English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
scramble درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scrambled درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scrambles درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scrambling درگیر شدن باهواپیمای دشمن
Other Matches
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
merged باهواپیمای دشمن برخورد کرددر رهگیری هوایی
collision course interception تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن
mix up, caution موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
judy در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
radio deception گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejected عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
enemy alien طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
rejects عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
breaching رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
commercial air movement پرواز دادن با هواپیمای غیرنظامی حمل و نقل باهواپیمای غیرنظامی
espionage جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
evasion اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
outbreak درگیر
outbreaks درگیر
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
disorganised به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
disorganizing به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
enmeshed درگیر-درمخمسهافتادن
engage درگیر شدن
gear in درگیر شدن
meshing درگیر کردن
scrambled درگیر شدن
scrambling درگیر شدن
scrambles درگیر شدن
mesh درگیر کردن
engages درگیر شدن
meshes درگیر کردن
scramble درگیر شدن
involves درگیر کردن یا شدن
involving درگیر کردن یا شدن
active aircraft هواپیمای درگیر در رزم
involve درگیر کردن یا شدن
combat , elements عناصر درگیر در رزم
screw around <idiom> درگیر کاری بودن
take care of <idiom> با چیزی درگیر شدن
attack size استعداد وسایل درگیر در تک
commitment درگیر جنگ کردن
commitments درگیر جنگ کردن
opposing forces نیروهای درگیر نبرد
commission درگیر رزم کردن
ducks درگیر شدن هواپیماها
duckings درگیر شدن هواپیماها
ducked درگیر شدن هواپیماها
duck درگیر شدن هواپیماها
commissions درگیر رزم کردن
commissioning درگیر رزم کردن
up to here with <idiom> درگیر رفتاربد کسی بودن
to implicate somebody in something کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
to involve somebody in something [negative] کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
opposing مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
escape line مسیر نجات پرسنل درگیر در عملیات پنهانی وچریکی
I didn't intend to involve you in this mess. من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
end on سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
approach march راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
repelling پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogies تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogeys تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
hands-on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
shelling report گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
aircraft arresting hook مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
engages درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engage درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
enemy دشمن
foeman دشمن
enemies دشمن
hostile دشمن
foe دشمن
foes دشمن
abhorrer دشمن
adversarial دشمن
adversaries دشمن
at d. دشمن
adversary دشمن
xenophobe دشمن
fronting سمت دشمن
wanes جنگ دشمن
archenemy دشمن بزرگ
evading گریز از دشمن
man hater دشمن ادم
evaded گریز از دشمن
enemy forces نیروهای دشمن
evade گریز از دشمن
engagement درگیری با دشمن
contain احاطه دشمن
contained احاطه دشمن
contains احاطه دشمن
antagonists رقیب دشمن
antagonist رقیب دشمن
merged دشمن فاهر شد
engagements درگیری با دشمن
xenophobe دشمن بیگانه
enemy state حکومت دشمن
arch enemy دشمن بزرگ
waned جنگ دشمن
nemesis دشمن بزرگ
front سمت دشمن
the enemy کشتی دشمن
the enemy نیروی دشمن
alien enemy دشمن خارجی
feudist متحد دشمن
hostile artillery توپخانه دشمن
unfriendly دشمن ناشناس
antagonizing دشمن کردن
antagonizes دشمن کردن
antagonized دشمن کردن
antagonize دشمن کردن
hateable دشمن داشتنی
antagonising دشمن کردن
antagonises دشمن کردن
enemies دشمن کردن
potential enemy دشمن اصلی
enemy دشمن کردن
evades گریز از دشمن
hostile battery اتشبار دشمن
antichrst دشمن مسیح
enemy state دولت دشمن
wane جنگ دشمن
waning جنگ دشمن
potential enemy دشمن حتمی
antagonised دشمن کردن
flank crossing عبوراز جناح دشمن
repulsing پس زدن دشمن وازدن
break off قطع تماس با دشمن
action station پناهگاه ضد تک هوایی دشمن
betrayment تسلیم به دشمن کردن
line of approach راه تقرب به دشمن
anti air ضد برتری هوایی دشمن
enemy in liken of friend دشمن در لباس دوست
break through نفوذکردن در مواضع دشمن
trophy of war غنیمت جنگی از دشمن
repulses پس زدن دشمن وازدن
repulse پس زدن دشمن وازدن
betrayed تسلیم دشمن کردن
betrays تسلیم دشمن کردن
betraying تسلیم دشمن کردن
betray تسلیم دشمن کردن
He gave the inemy no respite . به دشمن مهلت نداد
To the envy of our enemies . به کوری چشم دشمن
One enemy is one too many. یک دشمن هم زیاد است
suspect battery اتشبار مشکوک دشمن
to pierce the enemy's line دشمن رخنه کردن
to roll up the enemy line بخط دشمن کردن
harass ایذا کردن دشمن
harass ناراحت کردن دشمن
harasses ایذا کردن دشمن
repulsed پس زدن دشمن وازدن
close in نزدیک شدن به دشمن
close with نزدیک شدن به دشمن
harassing به هم زدن کارایی دشمن
hunting شکار دشمن یا زیردریایی
threat دشمن تهدید کردن
harasses ناراحت کردن دشمن
threats دشمن تهدید کردن
couples جفت شدن درگیر شدن
couple جفت شدن درگیر شدن
coupled جفت شدن درگیر شدن
counter fire اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
evasion and scape گریز و فراراز دست دشمن
captured material وسایل گرفته شده از دشمن
counter surveillance عملیات ضدمراقبت و تجسس دشمن
contact report گزارش تماس با هواپیمای دشمن
confirmed location محل تایید شده دشمن
confusion agent عامل گیج کردن دشمن
catalytic ترغیب کننده دشمن به درگیری
electromagnetic intrusion نفوذ الکترومغناطیسی در مداررادارهای دشمن
strikes حمله ضربه زدن به دشمن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com