English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
Other Matches
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
presents حاضر
stocked :حاضر
stock :حاضر
presented حاضر
presenting حاضر
on hand <idiom> حاضر
present حاضر
existing حاضر
agreeable حاضر
in the saddle حاضر
ubiquitous حاضر
toss off <idiom> حاضر جواب
stand by حاضر بودن
roll call حاضر و غایب
repartee حاضر جوابی
get ready حاضر شدن
to e. an appearance حاضر شدن
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
current در حال حاضر
existing در حال حاضر
ready wit حاضر جوابی
readiness to report حاضر جوابی
readying حاضر به کار
readying قبضه حاضر
attend حاضر بودن
attending حاضر بودن
attends حاضر بودن
rig وضع حاضر
rigged وضع حاضر
rigs وضع حاضر
action front حاضر به تیر
delicatessens اغذیه حاضر
johnny on the sopt حاضر و اماده
ready قبضه حاضر
ready حاضر به کار
omnipresent حاضر در همه جا
omnipresent همه جا حاضر
here بدینسو حاضر
operationally ready حاضر به عملیات
operationally ready حاضر به کار
readies قبضه حاضر
make ready حاضر شدن
readied حاضر به کار
readied قبضه حاضر
readies حاضر به کار
delicatessen اغذیه حاضر
at present در حال حاضر
operational حاضر به کار
active حاضر بخدمت
willing حاضر خواهان
at the present moment درحال حاضر
currents در حال حاضر
at the moment در حال حاضر
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
action فرمان حاضر به تیر
inbearing فضولانه حاضر خدمت
fitting out حاضر کردن ناو
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
to be present باشنده [حاضر] بودن
i agreed to go حاضر شدم بروم
get ready حاضر کردن یا شدن
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
ready position حالت حاضر به تیر
show up سر موقع حاضر شدن
he refused to go حاضر نشد برود
to conjure up با سحر حاضر کردن
actions فرمان حاضر به تیر
operational route جاده حاضر به کار
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
roll-call حاضر و غایب کردن
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
call the roll حاضر و غایب کردن
obliging حاضر خدمات مهربان
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
attender شخص حاضر در جایی
fair game طعمهی حاضر و آماده
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
unready غیراماده حاضر نشده
march order حاضر براه کردن
roll-calls حاضر و غایب کردن
readying حاضربه تیر حاضر باشید
ready حاضربه تیر حاضر باشید
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
readies حاضربه تیر حاضر باشید
make ready اماده شدن حاضر کردن
readied حاضربه تیر حاضر باشید
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
roll call حاضر و غایب کردن افراد
get ready اماده شدن حاضر کردن
embattle حاضر شدن برای جنگ
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
set up حاضر به جنگ کردن توپ
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
show up حاضر شدن حضور یافتن
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
IE جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
it is well enough بد نیست
temporary storage می نیست
It's not new. نو نیست.
he is not of our number از ما نیست
he takes no notice of it نیست
aint نیست
storage می نیست
Plug and Play یچ نیست
isn't نیست
secondary نیست
auxiliary نیست
auxiliaries نیست
manned اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
I dont remember ( recall ) . یادم نیست
He is not man enough to do it . He is not the man for it . He hasnt got the guts to do it . مردش نیست
he is not willing to go نیست برود
He goes on and on . He is most persistent . ول کن معامله نیست
close the door please اگرزحمت نیست
no trouble زحمتی نیست
There is nothing wrong with you . You are all right . هیچیت نیست
cold is merely privative گرما نیست
ought not شایسته نیست
he is rather i. than sick ناخوش نیست
he is out of huomor سر دماغ نیست
he is out of huomor سر خلق نیست
It is not advisable . It is inexpedient. صلاح نیست
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
It is all right . It is o. k. طوری نیست
you are written حق با شما نیست
he is out of his senses بهوش نیست
it is not in good workingorder دایر نیست
niet le fait کار او نیست
it is unnecessary لازم نیست
he is a bad husband صرفه جو نیست
There is no hot water آب گرم نیست.
it's only me کسی نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com