English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English Persian
out در بیرون تمام
out- در بیرون تمام
outed در بیرون تمام
Search result with all words
extrovert شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
extroverts شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
Other Matches
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminates تمام شدن تمام کردن
terminated تمام شدن تمام کردن
terminate تمام شدن تمام کردن
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
eject بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panorama تمام نما اینه تمام نما
panoramas تمام نما اینه تمام نما
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
thorough تمام
full face تمام رخ
whole تمام
off تمام
complete تمام
completed تمام
it is all up تمام شد
fullest تمام
rounded پر تمام
thru تمام
incomplete نا تمام
completing تمام
completes تمام
It's over. تمام شد.
full-face تمام رخ
yame تمام
whole length تمام قد
through تمام
full length تمام قد
all night در تمام شب
entire تمام
full-length تمام قد
out and out تمام
lion's share تمام
full تمام
out-and-out تمام
forth of بیرون از
without بیرون از
outed بیرون از
externals بیرون
external بیرون
out بیرون از
away بیرون از
forth بیرون از
out- بیرون از
extra terrestrial بیرون از
outsides بیرون
outside بیرون
without بیرون
away بیرون
abroad بیرون
outdoor بیرون
out-of- بیرون از
out of بیرون از
bakkat به بیرون
from out of town از بیرون [از]
outward bound بیرون رو
out door بیرون
from outside از بیرون [از]
outside [of] <adv.> بیرون [از]
out [of] <adv.> بیرون [از]
outwith [Scotish E] <adv.> بیرون [از]
efferent بیرون بر
out <adv.> بیرون
from the outside از بیرون
off the track بیرون
out <adv.> به بیرون
outside appearance بیرون
full pay مواجب تمام
attained تمام کردن
full scale تمام عیار
full pay حقوق تمام
fulfil تمام کردن
to run away with تمام کردن
full moon ماه تمام
full orbed تمام روشن
full mouthed تمام دندان
to see out تمام کردن
go تمام شدن
to see through تمام کردن
goes تمام شدن
full-time تمام وقت
full blown تمام شکفته
round d. دوجین تمام
full automatic تمام اتوماتیک
passed تمام شدن
full-scale تمام عیار
integrating تمام کردن
full adder تمام افزایشگر
integrate تمام کردن
use up تمام کردن
passes تمام شدن
rounds complete تیر تمام شد
run out of تمام کردن
attains تمام کردن
over with تمام شده
payment in full پرداخت تمام
full duplex تمام دو رشتهای
processor تمام کننده
pucka تمام عیار
pukka تمام عیار
attain تمام کردن
attaining تمام کردن
full blown تمام کامل
fuller کامل تر تمام تر
fulfill تمام کردن
full screen تمام صفحه
mast high تمام افراشته
hade شیب تمام
thoroughgoing تمام وکمال
give out تمام شدن
three whole years سه سال تمام
fulfilling تمام کردن
to fill out تمام کردن
thorough going تمام وکمال
to finish off تمام کردن
sterling تمام عیار
he is fifty تمام دارد
holohedral تمام وجه
holohedron تمام وجهی
to draw to an end تمام شدن
to blow over تمام شدن
in full fig درلباس تمام
to eat up تمام کردن
inchoate نیمه تمام
main مهم تمام
rounded تمام شده
thru تمام شده
in full تمام وکمال
main بزرگ تمام
thoro تمام وکمال
thoro کامل تمام
lie in تمام شدن
full view نمای تمام رخ
integrates تمام کردن
full tracked تمام زنجیر
full tracked تمام شنی
fulfils تمام کردن
full time تمام روز
fulfills تمام کردن
full subtractor تمام کاهشگر
fulfilled تمام کردن
lie-in تمام شدن
full wave تمام موج
full word تمام کلمه
the whole world تمام دنیا
get through تمام کردن
the game is up بازی تمام شد
fully automatic machine تمام اتومات
unfinished تمام نشده
holosymmetric تمام وجه
fully automatic تمام اتوماتیک
fullword تمام کلمه
fullmouthed تمام دندان
the full of the moon ماه تمام
short measure full measure پیمانه تمام
pass تمام شدن
end of mission ماموریت تمام
all d. در تمام روز
all out باشدت تمام
full-blown تمام شگفته
full-blown تمام کامل
f. and fell تمام بودن
f. sixmiles 6میل تمام
cosecant قطرفل تمام
all risks تمام خطرات
finisher تمام کننده
go through with <idiom> تمام کردن
give out <idiom> تمام شده
get (something) over with <idiom> تمام کردن
all day long <idiom> تمام روز
consumptible تمام شدنی
fullest تمام تکمیل
body and soul <idiom> با تمام وجود
exhaustible تمام شدنی
peter تمام شدن
fullest تمام قدرت
integral کامل تمام
finished تمام شده
finishing تمام کاری
full تمام قدرت
forth تمام کردن
full تمام تکمیل
all : همه تمام
all- : همه تمام
due تمام شده
depletable تمام شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com