English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
beyond grasp درک نکردن بیرون ازحدادراک
Other Matches
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
dud probability درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
eject بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
infesting ول نکردن
to keep it up ول نکردن
infests ول نکردن
infested ول نکردن
infest ول نکردن
to make no mention of ذکر نکردن
disclaimed قبول نکردن
disapprove تصویب نکردن
to pass by any thing رعایت نکردن
withdraws قبول نکردن
disapproves تصویب نکردن
disobey اطاعت نکردن
disbelieving باور نکردن
disbelieved باور نکردن
disbelieve باور نکردن
withdraw قبول نکردن
to keep at arms length اشنائی نکردن با
to keep one's distance اشنایی نکردن
to be d. to توجه نکردن به
disobeys اطاعت نکردن
disobeying اطاعت نکردن
disclaiming قبول نکردن
disclaims قبول نکردن
omittance is no quit tance مطالبه نکردن
disobeyed اطاعت نکردن
missfire عمل نکردن
disbelieves باور نکردن
square deals تقلب نکردن
indulged مخالفت نکردن
discountenance تصویب نکردن
discommend توصیه نکردن
disaffiliate همکاری نکردن
disclaim قبول نکردن
no go <idiom> موافقت نکردن
disassociate همکاری نکردن
disassociated همکاری نکردن
disassociates همکاری نکردن
disassociating همکاری نکردن
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
disoblige ممنون نکردن
rejection قبول نکردن
indulge مخالفت نکردن
indulges مخالفت نکردن
indulging مخالفت نکردن
abort ریشه نکردن
square deal تقلب نکردن
to play not guilty اقرار بگناه نکردن
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
to turn to account بهرمندشدن از ضایع نکردن
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
to misbehave oneself درست رفتار نکردن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
let it all hang out <idiom> پنهان نکردن چیزی
fall out of use <idiom> از چیزی استفاده نکردن
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
disapprove قبول نکردن رد کردن
disapprove رد کردن تصویب نکردن
to be in disagreement [with somebody] موافقت نکردن [با کسی]
missfire عمل نکردن گلوله
to keep an oath inviolate نقض نکردن سوگند
disapproves قبول نکردن رد کردن
plead not guilty اقرار به جرم نکردن
standpat ورق عوض نکردن
to lose interest جلب توجه نکردن
understating حقیقت را افهار نکردن
understates حقیقت را افهار نکردن
understated حقیقت را افهار نکردن
understate حقیقت را افهار نکردن
not my cup of tea <idiom> با چیزی حال نکردن
disapproves رد کردن تصویب نکردن
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
off one's high horse <idiom> تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
shoot the works <idiom> از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
underplays دست خودرا ادا نکردن
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
depersonalization توجه نکردن به هویت فردی
married failure عمل نکردن اتصالی مین
underplay دست خودرا ادا نکردن
failures عمل نکردن گیر سلاح
failure عمل نکردن گیر سلاح
underplayed دست خودرا ادا نکردن
to turn a d. ear to توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
underplaying دست خودرا ادا نکردن
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
except : مستثنی کردن مشمول نکردن
aborted ریشه نکردن عقیم ماندن
aborting ریشه نکردن عقیم ماندن
aborts ریشه نکردن عقیم ماندن
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
to be at strife [with somebody] [over something] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
married failure عمل نکردن خوشه اتصال مین
Keep oneself to oneself. پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
misfires عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfired عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfire عمل نکردن گلوله مانع اتش
turn one's back on <idiom> کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
an incredulous smile لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
to have packed up [British E] کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to conk out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to crap out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
refusing قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
welch زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
refused قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuse قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
lay off <idiom> بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
Welsh زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
to fall over [computer, programme, ...] [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
fails عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
outwith [Scotish E] <adv.> بیرون [از]
from out of town از بیرون [از]
from outside از بیرون [از]
outward bound بیرون رو
bakkat به بیرون
forth of بیرون از
outsides بیرون
outside بیرون
outside appearance بیرون
forth بیرون از
outside [of] <adv.> بیرون [از]
extra terrestrial بیرون از
out door بیرون
out [of] <adv.> بیرون [از]
off the track بیرون
without بیرون
without بیرون از
away بیرون
out- بیرون از
out-of- بیرون از
out of بیرون از
from the outside از بیرون
efferent بیرون بر
out <adv.> به بیرون
abroad بیرون
outdoor بیرون
out <adv.> بیرون
outed بیرون از
away بیرون از
out بیرون از
externals بیرون
external بیرون
draw بیرون کشیدن
plugs بیرون زدن
extruder بیرون اور
extroversion برگشتگی به بیرون
vents بیرون ریختن
plugging بیرون زدن
extrauterine بیرون زهدانی
extra physical بیرون ازقواعدطبیعی
vents بیرون دادن
extrorse بیرون برگشته
plug بیرون زدن
venting بیرون دادن
astir بیرون از بستر
extrudes بیرون کشیدن
extruding بیرون انداختن
extruding بیرون امدن
extruding بیرون کشیدن
bring off بیرون بردن
to expel [from] بیرون راندن [از]
vent بیرون ریختن
vent بیرون دادن
extrusion بیرون زدن
vented بیرون ریختن
vented بیرون دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com