English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
feed درون گذاشت
feeds درون گذاشت
input درون گذاشت
inputted درون گذاشت
Search result with all words
differentiator وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
Other Matches
intercoastal رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
overlays جای گذاشت
overlaying جای گذاشت
overlay جای گذاشت
negligence فرو گذاشت
She just left ( went ) . off she went . گذاشت ورفت
outputs برون گذاشت برونگذار
The fellow just took off. طرف گذاشت دررفت
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
he put orlaid the blame me تقصیر را به گردن من گذاشت
output برون گذاشت برونگذار
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
drew دریافت کرد ناتمام گذاشت
incommunicably چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
He left a large fortuue. ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
The professor stepped into the classroom. استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
Mother left me 500 tomans . مادرم برایم 500 تومان گذاشت
extensiontable میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
He left a great name behid him . نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
She laid the book aside . کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
handing وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
in line processing پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
identity of indiscernibles یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
differentiating cicuit مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
rough handling of a thing گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
Tahmasb شاه تهماسب [پسر شاه اسماعیل موسس سلسله صفوی خدمات زیادی برای حفظ و اعتلا هنر فرشبافی ایران به جای گذاشت.]
densities سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
in the recesses of the heart در درون دل
inbound به درون
inhaul line درون کش
inward درون
interior درون
insides درون
endocarp درون بر
ben درون
inside درون
cores درون
core درون
interiors درون
abintra از درون
inly از درون
reentrant درون رو
internally از درون
interiorly از درون
endogenous درون زا
inland درون کشور
inwards or inward سوی درون
immigration درون کوچی
introspective درون نگرانه
introspective درون نگر
interiors درونی درون
introjection درون فکنی
introversion درون گرایی
throughout از درون وبیرون
subversion درون واژگونی
intrastate درون کشوری
endocardium درون شامه دل
endobiotic درون بافتی
intrauterine درون رحمی
inbreeding درون همسری
introflexion سوی درون
autochthonous درون خیز
ataraxia ارامش درون
ingrowing درون رویان
interior درونی درون
located inside در درون قرارگرفته
interpolations درون گیری
innate درون زاد
interpolations درون یابی
interpolation درون گیری
retropulsion درون ریزی
interpolation درون یابی
transcrystalline درون بلورهای
pronation درون گرداندن
online درون خطی
inborn درون زاد
introspection درون نگری
introspection درون گرایی
entoptic درون چشمی
intravenously درون وریدی
intravenous درون وریدی
talents درون داشت
talent درون داشت
talented درون داشت
underground water اب درون زمین
inpouring بسوی درون
intrafusal درون دوکی
entotic درون گوشی
intraindividual درون فردی
entoderm درون پوست
intrapersonal درون فردی
intramolecular درون ذرهای
endozoic درون جانوری
endothelium درون پوش
endosmose درون راند
intradermic درون پوستی
intradermal درون پوستی
inner directed درون وابسته
inrush درون یورش
inlier درون هشته
ingression درون روی
influent درون ریز
interstitial درون شبکهای
intracellular درون یاختهای
intracranial درون جمجمهای
idiotropic درون نگر
endoscope درون بین
endopsychic درون روانی
endoplasm درون مایه
endogamy درون همسری
endogamous درون همسری
endoderm درون پوست
endocrinology درون ریزشناسی
intramuscular درون عضلانی
intrapsychic درون روانی
subjectivism درون گرایی
endogen درون زایی
endogenous درون زاد
endophagous درون خوار
endomorph درون دگرگون
endolymph درون- لنف
endogeny درون زایی
endogenous variable متغیر درون زا
intramolecular درون مولکولی
intramuscular درون ماهیچهای
insalivate درون یورش
intrastate درون ایالتی
entranced درون رفت
emigration درون کوچکی
on line درون خطی
inbuilt درون بافته
assimilation درون سازی
entrancing درون رفت
endocrine درون ریز
insight درون بینی
insights درون بینی
entrance درون رفت
entrances درون رفت
intercontinental درون بری
self reflection درون اندیشی
introverts درون گرا
introvert درون گرا
input درون داد
inputted درون داد
emptiest بدون چیزی در درون
interstitial compound ترکیب درون شبکهای
emptier بدون چیزی در درون
emptied بدون چیزی در درون
on line operation عملکرد درون خطی
endogen گیاه درون روییده
endogenous depression افسردگی درون زاد
introversive type سنخ درون گرا
empties بدون چیزی در درون
empty بدون چیزی در درون
pitman کارگر درون معدن
online storage انباره درون خطی
online operation عمل درون خطی
ductless glands غدههای درون ریز
interstitial atom اتم درون شبکهای
internal combustion engines موتور درون سوز
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عمل درون خطی
endocrine gland غده درون ریز
introversion برگشت بسوی درون
introversible سوی درون برگشتنی
introspective psychology روانشناسی درون نگر
internal combustion engine موتور درون سوز
in line coding کدگذاری درون برنامهای
incurvation خمیدگی سوی درون
incurvation خم سازی سوی درون
incurved خمیده سوی درون
infalling ریزش بسوی درون
intraclass coefficient ضریب درون طبقهای
inflexion کجسازی سوی درون
in-house درون ساختمان یک شرکت
inbuilt که درون سیستم است
intramolecular force نیروی درون مولکولی
introrsal رو کننده بسوی درون
intratelluric واقع در درون زمین
intrapsychic conflict تعارض درون روانی
interstitial hydride هیدرید درون شبکهای
intra uterine واقع در درون زهدان
intracellular واقع در درون سلول
intake مقدارجذب چیزی به درون
intakes مقدارجذب چیزی به درون
intramolecular rearrangement نوارایی درون مولکولی
in house درون ساختمان یک شرکت
screwthread خان درون پیچ
self examination درون خویشتن بینی
upcountry درداخل یا درون کشور
interpolating درون یابی کردن
interpolates درون یابی کردن
interpolated درون یابی کردن
within group variance پراکنش درون گروهی
interpolate درون یابی کردن
inland درون مرزی داخله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com