Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (9 milliseconds)
English
Persian
afire
در حال سوختن
Search result with all words
flare
باشعله نامنظم سوختن
flares
باشعله نامنظم سوختن
broil
سوختن
broiled
سوختن
broiling
سوختن
broils
سوختن
sizzle
صدای سوختن کباب روی اتش
sizzled
صدای سوختن کباب روی اتش
sizzles
صدای سوختن کباب روی اتش
sizzling
صدای سوختن کباب روی اتش
out
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out-
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
outed
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
flammable
قابل سوختن اتشگیر
scorch
بطور سطحی سوختن
scorches
بطور سطحی سوختن
burn
سوختن مشتعل شدن
burn
دراتش شهوت سوختن
burn
سوختن
burns
سوختن مشتعل شدن
burns
دراتش شهوت سوختن
burns
سوختن
melted
از گرما سوختن
incinerate
بااتش سوختن
incinerated
بااتش سوختن
incinerates
بااتش سوختن
incinerating
بااتش سوختن
singe
سوختن بودادن
singe
بطور سطحی سوختن
singed
سوختن بودادن
singed
بطور سطحی سوختن
singeing
سوختن بودادن
singeing
بطور سطحی سوختن
singes
سوختن بودادن
singes
بطور سطحی سوختن
bake
سوختن خشک کردن
baked
سوختن خشک کردن
bakes
سوختن خشک کردن
smoldered
سوختن ودودکردن
smoldered
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldering
سوختن ودودکردن
smoldering
بی اتش سوختن خاموش کردن
smolders
سوختن ودودکردن
smolders
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulder
سوختن ودودکردن
smoulder
بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldered
سوختن ودودکردن
smouldered
بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldering
سوختن ودودکردن
smouldering
بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulders
سوختن ودودکردن
smoulders
بی اتش سوختن خاموش کردن
combustion
سوختن
consumption
سوختن
blow out
سوختن انفجار
burn in
سوختن
burn out
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
burnout of a crystal rectifier
سوختن یکسوکننده دیودی
burnout velocity
سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
decarburizing
گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
degressive burning
سوختن طولانی خرج
heat of combustion
گرمای سوختن
heat value
گرمای سوختن
heating value
گرمای سوختن
leg before
ضربه خوردن به پا پیش ازمیله که باعث سوختن توپزن میشود
lighting hours
زمان روشنایی یا سوختن
progressive burning
سوختن تدریجی خرج
pyric
مربوط به سوختن
regression rate
سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
smolder
سوختن ودودکردن
smolder
بی اتش سوختن خاموش کردن
to burn away
سوختن و تمام شدن
to burn out
سوختن
to fret and fume inwardly
سوختن وساختن
to fret and fume inwardly
سوختن ودم نزدن
to g. with passion
دراتش شهوت یاعشق سوختن
to grin and bear it
سوختن وساختن
to souse a burning house
اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
burn down
<idiom>
کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
burn up
<idiom>
کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com