English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
English Persian
blow در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
blows در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
Other Matches
blowing دمیدن
insufflation دمیدن
after blow پس دمیدن
inspire دمیدن در
inspires دمیدن در
insufflate دمیدن
blast دمیدن
blasts دمیدن
blaw دمیدن
breaths دمیدن
breath دمیدن
blows دمیدن
bops دمیدن
bop دمیدن
blow دمیدن
bopped دمیدن
bopping دمیدن
inbreathe دمیدن
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
fore blow پیش دمیدن
air blowing دمیدن هوا
to blow the bellows دمیدن ششها
blows دمیدن هوا
silicon blow گرم دمیدن
blow دمیدن هوا
over blow زیاد دمیدن
blow out به خارج دمیدن
blow full به طور کامل دمیدن
blow دمیدن مکش هوا
insufflate پی درپی روح دمیدن در
core blowing equipment تجهیزات دمیدن هسته
blows دمیدن مکش هوا
blow hot هوای گرم دمیدن
blower ماشین مخصوص دمیدن
blow cold هوای سرد دمیدن
blows دمیدن پرتاب محکم توپ
to inspire a personwith hopes روح امید در کسی دمیدن
blow دمیدن پرتاب محکم توپ
yowls صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowl صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowled صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowling صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
precluded مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
preclude مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
creating ایجاد کردن
develop ایجاد کردن
screeches ایجاد کردن
screeching ایجاد کردن
creates ایجاد کردن
engendering ایجاد کردن
screech ایجاد کردن
screeched ایجاد کردن
create ایجاد کردن
engenders ایجاد کردن
develops ایجاد کردن
engendered ایجاد کردن
engender ایجاد کردن
reflated تورم ایجاد کردن
reflating تورم ایجاد کردن
put out منتشرساختن ایجاد کردن
discomfit ایجاد اشکال کردن
breached ایجاد شکاف کردن
mushrooms بسرعت ایجاد کردن
discomfits ایجاد اشکال کردن
obstructed ایجاد مانع کردن
discomfiting ایجاد اشکال کردن
obstruct ایجاد مانع کردن
set off <idiom> بالانس ایجاد کردن
obstructing ایجاد مانع کردن
discomfited ایجاد اشکال کردن
mushrooming بسرعت ایجاد کردن
obstructs ایجاد مانع کردن
breach ایجاد شکاف کردن
mushroomed بسرعت ایجاد کردن
breaches ایجاد شکاف کردن
reflates تورم ایجاد کردن
punches سوراخ ایجاد کردن
constructs ایجاد کردن ساخت
constructing ایجاد کردن ساخت
constructed ایجاد کردن ساخت
To set(create,establish)a precedent. ایجاد سابقه کردن
canalize ایجاد ابراه کردن
mushroom بسرعت ایجاد کردن
construct ایجاد کردن ساخت
inbreed از یک نژاد ایجاد کردن
punch سوراخ ایجاد کردن
reflecterize ایجاد انعکاس کردن
punched سوراخ ایجاد کردن
tempests توفان ایجاد کردن
tide جزرومد ایجاد کردن
reflate تورم ایجاد کردن
tempest توفان ایجاد کردن
reflectorize ایجاد انعکاس کردن
upper surface blowing دمیدن جریان جهت پیشراننده اصلی روی سطح فوقانی بال
deluge غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluged غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluging غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluges غرق کردن طوفان ایجاد کردن
revolutionized در کشور ایجاد شورش کردن
procreant وابسته به ایجاد کردن یا زادن
knock about سرو صدا ایجاد کردن
work out در اثرزحمت وکار ایجاد کردن
delay خیری ایجاد کردن در چیزی
delaying خیری ایجاد کردن در چیزی
delays خیری ایجاد کردن در چیزی
clunk این صدا را ایجاد کردن
leave a bad taste in one's mouth <idiom> حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
wham باتصادم ایجاد صدا کردن
screeck صدای گوشخراش ایجاد کردن
screak صدای گوشخراش ایجاد کردن
revolutionizing در کشور ایجاد شورش کردن
obsess ایجاد عقده روحی کردن
revolutionizes در کشور ایجاد شورش کردن
obsesses ایجاد عقده روحی کردن
revolutionize در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionised در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionising در کشور ایجاد شورش کردن
beget بوجود اوردن ایجاد کردن
revolutionises در کشور ایجاد شورش کردن
begets بوجود اوردن ایجاد کردن
clunks این صدا را ایجاد کردن
begetting بوجود اوردن ایجاد کردن
obsessing ایجاد عقده روحی کردن
obsessed ایجاد عقده روحی کردن
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
twittered صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
strangulate خفقان ایجاد کردن گلو را فشردن
whish : صدای حرف "سین " ایجاد کردن
twittering صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
loophole سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
stave شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
twitter صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twitters صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
vesiculate حفره ایجاد کردن ابدانک دارکردن
plash صدای چلپ چلوپ ایجاد کردن
nettle ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
nettles ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
loopholes سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
calenture تب نواحی حاره که دراثرگرمازدگی ایجاد میشود تب کردن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
counter shed پودکشی [عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
poop قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
documenting ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documented ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
jingling جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingled جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingles جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
jingle جرنگ جرنگ کردن طنین زنگ ایجاد کردن جرنگیدن
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
to upset the applecart <idiom> مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی [اصطلاح مجازی]
dithered ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
thermal wax روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
dither ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
thermal transfer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal wax transfer printer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
dithers ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
algebra ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
AT command set مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
smoke test بررسی تصادفی برای اینکه ماشین باید در صورتی که هنگام روشن کردن دود ایجاد نشود کار کند
piracy کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
insoul روح بخشیدن به روح دمیدن در
perforation عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
documented عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
documenting عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
service شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
document عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
serviced شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
graphics پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
deletion روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
constructions ایجاد
construction ایجاد
creates ایجاد
production ایجاد
creating ایجاد
authorship ایجاد
productions ایجاد
development ایجاد
creations ایجاد
generation ایجاد
developments ایجاد
generations ایجاد
create ایجاد
origination ایجاد
creation ایجاد
bridging ایجاد پل
salivation ایجاد بزاق
construct ساختن یا ایجاد
vacuolation ایجاد حفره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com