Dictiornary-Farsi | در جعبه گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
incase	در جعبه گذاردن


Search result with all words

encase	درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encased	درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encases	درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
Other Matches

containers	جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
container	جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
magazine	مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
magazines	مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
limber chest	جعبه حمل مهمات توپخانه جعبه پیش قطار
box pass	جعبه کالیبر جعبه پاس
modification kit	جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
oil gear	جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
kits	جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kit	جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
to leave out	جا گذاردن
set	گذاردن
setting up	گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
tabling	تو گذاردن
tables	تو گذاردن
invests	گذاردن
skew	کج گذاردن
invested	گذاردن
skewing	کج گذاردن
skews	کج گذاردن
invest	گذاردن
lays	گذاردن
lay	گذاردن
investing	گذاردن
table	تو گذاردن
tabled	تو گذاردن
reposal	گذاردن
impone	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
repose	گذاردن
instate	گذاردن
sets	گذاردن
cases	جعبه
boxes	جعبه
drawer	جعبه
hot bus bar	جعبه
case	جعبه
box pass	جعبه رخ ده
air box	جعبه دم
cist	جعبه
hutch	جعبه
drawers	جعبه
box	جعبه
cages	جعبه
kits	جعبه
incasement	جعبه
hutches	جعبه
kit	جعبه
chest	جعبه
chests	جعبه
cage	جعبه
chest set	جعبه
impresses	نشان گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
put up	در فرف گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
impresses	باقی گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
impressing	نشان گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
impressing	باقی گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
sash	پنجره گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
reverence	احترام گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
place	در محلی گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
impress	باقی گذاردن
impress	نشان گذاردن
impressed	باقی گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
impressed	نشان گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
suspends	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
suspend	معوق گذاردن
tabling	معوق گذاردن
tables	معوق گذاردن
tabled	معوق گذاردن
table	معوق گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
imprint	گذاردن زدن
contradistinguish	فرق گذاردن
demark	نشان گذاردن
embowel	در روده گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
interlay	در میان گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
imprints	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
bestows	امانت گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
expose	روباز گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
endorses	صحه گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
endorse	صحه گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
assesses	خراج گذاردن بر
assessed	خراج گذاردن بر
exposes	روباز گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
exposing	روباز گذاردن
bestow	امانت گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
pt down	کنار گذاردن
put away	کنار گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
assess	خراج گذاردن بر
to join in	پامیان گذاردن
leave	باقی گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
checks	نشان گذاردن
adopt	نام گذاردن
skews	اریب گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
consigns	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
leaving	باقی گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consign	امانت گذاردن
skew	اریب گذاردن
skewing	اریب گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
placing	در محلی گذاردن
places	در محلی گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
checked	نشان گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
award	امانت گذاردن
awarded	امانت گذاردن
check	نشان گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
awards	امانت گذاردن
awarding	امانت گذاردن
gun bag	جعبه توپ
soapboxes	جعبه صابون
outlet box	جعبه خروجی
outlet box	جعبه دیواری
fuse boxes	جعبه فیوز
box	جعبه مقوایی
geared	جعبه دنده
goal box	جعبه هدف
soapbox	جعبه صابون
mail box	جعبه پستی
transmissions	جعبه دنده
inductance box	جعبه اندوکتانس
holdalls	جعبه هزارپیشه
holdall	جعبه هزارپیشه
cabinets	جعبه کشودار
jardiniere	جعبه گلدان
casket	جعبه کوچک
jack box	جعبه اتصال
caskets	جعبه کوچک
jewel box	جعبه جواهر
transmission	جعبه دنده
mirror frame	جعبه اینه
caskets	جعبه جواهرات