English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
on berth در داخل بندر
Other Matches
cabotage کشتیرانی و حمل کالا از یک بندر به بندر دیگر بدون دورشدن از ساحل
terminal port بندر بارانداز اخرین بندر حرکت
cabotage کشتیرانی از یک بندر به بندر دیگردرامتداد ساحل
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
intercommand داخل قسمت داخل یکان
nuclide کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock قفل داخل کار قفل داخل درب
port بندر
wayside بندر
cril سد بندر
seaports بندر
seaport بندر
harbourless بی بندر
harbored بندر
harboured بندر
harbouring بندر
harbors بندر
harbour بندر
harbours بندر
harboring بندر
Douala بندر دوالا
wharfmaster رئیس بندر
Sydney بندر سیدنی
way port بندر سر راه
Yangon بندر یانگون
Plymouth بندر پلیموت
Calcutta بندر کلکته
Bissau بندر بیسائو
Abidjan بندر ابیجان
Tel Aviv بندر تلآویو
inner harbor بندر داخلی
port of entry بندر مقصد
port بندر ورودی
port بندر گاه
port of call بندر توقف
ports of call بندر لنگراندازی
aport بسوی بندر
aport روبه بندر
outer harbor پیش بندر
naval port بندر دریایی
minor port بندر کوچک
malaga بندر مالاگا
port of call بندر لنگراندازی
port of destination بندر مقصد
ports of call بندر توقف
terminal port بندر مقصد
secondary port بندر فرعی
registered port بندر مشخص
longshoreman باربرلنگرگاه بندر
longshoremen باربرلنگرگاه بندر
port watch نگهبان بندر
port of embarkation بندر عزیمت
main port بندر اصلی
destination port بندر مقصد
free ports بندر ازاد
seaport دریا بندر
jetties اسکله بندر
jetty اسکله بندر
treaty port بندر پیمانی
free port بندر ازاد
harbour master رئیس بندر
bars پیش بندر
harbour master متصدی بندر
seaports بندر دریایی
harbour dues حقوق بندر
seaports دریا بندر
harbor master راهنمای بندر
bar پیش بندر
harbor master رئیس بندر
seaport بندر دریایی
port watch پست نگهبانی بندر
bender gestalt test ازمون طرحهای بندر
harbourage پهلو گرفتن در بندر
embargo توقیف کشتی در بندر
cril مانع دهانه بندر
put into port وارد بندر شدن
harbor control tower برج مراقبت بندر
Cape Town بندر کیپ تاون
destination port بندر تحویل کالا
embargoes توقیف کشتی در بندر
George Town بندر جرج تاون
Georgetown بندر جرج تاون
named port of destination بندر مقصد مشخص
entry plan طرح ورود به بندر
ex quay تحویل در بندر مقصد
lay day روز معطلی در بندر
lay an embargo on در بندر توقیف کردن
cargo handling at port جابجایی کالا در بندر
captain of the port افسر انتظامات بندر
jetties موج شکن بندر
jetty موج شکن بندر
out port بندر دور از مقصد
afloat support لجستیکی به طورشناور یا خارج از بندر
named port of shipment بندر مشخص برای حمل
port of debarkation بندر مقصد حمل کالا
roustabout کارگر اسکله یا بندر گاه
fast cruise ازمایش سریع ناو در بندر
out bound عازم بیرون رفتن از بندر
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
portcall زمان رسیدن وسایل به بندر
clearance papers اسناد خروج کشتی از بندر
to lay one on a ship کشتی را در بندر توقیف کردن
Free pree (trade,port). مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
controlled port بندر نظامی کنترل شده
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
convoy assembly port بندر محل تجمع کاروان دریایی
convoy assembly port بندر محل تجمع ستون موتوری
visual bender motor gestalt test ازمون طرح دیداری- حرکتی بندر
bender visual motor gestalt test ازمون طرحهای دیداری-حرکتی بندر
portcapacity فرفیت بندر از نظر بارگیری یاتخلیه بار
yhis port is not yet peopled این بندر هنوز اباد نشده است
port of embarkation بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
sandbar جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
free on quay قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
prize of war کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
portmark علامت روی بسته که مشخصات بندر مقصد نیز دران ذکر گردیده
transient پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
captain a protest افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
withindoors در داخل
insides داخل
within <prep.> در داخل
inside <adv.> <prep.> در داخل
interiorly از داخل
within در داخل
interior داخل
intra داخل
inside داخل
lineball داخل
aboard داخل
interiors داخل
anie داخل
implode از داخل ترکیدن
inboard به طرف داخل
intromit داخل کردن
inbound داخل مرز
interservice داخل قسمت
inboard داخل کشتی
grind internally داخل را ساییدن
engaged in war داخل جنگ
intraspecies داخل گونهای
in and out داخل وخارج
introgresseive داخل شونده
imbark داخل کردن
inboard به سمت داخل
immit داخل کردن
intratheater در داخل صحنه
intermolecular در داخل ذرات
internal attack تک داخلی یا تک از داخل
interneural داخل عصبی
intraspecific داخل گونهای
interneuron داخل عصبی
he is not in it داخل نیست
intrant داخل شونده
cross hair خط داخل دوربین
intradivision در داخل لشگر
interchart در داخل نقشه
intercellular داخل سلولی
interior wiring سیمکشی داخل
ingoing داخل شونده
heave in کشیدن به داخل
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
anieoro به طرف داخل
anieoro از داخل به خارج
ingressive داخل شونده
inhaul به داخل کشیدن
inhaul به داخل کشنده
implosion انفجار از داخل
inside wiring سیمکشی داخل
interurban داخل شهری
enter داخل شدن
ingratiate داخل کردن
ingratiated داخل کردن
ingratiates داخل کردن
ingratiating داخل کردن
work in داخل کردن
intern داخل شدن در
interning داخل شدن در
interns داخل شدن در
withindoors افراد داخل
on line داخل رده
enter داخل کردن
entered داخل شدن
to walk in داخل شدن
entered داخل کردن
to step inside داخل شدن
to step in داخل شدن
enters داخل کردن
uchi uke دفاع از داخل
to work in داخل کردن
to push to the front [of line] داخل صف زدن
to queue-jump [British E] داخل صف زدن
to line-jump داخل صف زدن
enters داخل شدن
intercontinental داخل قاره
phase in داخل کردن
incorporate داخل کردن
incorporates داخل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com