English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
in the swim <idiom> درکاری فعالیت داشتن
Other Matches
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
sink or swim <idiom> افت وخیز درکاری داشتن
to come to the fore قسمت مهم درکاری داشتن
take the bull by the horns <idiom> چند نوع فعالیت داشتن
on the house <idiom> مجاز درکاری
to p with a task درکاری پشت کارداشتن
to make a hand of anything درکاری کامیاب شدن
to be to blame for something مقصر درکاری بودن
turn the trick <idiom> درکاری که میخواست موفق شدن
duumvirate اشتراک دو نفرهم رتبه درکاری
fillbelly کسیکه درکاری حریص باشد
To put obstacles in the way. سنگ انداختن درکاری (اشکال تراشیدن )
let it rip <idiom> انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
gallio ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
activities فعالیت
acting فعالیت
exercises فعالیت
actuality فعالیت
activity فعالیت
activation فعالیت
activeness فعالیت
exercise فعالیت
exercised فعالیت
stirs فعالیت
functions فعالیت
stir فعالیت
stirred فعالیت
stirrings فعالیت
functioned فعالیت
function فعالیت
somatotonia فعالیت گرایی
politicking فعالیت سیاسی
turn over عایدی فعالیت
somatotonic فعالیت گرا
activity cycle چرخه فعالیت
activity drive سائق فعالیت
operating level سطح فعالیت
activity quotient بهر فعالیت
activity light چراغ فعالیت
activity chart نمودار فعالیت
reactivation فعالیت مجدد
random activity فعالیت تصادفی
activity coefficient ضریب فعالیت
critical activity فعالیت بحرانی
optical activity فعالیت نوری
operational environment محیط فعالیت
operant فعالیت کننده
on stream درحال فعالیت
off year سال کم فعالیت
low activity فعالیت پایین
hey day روز پر فعالیت
cerebration فعالیت مغزی
business activity فعالیت بازرگانی
activity of soil فعالیت خاک
activity rate نرخ فعالیت
activity ratio نسبت فعالیت
activity time زمان هر فعالیت
activity wheel گردونه فعالیت
activation به فعالیت دراوردن
advertising campaign فعالیت تبلیغاتی
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
auxiliary activity فعالیت فرعی
inactivity عدم فعالیت
activity analysis تحلیل فعالیت
ventures فعالیت اقتصادی
activated به فعالیت پرداختن
venturing فعالیت اقتصادی
inaction بدون فعالیت
events عمل یا فعالیت
event عمل یا فعالیت
activate به فعالیت پرداختن
activating به فعالیت پرداختن
ventured فعالیت اقتصادی
venture فعالیت اقتصادی
activates به فعالیت پرداختن
muzzles مانع فعالیت شدن
formed سابقه فعالیت اسب
form سابقه فعالیت اسب
deactivating group گروه کم کننده فعالیت
seismism فعالیت لزرشی وارتعاشی
slump کاهش فعالیت رکود
slumped کاهش فعالیت رکود
slumping کاهش فعالیت رکود
electioneer فعالیت انتخاباتی کردن
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
muzzling مانع فعالیت شدن
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
muzzle مانع فعالیت شدن
muzzled مانع فعالیت شدن
pickup تجدید فعالیت چیدن
slumps کاهش فعالیت رکود
self activity فعالیت خود بخود
sphere مرتبه حدود فعالیت
byway کار یا فعالیت جنبی
backgrounds فعالیت ارتباط دادهای
trade cycle دوره فعالیت تجاری
activity sampling نمونه گیری از فعالیت
background فعالیت ارتباط دادهای
orbits دور حدود فعالیت
orbited دور حدود فعالیت
orbit دور حدود فعالیت
efficiency فعالیت مفید بازده
activity group therapy درمان با فعالیت گروهی
byways کار یا فعالیت جنبی
business cycle دور فعالیت بازرگانی
class ii activity فعالیت امادی طبقه 2
class i activity فعالیت امادی طبقه 1
forms سابقه فعالیت اسب
file activity ratio نسبت فعالیت پرونده
spheres مرتبه حدود فعالیت
activating effect of functional group گروه زیاد کننده فعالیت
activity designator شاخص فعالیت یکان یا قسمت
abuzz <adj.> پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
hyperthyroid ازدیاد فعالیت غذه درقی
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
hyperactive دارای فعالیت بیش ازاندازه
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
precipitance شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
force activity designator شماره ترتیب فعالیت یکان
biogenic محصول فعالیت موجودات زنده
precipitancy شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
biological half time زمان فعالیت یک عامل میکروبی
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
activation کنش ور سازی ایجاد فعالیت
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
gastrovascular دارای فعالیت درمعده ورگها
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
thermodynamics مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
pyrochemical وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
mean مقصود داشتن هدف داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
to phase out their activities فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
euthenics مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
duration براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
cerebrate فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
downtime پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating. <proverb> با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
resource leveling زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
academe فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
suppression خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
hub (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
league of nations تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com