Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
drew
دریافت کرد ناتمام گذاشت
Other Matches
differentiator
وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
inconsummate
ناتمام
imperfect
ناتمام
undone
ناتمام
workless
ناتمام
rough coating
ناتمام
inconclusive
ناتمام
unfinished
ناتمام
roughcast
ناتمام
defective
ناتمام
immature
ناتمام
partial
ناتمام
imperfective
ناتمام
imcomplete
ناتمام
rough cast
ناتمام
incomplete
ناتمام
She just left ( went ) . off she went .
گذاشت ورفت
negligence
فرو گذاشت
overlay
جای گذاشت
inputted
درون گذاشت
feeds
درون گذاشت
overlays
جای گذاشت
input
درون گذاشت
overlaying
جای گذاشت
feed
درون گذاشت
half pay
حقوق ناتمام
imperfect structural
ساختمان ناتمام
attempted theft
سرقت ناتمام
inconclusively
بطور ناتمام
raw products
محصولات ناتمام
incompletely
بطور ناتمام
unfiished
ناتمام نالایق
attempted murder
قتل ناتمام
interrupted task
تکلیف ناتمام
it was left unfinished
ناتمام ماند
unfinished task
تکلیف ناتمام
The fellow just took off.
طرف گذاشت دررفت
outputs
برون گذاشت برونگذار
He left his family in Europe .
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
he put orlaid the blame me
تقصیر را به گردن من گذاشت
output
برون گذاشت برونگذار
incomplete setences test
ازمون جملههای ناتمام
penny bank
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
rotter incomplete sentences blank
برگ جملههای ناتمام راتر
to abort an experiment
آزمایشی را ناتمام قطع کردن
DSR
سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
He left a large fortuue.
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
The professor stepped into the classroom.
استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
Mother left me 500 tomans .
مادرم برایم 500 تومان گذاشت
checks
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
check
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checked
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
adjourning
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourns
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
sealed move
حرکت ثبتی در بازی شطرنج ناتمام
adjourn
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourned
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
She laid the book aside .
کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
He left a great name behid him .
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
extensiontable
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
hand
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
identity of indiscernibles
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
differentiating cicuit
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
acknowledge
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
rough handling of a thing
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
attempted rape
شروع به تجاوز جنسی تجاوز ناتمام
Tahmasb
شاه تهماسب
[پسر شاه اسماعیل موسس سلسله صفوی خدمات زیادی برای حفظ و اعتلا هنر فرشبافی ایران به جای گذاشت.]
tenant right
حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
out side
دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
density
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
densities
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
sentience
دریافت
receiving
دریافت
transmission/reception of messages
دریافت
comprehension
دریافت
collection
دریافت
receptions
دریافت
discernment
دریافت
comprehensions
دریافت
delivery
دریافت
deliveries
دریافت
reception
دریافت
receipt
دریافت
percipience
دریافت
inception
دریافت
apperception
دریافت
receipts
دریافت
mental perception
دریافت
synecdoche
هم دریافت
collections
دریافت
sensing
دریافت
apprehension
دریافت
apprehensions
دریافت
perception
دریافت احساس
reception
دریافت پذیرش
perceptions
دریافت احساس
receivers
دریافت کننده
receivers
متصدی دریافت
receiver
متصدی دریافت
handshaking
آماده دریافت
collecting main
شبکه دریافت
collecting of the current
دریافت جریان
receptions
دریافت پذیرش
recipiency
قوه دریافت
recieve only
دریافت محض
recover
دریافت کردن
audio reception
دریافت صوتی
recovering
دریافت کردن
answer/originate
دریافت / ارسال
recieve
دریافت کردن
payees
دریافت کننده
pull down
دریافت کردن
draw
دریافت کردن
draws
دریافت کردن
receivable
دریافت کردنی
acquiring
دریافت کردن
acquires
دریافت کردن
getter
دریافت کننده
recipient
دریافت کننده
recipient
دریافت کنندگان
recipients
دریافت کننده
recipients
دریافت کنندگان
payee
دریافت کننده
collection of goods
دریافت کالا
long distance reception
دریافت دور
catcher's side
سمت دریافت
recovers
دریافت کردن
acquire
دریافت کردن
percept
دریافت ادراکی
receiver
دریافت کننده
come into
<idiom>
دریافت کردن
receive
دریافت کردن
pick up
<idiom>
دریافت کردن
receives
دریافت کردن
hear from
<idiom>
دریافت نامه
intuition
کشف دریافت ناگهانی
asr
ارسال و دریافت اتوماتیک
automatic send/reciever
ارسال و دریافت خودکار
receipt
دریافت رسید دادن
consignee
دریافت کننده محموله
bills receivable
براتهای دریافت کردنی
obtained
گرفتن یا دریافت کردن
mail call
دریافت نامه از پستخانه
intuitions
کشف دریافت ناگهانی
payees
دریافت کننده پول
received data
داده دریافت شده
on the dole
<idiom>
دریافت خیر وسعادت
obtains
گرفتن یا دریافت کردن
obtain
گرفتن یا دریافت کردن
boost
کمک دریافت شده
boosted
کمک دریافت شده
boosting
کمک دریافت شده
boosts
کمک دریافت شده
payee
دریافت کننده وجه
payee
دریافت کننده پول
payees
دریافت کننده وجه
pick up
<idiom>
دریافت صدای رادیو و...
mortality
قابلیت دریافت ضایعات
out
دریافت کننده سرویس
goods received note
برگه دریافت کالا
sink
دریافت انتهای خط ارتباتی
receipts
دریافت رسید دادن
receipts
رسید پیام دریافت شد
outed
دریافت کننده سرویس
out-
دریافت کننده سرویس
sinks
دریافت انتهای خط ارتباتی
bills receivable
بروات قابل دریافت
fee charged
هزینه دریافت شده
deferred income
پیش دریافت درامد
receipt
رسید پیام دریافت شد
input
کامپیوتری که داده دریافت میکند
collect
بدست آوردن یا دریافت داده
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
hold
دریافت کردن گرفتن توقف
gather
دریافت داده از منابع مختلف
i/o
مربوط به ارسال یا دریافت داده
cashing
دریافت کردن صندوق پول
cashes
دریافت کردن صندوق پول
cashed
دریافت کردن صندوق پول
inputted
کامپیوتری که داده دریافت میکند
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
get a fix on something
<idiom>
نامه الکترونی دریافت کردن
hand out
حریف دریافت کننده سرویس
pass reciever
دریافت کننده مجاز پاس
garble
اشتباه درارسال و دریافت پیام
collecting
بدست آوردن یا دریافت داده
collects
بدست آوردن یا دریافت داده
gripped
نیروی گرفتن ادراک و دریافت
cc
هزینه نقدا" دریافت میشود
grips
نیروی گرفتن ادراک و دریافت
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
grip
نیروی گرفتن ادراک و دریافت
gathered
دریافت داده از منابع مختلف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com