English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
take part in <idiom> درچیزی شرکت داشتن
Other Matches
throw in one's lot with <idiom> ملحق شدن ،شرکت درچیزی
have an eye for <idiom> سلیقه خوبی درچیزی داشتن
to take part [in] شرکت داشتن [در]
share شرکت داشتن در سهم بردن
shared شرکت داشتن در سهم بردن
shares شرکت داشتن در سهم بردن
blow one's own horn <idiom> شکست درچیزی
up one's alley <idiom> مهارت درچیزی
livability قابلیت زندگی درچیزی
plug بستن درچیزی را گرفتن
plugging بستن درچیزی را گرفتن
plugs بستن درچیزی را گرفتن
to r.over something درچیزی اندیشه کردن
to have a finger in the pie پادرمیان کاری گذاشتن درچیزی
to p with others in something درچیزی بادیگران شریک شدن
up one's street [British English] , down one's alley [American English] مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
play it by ear <idiom> تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
pinhole سوراخی که ازفرو کردن سنجاق درچیزی پدیداید
letterheads مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
body corporate شرکت شرکت سهامی
business group شرکت سهامی [شرکت]
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
companies شرکت
firms شرکت
businesses شرکت
firmest شرکت
business شرکت
firmer شرکت
corporation شرکت
firm شرکت
contributions شرکت
housed شرکت
association شرکت
EIS ول شرکت
company شرکت
fellowsh شرکت
handing شرکت
hand شرکت
cahoot شرکت
enterprise شرکت
enterprises شرکت
associations شرکت
partnerships شرکت
houses شرکت
incorporation شرکت
house شرکت
partnership شرکت
concerns شرکت
concern شرکت
participation شرکت
contribution شرکت
corporations شرکت
consociation شرکت
liquidation تصفیه شرکت
participants شرکت کننده
holding company شرکت مالک
holding company شرکت مرکزی
partnerships شرکت تضامنی
stock company شرکت سهامی
take a hand at شرکت کردن در
subsidiary company شرکت فرعی
go into شرکت کردن در
participant شرکت کننده
participation شرکت در جرم
shipping company شرکت کشتیرانی
participation شرکت کردن
shipping agent شرکت حمل
house flag پرچم شرکت
partnership شرکت تضامنی
intel corporation شرکت اینتل
complicity شرکت در جرم
insurance company شرکت بیمه
founder موسس شرکت
entry شرکت کننده
foundered موسس شرکت
foundering موسس شرکت
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
founders موسس شرکت
ncr corporation شرکت NCR
entrepreneur موسس شرکت
equity حق صاحبان شرکت
equities حق صاحبان شرکت
entrepreneurs موسس شرکت
sit in on <idiom> شرکت درجلسه
parcenary شرکت در ارث
parcenary شرکت مشاع
parent company شرکت مادر
parent company شرکت اصلی
participable شرکت کردنی
participable شرکت بردار
pall bearer شرکت میکند
participative شرکت کننده
businesses شرکت تجاری
business شرکت تجاری
private company شرکت خصوصی
contributors شرکت کننده
private corporation شرکت خصوصی
corporations شرکت سهامی
corporation شرکت سهامی
joint stock company شرکت سهامی
assists شرکت جستن
assisting شرکت جستن
assisted شرکت جستن
assist شرکت جستن
joint stock شرکت سهامی
inveluntary partnership شرکت قهری
contributor شرکت کننده
memorandom of association اساسنامه شرکت
partake شرکت کردن
partaken شرکت کردن
partakes شرکت کردن
proportional liability partnership شرکت نسبی
proprietary company شرکت خصوصی
unity وحدت شرکت
partaking شرکت کردن
microsoft corporation شرکت مایکروسافت
memorandum of association اساسنامه شرکت
invalidation of company بطلان شرکت
company seal مهر شرکت
to sit out شرکت نداشتن در
branch of a company شعبه شرکت
contributes شرکت کردن
contributed شرکت کردن
contribute شرکت کردن
stand-ins شرکت کردن
stand-in شرکت کردن
stand in شرکت کردن
sit out شرکت نداشتن در
participates شرکت کردن
certificate of incorporation شرکت نامه
champerty شرکت در دعوا
company network شبکه شرکت
company law قوانین شرکت
commercial firm شرکت تجارتی
commercial company شرکت تجاری
civil partnership شرکت مدنی
contributing شرکت کردن
associativity شرکت پذیری
joint-stock company شرکت سهامی
aiding and abetting شرکت در جرم
affiliated company شرکت وابسته
acting company شرکت عامل
corporatism شرکت گرایی
trading company شرکت تجارتی
participating شرکت کننده
joint-stock companies شرکت سهامی
article of a company اساسنامه شرکت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com