پیچیدن
confusion درهم وبرهمی
disruptive درهم گسیخته
mix-up درهم وبرهمی
cramp hand writing خط درهم و برهم
at sixes and sevens درهم و برهم
higgledy-piggledy درهم برهمی
smashes درهم کوبیدن
smashers درهم شکننده
pell-mell درهم برهم
puckered درهم کشیدن
puckering درهم کشیدن
pucker درهم کشیدن
mix-ups درهم وبرهمی
mix up درهم وبرهمی
meshed درهم جا افتاده
puckers درهم کشیدن
smasher درهم شکننده
disarray درهم وبرهمی
higgledy-piggledy درهم برهم
anastomois درهم بازشدگی
break down درهم شکستن
unorganized درهم و برهم
turbidness درهم برهمی
tousy درهم وبرهم
topsyturvy درهم برهم
topsy turvydom درهم وبرهمی
in a bad order درهم برهم
tear up درهم دریدن
smiter درهم شکننده
sloppiness درهم برهمی
rimple درهم کشیدن
wild and woolly درهم ریخته
writhen درهم پیچیده
topsy-turvy <idiom> درهم برهم
foul-ups درهم گوریدگی
foul-ups درهم و برهمی
foul-up درهم گوریدگی
foul-up درهم و برهمی
cramped درهم و برهم
conflating درهم آمیختن
conflates درهم آمیختن
conflated درهم آمیختن
raddle درهم بافتن
puchery درهم کشیدن
pleach درهم بافتن
hurry skurry درهم وبرهم
hurry scurry درهم وبرهم
hugger mugger درهم وبرهمی
higgledy piggledy درهم وبرهم
hash total جمع کل درهم
galley west درهم وبرهم
conflate درهم آمیختن
fondu درهم امیزنده
elusory درهم برهم
dumped rockfill درهم سنگریز
immingle درهم امیختن
in a tangle درهم وبرهم
pial درهم وبرهم
out of order درهم برهم
olla اش درهم برهم
olio درهم و برهم
off the rails مختل درهم
muss درهم وبرهمی
mixed environment محیط درهم
messiness درهم برهمی
intwine درهم بافتن
interfluous درهم امیزنده
condenser درهم فشارنده
imbroglios درهم و برهم
compression درهم فشردگی
turbid درهم وبرهم
misruled درهم وبرهمی
misrules درهم وبرهمی
misruling درهم وبرهمی
scrunch درهم شکستن
scrunches درهم شکستن
scrunching درهم شکستن
scrambling درهم امیختن
scrambles درهم امیختن
misrule درهم وبرهمی
scrambled درهم امیختن
scramble درهم امیختن
crashingly درهم شکستن
crashing درهم شکستن
crashes درهم شکستن
untidier درهم و برهم
shagged درهم وبرهم
imbroglio درهم و برهم
helter-skelter درهم برهم
helter-skelters درهم برهم
woebegone درهم و برهم
mats درهم گیرکردن
mat درهم گیرکردن
hash درهم کردن
vanquish درهم شکستن
vanquished درهم شکستن
vanquishes درهم شکستن
vanquishing درهم شکستن
hotchpotch اش درهم وبرهم
taut درهم پیچیدن
overwhelm درهم شکستن
overwhelmed درهم شکستن
overwhelms درهم شکستن
crashed درهم شکستن
crash درهم شکستن
untidiest درهم و برهم
crack-up درهم شکستگی
untidy درهم و برهم
jumble درهم امیختگی
jumbled درهم امیختگی
jumbles درهم امیختگی
jumbling درهم امیختگی
crack up درهم شکستگی
intertwine درهم پیچیدن
intertwined درهم پیچیدن
scrunched درهم شکستن
intertwines درهم پیچیدن
intertwining درهم پیچیدن
untidily درهم و برهم
tangle درهم پیچیدن
disrupts درهم گسیختن
sloppily درهم وبرهم
interlocked درهم بافتن
interlocking درهم بافتن
disrupt درهم گسیختن
interlock درهم بافتن
disrupting درهم گسیختن
interlocks درهم بافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com