English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
bifurcation gate دریچهای که با دو مجراجریان را از خود عبور میدهد
Other Matches
bandpass filter فیلتر الکترونیکی که به فرکانسهای خالص اجازه عبور میدهد و سایر فرکانسها را ترد میکند
filters مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
filter مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
coroutine بخشی از برنامه یا تابع که داده را عبور میدهد و سایر توابع همروند را کنترل میکند سپس متوقف میشود
band project filter فیلتر الکترونیکی که تنها یک باند معین از فرکانسها ونوسانات را عبور میدهد وحدود بالا و پایین انرا حذف میکند
diode قطعه الکترونیکی که به جریان الکتریک اجازه عبور از یک جهت ونه جهت دیگر میدهد
flood gate سد دریچهای
trivalve سه دریچهای
univalve یک دریچهای
gate tube لامپ دریچهای
gate electrode الکترود دریچهای
side wall of a lock بدنه سد دریچهای
multivalve چندین دریچهای
quinquevalvular پنج دریچهای
sea ear یکجورنرم تن یک دریچهای که انرامیخورند
puppet valve or clack دریچهای که از جای خود بلند میشود
ormer یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
wading crossing عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
firewall سیستم امنیتی سخت افزار یا نرم افزار بین سرور یا اینترنیت و اینترنت عمومی . سیستم اجازه عبور اطلاعات به اینترنت را میدهد ولی داده ورودی را بررسی میکند پیش از ارسال آن به سرور خصوصی
energy transition عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
logical حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
dma UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
graphics پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
ToolTips برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
traffic post پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
rights of way حق عبور
right of way حق عبور
right of passage حق عبور
transit عبور
tolls حق عبور
tolling حق عبور
toll حق عبور
transmissions عبور
transmittance عبور
transmittal عبور
crossing عبور
cross-Channel عبور
transmission عبور
passage of lines عبور از خط
alpha canis majoris عبور
road haulage حق عبور
transmittancy عبور
passages حق عبور
passage عبور
passage حق عبور
passages عبور
fording عبور از اب
forded محل عبور
through traffic عبور یکسره
transmittance مقدار عبور
traject عبور گذرگاه
transit time مدت عبور
fordable قابل عبور
traversing عبور کردن
penstock مجرای عبور اب
tessera کلمه عبور
cruises عبور کردن
communication عبور اطلاعات
transit bill اجازه عبور
traverses عبور کردن
passage راه عبور
cruise عبور کردن
traverse عبور کردن
passage اجازه عبور
overfly عبور کردن
traversed عبور کردن
safe conduct رخصت عبور
ford محل عبور
fords محل عبور
wading crossing عبور از پایاب
fordability قابلیت عبور
band pass نوار عبور
transmission grating شبکه عبور
transit time زمان عبور
thoroughfares راه عبور
transoceanic عبور از اقیانوس
fared هزینه عبور
fares هزینه عبور
oil passage عبور روغن
shallow fording عبور از اب کم عمق
faring هزینه عبور
safe-conducts رخصت عبور
fleet عبور سریع
safe conducts رخصت عبور
fleets عبور سریع
thoroughfare راه عبور
passavani سند عبور
girdle traverse عبور کمربندی
transduction انقال عبور
fordless غیرقابل عبور
cruising عبور کردن
transmission factor ضریب عبور
passable قابل عبور
traversable قابل عبور
transit bill پروانه عبور
transit error خطای عبور
cruised عبور کردن
transit traffic عبور ترانزیتی
fare هزینه عبور
light passing عبور نور
conge اجازه عبور
passes گذر عبور
pass عبور کردن
trafficked عبور و مرور
toll عوارض عبور
passes اجازه عبور
traffics عبور و مرور
tolling عوارض عبور
passages عبور سفر
deep fording عبور از اب عمیق
laissez passer پروانه عبور
tolls عوارض عبور
pass گذر عبور
pass کلمه عبور
passed اجازه عبور
traffic عبور و مرور
passes عبور کردن
passed کلمه عبور
electron transition عبور الکترون
passed گذر عبور
passed عبور کردن
pass اجازه عبور
current passage عبور جریان
passages راه عبور
passages اجازه عبور
counter sign اسم عبور
cross عبور کردن
passwords اسم عبور
crosses عبور کردن
crossest عبور کردن
password اسم عبور
passageway محل عبور
passageways محل عبور
trafficking عبور و مرور
crossing area منطقه عبور
highway user tax مالیات حق عبور
passes کلمه عبور
trafficability قابلیت عبور
passage عبور سفر
crosser عبور کردن
practicableness قابلیت عبور
crossing the line عبور از خط استوا
transit عبور کردن
crossing the line عبور از استوا
transit راه عبور
indirect transition عبور یا انتقال غیرمستقیم
traffic density تکاشف عبور و مرور
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> غیر قابل عبور
impassable غیر قابل عبور
pracitcable عبور کردنی گذشتنی
practicably بطور قابل عبور
slotting مجرای عبور روغن
traffic density تراکم عبور و مرور
hasty crossing عبور تعجیلی از رودخانه
slots مجرای عبور روغن
ferryboat قایق عبور از رودخانه
ferryboats قایق عبور از رودخانه
overflights عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
treadway bridge پل عبور موقتی پیاده
slot مجرای عبور روغن
passtime زمان عبور ستون
wall entrance عبور از داخل دیوار
overflight عبور با هواپیما از فرازمنطقهای
forced crossing عبور اجباری از رودخانه
vapor trail مسیر عبور بخار
traffic control کنترل عبور و مرور
caution area منطقه عبور بااحتیاط
cuts عبور کردن گذاشتن
bridgeable قابل عبور یا پل زدن
time distance زمان عبور ستون
traject از محلی عبور کردن
traffic peak حداکثر عبور و مرور
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
transcutaneous عبور کننده از پوست
transduction عبور از ماوراء چیزی
transilluminate عبور نور از یک عضو
bus traffic عبور و مرور اتوبوسها
cut عبور کردن گذاشتن
light transition loss تلف عبور نور
password اسم شب کلمه عبور
eligible traffic عبور و مرور مجاز
electron transit time زمان عبور الکترون
deliberate crossing عبور با فرصت از رودخانه
traffic sign علامت عبور و مرور
deep fording عبور از عمق زیاد اب
crossing site محل عبور اجباری
transit کنترل عبور و مرورکشتیها
trafficability قابلیت عبور ومرور
passwords اسم شب کلمه عبور
controlled passing عبور کنترل شده
airfield traffic عبور و مرور فرودگاه
traffic court دادگاه عبور و مرور
traversed تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traverse تراورس عبور کمربندکوهنوردی
traverses تراورس عبور کمربندکوهنوردی
ship influence تاثیر عبور کشتی
way راه عبور گذرگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com