Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
English
Persian
enfilade
درو عرضی کردن
Search result with all words
transect
بطور عرضی برش کردن برش عرضی کردن
Other Matches
crossbar
خط عرضی صلیب میله عرضی
crossbars
خط عرضی صلیب میله عرضی
crosser
عرضی
crosses
عرضی
crossest
عرضی
cross
عرضی
lateral
عرضی
transverse
عرضی
crossbars
خط عرضی
crossbar
خط عرضی
traversed
عرضی
traversing
عرضی
traverses
عرضی
traverse
عرضی
profile
مقطع عرضی
lateral route
جاده عرضی
lateral shifts
تغییرات عرضی
lateral tell
سبقت عرضی
transverse section
مقطع عرضی
latitude band
کمربند عرضی
transection
برش عرضی
deflection sweep
درو عرضی
transverse scale
مقیاس عرضی
accidents
صفت عرضی
accident
صفت عرضی
accidentalism
فلسفهء عرضی
accidentalism
فلسفه عرضی
abeam
جهت عرضی
axis
خط طولی یا عرضی
lateral stability
پایداری عرضی
transverse joint
درز عرضی
transverse reinforcement
ارماتور عرضی
square ball
پاس عرضی
latitude band
نوار عرضی
timber
دنده عرضی
phenomenal
عارضی عرضی
transverse wave
موج عرضی
phenomenally
عارضی عرضی
traversing fire
اتش عرضی
trimmed joist
تیر عرضی
transverse fault
گسل عرضی
transverse axis
محور عرضی
profiled
مقطع عرضی
lateral forces
نیروهای عرضی
frame
دنده عرضی
transverse stress
تنش عرضی
transverse valley
دره عرضی
northing
مختصات عرضی
transversal section
برش عرضی
transversal wave
موج عرضی
transverse crack
ترک عرضی
transverse acceleration
شتاب عرضی
transverse bracing
تقویت عرضی
cross beam
تیر عرضی
cross roll
نورد عرضی
cross section
برش عرضی
shape of cross section
نیمرخ عرضی
transverse bulkhead
تیغه عرضی
cross section
نیمرخ عرضی
sagrod
مهار عرضی
sag rod
مهار عرضی
sides way
نوسان عرضی
cross piece
تیر عرضی
cross linking
اتصال عرضی
cross head
تیر عرضی
cross brace
گیره عرضی
cross brace
مهار عرضی
cross compartment
دهلیز عرضی
cross cut
برش عرضی
leak coil
بوبین عرضی
cross fall
شیب عرضی
cross feed
تغذیه عرضی
cross hole
سوراخ عرضی
collateral ganglia
عقدههای عرضی
cross section
مقطع عرضی
horizontal plane
صفحه عرضی
transverse plane
صفحه عرضی
baselinesman
خط نگهدار خط عرضی
radial load
بار عرضی
crossed belt
تسمه عرضی
radial play
بازی عرضی
athwart
به طور عرضی
cross traverse
تراورس عرضی
cross trail
جاده عرضی
profiling
مقطع عرضی
profiles
مقطع عرضی
cross slide
کشوی لغزنده عرضی
crossrial carriage
پاگیر تیر عرضی
broadside aerial
تشعشع کننده عرضی
transverse fatigue test
ازمایش خستگی عرضی
backward pass
پاس عرضی یا به عقب
cross barred
دارای میلههای عرضی
cross hole nut
مهره با سوراخ عرضی
cross level buble
حباب تراز عرضی
latitude band
نوار عرضی زمینی
cross section
سطح مقطع عرضی
cross sectional data
دادههای برش عرضی
cross tree
رابط عرضی دکلها
cross wall
دیوار پلهای عرضی
crossing target
هدفهای متحرک عرضی
transection
برش یا مقطع عرضی
cross sectional area
سطح مقطع عرضی
career courses
دورههای عرضی نظامی
transverse bending test
ازمایش خمش عرضی
rafter
تیر عرضی طاق
transverse cardan shaft
محور کاردان عرضی
transverse conductance
مقدار هدایت عرضی
brace
تیر تقویت عرضی
accidental
غیر مترقبه عرضی
y axis
محور عرضی مختصات
shrouds
بکسلهای عرضی ناو
section of valley
نیمرخ عرضی دره
northing
محور عرضی نقشه
counter-brace
تیر تقویت عرضی
cross-tree
[رابط عرضی دکلها]
thwarted
نشیمنگاه عرضی قایق
thwart
نشیمنگاه عرضی قایق
rafters
تیر عرضی طاق
braced
تیر تقویت عرضی
cross-aisle
[گوشواره عرضی کلیسا]
traverse
حرکت عرضی یا مورب
swinging of flow
نوسانات عرضی جریان
valley cross section
نیمرخ عرضی دره
transverse test specimen
نمونه ازمایش عرضی
traversed
حرکت عرضی یا مورب
traverses
حرکت عرضی یا مورب
traversing
حرکت عرضی یا مورب
cross-gable
[سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross folding test
ازمایش چین خوردگی عرضی
keel
ستون عرضی مرکزی ناو
head string
خط عرضی فرضی وسط میزبیلیارد
lateral tell
پیشگیری هواپیما در حرکت عرضی
tumple
گردش حول محور عرضی
broad beam headlamp
نور افکن با تشعشع عرضی
I have nothing more to say .
دیگر عرضی نیست ( ندارم )
balkline
خط عرضی روی میز بیلیارد
cross trail
جاده سرتاسری عرضی در منطقه
terete
استوانهای شکل در برش عرضی
keels
ستون عرضی مرکزی ناو
baulking
قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
toggles
میله عرضی انتهای زنجیریابندبرای پیچاندن وکنترل ان
toggle
میله عرضی انتهای زنجیریابندبرای پیچاندن وکنترل ان
balk
قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
Could I have a word with you ?
عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
stock
ازادکردن ماهی پرورشی در اب میله عرضی لنگر
stocked
ازادکردن ماهی پرورشی در اب میله عرضی لنگر
frame
قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
baulks
قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
balked
قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
balking
قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
balks
قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
baulked
قسمت پشت خط عرضی روی میز بیلیارد
phugoid oscillation
نوسانهای با پریود طولانی هواپیما حول محور عرضی
fishbone mine
سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
ante-chapel
[قسمتی از نیایشگاه خصوصی شبیه گوشواره عرضی کلیسا با فضار ورودی مجزا]
warping
پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
pitch control
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
bye
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
cross tell
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
nose up
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
Dudley carpet
فرش سفارشی ایرانی دادلی
[مربوط به قرن هفدهم میلادی به همراه درختان شکوفه دار و زمینه گل و بته بصورت ردیف های عرضی و جلوه ای از طرح جوشقان]
Moghat
مقات
[نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.]
canard
رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
canards
رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com