English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
overbuy در خرید افراط کردن
Other Matches
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
to carry to excess افراط کردن در
indulges افراط کردن
wanton افراط کردن
indulging افراط کردن
indulged افراط کردن
indulge افراط کردن
to take an extreme course افراط یاتفریط کردن
go to extreme افراط و تفریط کردن
take an extreme course افراط یا تفریط کردن
carousing در مشروب افراط کردن
carouse در مشروب افراط کردن
caroused در مشروب افراط کردن
carouses در مشروب افراط کردن
cachinnate در خنده افراط کردن
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
overspend زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
overacting در ایفای نقش خود افراط کردن
overacted در ایفای نقش خود افراط کردن
overact در ایفای نقش خود افراط کردن
overacts در ایفای نقش خود افراط کردن
overtrading بیش ازحد معامله کردن افراط در داد و ستد
lavish ولخرجی کردن افراط کردن
lavished ولخرجی کردن افراط کردن
lavishes ولخرجی کردن افراط کردن
lavishing ولخرجی کردن افراط کردن
bulls گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
operated به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
buy خرید کردن
buys خرید کردن
to make a purchase خرید کردن
handle خرید و فروش کردن
purchases خرید خریداری کردن
shop کارخانه خرید کردن
shopped کارخانه خرید کردن
purchased خرید خریداری کردن
shops کارخانه خرید کردن
purchase خرید خریداری کردن
buy in advance پیش خرید کردن
handles خرید و فروش کردن
purchase price variance سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
to have a look round [around] the shops [British E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round [around] the stores [American E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
bum ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bummed ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bumming ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
bums ادم مفت خور یا ولگرد ولگردی یا مفت خوری کردن بحد افراط مشروب نوشیدن
order خرید سفارش خرید
fulsomeness افراط
excess افراط
frills افراط
extravagances افراط
extravagance افراط
inordinacy افراط
self indulgence افراط
inordinateness افراط
frill افراط
overindulgence افراط
intemperance افراط
exorbitance افراط
superfluity افراط
excesses افراط
extremeness افراط
excessiveness افراط
excessive use افراط
exorbitance زیادی افراط
excesses افراط بی اعتدالی
overindulge افراط ورزیدن
excess افراط بی اعتدالی
distemperate افراط کار
hard line افراط آمیز
outrageousness تجاوز افراط
ultraism افراط کاری
extremity افراط و تفریط
to run to extremes افراط وتفریطکردن
intemperate افراط کار
extremities افراط و تفریط
self indulgent افراط کار
hypercriticism افراط در انتقاد
extravagantly با افراط کاری
self-indulgent افراط کار
enormously بحد افراط
scrupulously بحد افراط
extremism افراط گرایی
extravagantly با افراط زیاد
excessively بحد افراط
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
indulgences از راه افراط بخشیدن
potation جرعه افراط در شرب
supererogation افراط در انجام وفیفه
wasteful افراط کار متلف
golden mean برکناری از افراط و تفریط
religiose دیندار بحط افراط
oxyopia تزئینی بحد افراط
indulgence از راه افراط بخشیدن
indulgence زیاده روی افراط
indulgences زیاده روی افراط
radical افراطی افراط گرا ریشهای
radicals افراطی افراط گرا ریشهای
intemperately ازروی افراط با زیاده روی
plethora ازدیاد خون در یک نقطه افراط
purism افراط در استعمال صحیح الفاظ
profit cannibalism افراط در تخفیف و ارزان فروشی
ultra individualism اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
overmuch بحد افراط بمقدار زیاد
overnice دقت گیر بحد افراط
extremism افراط کاری عقیده افراطی
boozed مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozing مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
booze مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
radicalism گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
flag waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
prudishness نمایش عفت یااداب بحد افراط
blase بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
flag-waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
boozes مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
chauvinism افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
acnerosacea ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
buy خرید
purchased خرید
underwrite خرید
underwrote خرید
purchasing خرید
underwriting خرید
underwrites خرید
procurement خرید
underwritten خرید
purchase خرید
shopping خرید
buys خرید
bond servant زر خرید
bondwoman زن زر خرید
buying خرید
purchases خرید
hyper- پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
hyper پیشوندی بمعنی روی و بالای و برفراز و ماوراء و خارج از حد عادی وفوق العاده ومافوق و اضافه و بیش از حدو بحد افراط
purchasing officer مسئول خرید
purchasing officer مامور خرید
dealing خرید و فروش
purchasing office قسمت خرید
purchasing department دفتر خرید
rebuy خرید مکرر
achate عقیق خرید
local procurement خرید محلی
bids پیشنهاد خرید
regional purchase خرید محلی
purchasing office دفتر خرید
redemption yield بازده خرید
purchasing patterns الگوی خرید
credit purchase خرید نسیه
procurement cycle دوره خرید
short covering پیش خرید
acquisition authority اجازه خرید
shopping basket سبد خرید
purchase notice agreements قراردادهای خرید
purchasing department قسمت خرید
purchase notice agreements پیمان خرید
purchase order سفارش خرید
purchase order دستور خرید
bulk buying خرید فله
lump sum purchase خرید کلی
lump sum purchase خرید یکجا
real estate خرید زمین
purchase requisition درخواست خرید
purchasing analyst تحلیل گر خرید
purchasable باب خرید
purchase rate نرخ خرید
bargain خرید ارزان
offer to purchase پیشنهاد خرید
forward purchasing پیش خرید
forward purchase پیش خرید
forward purchase خرید سلف
businesses خرید یا فروش
corner خرید یکجا
redemption باز خرید
conditions of purchase شرایط خرید
impulse buying خرید بی مقدمه
business خرید یا فروش
open purchase خرید ازاد
counter purchase خرید متقابل
blanket buying خرید کلی
bid پیشنهاد خرید
local purchase خرید محلی
dear bought گران خرید
oniomania جنون خرید
futures exchange خرید اتی
buyer's market بازار خرید
buyers market بازار خرید
shopping cart گاری خرید
corners خرید یکجا
coemption خرید کل محصول
monopsony انحصار خرید
monopolist انحصار خرید
hire purchase خرید اقساطی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com