Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
English
Persian
receipt
دریافت رسید دادن
receipts
دریافت رسید دادن
Other Matches
to pay against receipt
در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
receipt
رسید پیام دریافت شد
receipts
رسید پیام دریافت شد
procurement lead time
زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
lead time
مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
receives
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receive
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
DSR
سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
check
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checked
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
acknowledging
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
when it came to a push
رسید
quittance
رسید
receipts
رسید
receipt statement
رسید
receipt
رسید
maturity
سر رسید
due date
سر رسید
official receipt
رسید رسمی
hand receipt
رسید دستی
It's over.
به پایان رسید.
it crossed my mind
بنظرم رسید
It occurred to me.
به نظرم رسید.
It came home to me.
به نظرم رسید.
to fall due
سر رسید شدن
It crossed my mind.
به فکرم رسید.
receipt
قبض رسید
It occurred to me.
به فکرم رسید.
It came home to me.
به فکرم رسید.
It crossed my mind.
به نظرم رسید.
world came that
خبر رسید که
debit note
رسید بدهکار
chitty
یادداشت-رسید
dock warrant
رسید لنگرگاه
dock receipt
رسید لنگرگاه
matured
سر رسید شده
binders
رسید بیعانه
binder
رسید بیعانه
the post has come
پست رسید
to a receipt
رسید گرفتن
receipts
قبض رسید
quittance
رسید مفاصا
summer is in
تابستان رسید
warehouse receipt
رسید انبار
vouchers
قبض رسید
scrip
رسید موقتی
voucher
قبض رسید
certificate of receipt
گواهی رسید
What time do we arrive?
کی خواهیم رسید؟
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
he was overtake by a storm
طوفانی باودر رسید
mate's receipt
رسید کاپیتان کشتی
it received royal assent
به توشیح ملوکانه رسید
mate's receipt
رسید معاون ناخدا
i am through with my work
کارم به پایان رسید
it was signed by his majesty the shah
به توشیح همایونی رسید
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
dock warrant
رسید انبار بارانداز
data fright receipt
رسید اماری حمل
data freight receipt
رسید اماری حمل
He was sick to death . He was fed up to the back teeth .
جانش به لب آمد ( رسید )
clean receipt
رسید بی قید و شرط
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
air mail receipt
رسید پست هوایی
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
railway receipt
رسید راه اهن
acknowledgement
اعلام وصول رسید
acknowledgements
اعلام وصول رسید
point of intersection
نقطه بهم رسید
i am in receipt of your letter
نامه شما به من رسید
acknowledgments
اعلام وصول رسید
appropriation receipt
رسید سپرده قانونی
appropriation receipt
رسیدسپرده رسید اعتبار
the hour has struck
موقع بحران رسید
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
offenders will be punished
متخلفین بکیفر خواهند رسید
now and then a guest w come
گاه گاهی میهمانی می رسید
forwarder's receipt
رسید متصدی حمل و نقل
He arrived in the nick of time .
درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The negotiations were successful ( inconclusive ) .
مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
I heard a sound .
صدائی به گوشم خورد( رسید )
The train was 10 minutes late.
قطار 10 دقیقه دیر رسید
It changed hands a few times before I got it.
چند دست گشت تا به من رسید
found shipment
کالای بدون بارنامه یا رسید
The train came in on time .
قطار به موقع رسید ( سروقت )
bill falls due on
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
A solution suddenly proffered itself.
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
the bill is overdraw
سر رسید برات منقضی شده است
the bill will mature to morrow
سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
The project was terminated as of July 1.
پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
deferred liability
بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
Luchily for me the train was late.
خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
processes
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
he muddled through
بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
date of grace
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
out side
دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
to bite the bullet
<idiom>
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
receipts
دریافت
sentience
دریافت
discernment
دریافت
reception
دریافت
apprehension
دریافت
receipt
دریافت
receptions
دریافت
comprehensions
دریافت
comprehension
دریافت
receiving
دریافت
synecdoche
هم دریافت
transmission/reception of messages
دریافت
apprehensions
دریافت
collection
دریافت
sensing
دریافت
inception
دریافت
mental perception
دریافت
percipience
دریافت
delivery
دریافت
apperception
دریافت
collections
دریافت
deliveries
دریافت
clearing a bill
محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
receiver
متصدی دریافت
handshaking
آماده دریافت
receivers
دریافت کننده
receiver
دریافت کننده
receives
دریافت کردن
receive
دریافت کردن
getter
دریافت کننده
payees
دریافت کننده
pick up
<idiom>
دریافت کردن
draws
دریافت کردن
recover
دریافت کردن
come into
<idiom>
دریافت کردن
recovering
دریافت کردن
recovers
دریافت کردن
answer/originate
دریافت / ارسال
receptions
دریافت پذیرش
long distance reception
دریافت دور
reception
دریافت پذیرش
audio reception
دریافت صوتی
payee
دریافت کننده
draw
دریافت کردن
hear from
<idiom>
دریافت نامه
percept
دریافت ادراکی
recieve only
دریافت محض
recieve
دریافت کردن
receivers
متصدی دریافت
pull down
دریافت کردن
perceptions
دریافت احساس
acquires
دریافت کردن
acquire
دریافت کردن
acquiring
دریافت کردن
perception
دریافت احساس
collecting main
شبکه دریافت
recipients
دریافت کنندگان
collecting of the current
دریافت جریان
recipiency
قوه دریافت
recipient
دریافت کننده
catcher's side
سمت دریافت
collection of goods
دریافت کالا
recipient
دریافت کنندگان
receivable
دریافت کردنی
recipients
دریافت کننده
It wI'll eventually pay off.
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
freiht all kinds
رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
deferred income
پیش دریافت درامد
obtained
گرفتن یا دریافت کردن
payee
دریافت کننده وجه
fee charged
هزینه دریافت شده
mortality
قابلیت دریافت ضایعات
boosted
کمک دریافت شده
intuitions
کشف دریافت ناگهانی
boost
کمک دریافت شده
intuition
کشف دریافت ناگهانی
obtain
گرفتن یا دریافت کردن
bills receivable
بروات قابل دریافت
outed
دریافت کننده سرویس
asr
ارسال و دریافت اتوماتیک
boosting
کمک دریافت شده
mail call
دریافت نامه از پستخانه
out
دریافت کننده سرویس
obtains
گرفتن یا دریافت کردن
goods received note
برگه دریافت کالا
bills receivable
براتهای دریافت کردنی
payees
دریافت کننده پول
pick up
<idiom>
دریافت صدای رادیو و...
sink
دریافت انتهای خط ارتباتی
sinks
دریافت انتهای خط ارتباتی
boosts
کمک دریافت شده
consignee
دریافت کننده محموله
out-
دریافت کننده سرویس
payees
دریافت کننده وجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com