Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
indoors
در داخل عمارت در زیر پناه یا سقف
Other Matches
defilade
درجان پناه و موضع گرفتن پناه یافتن
harbour
پناه دادن پناه بردن
harbouring
پناه دادن پناه بردن
harbors
پناه دادن پناه بردن
harbours
پناه دادن پناه بردن
harboured
پناه دادن پناه بردن
harbored
پناه دادن پناه بردن
take reffuge
پناه اوردن پناه بردن
refuge
پناه دادن پناه بردن
harboring
پناه دادن پناه بردن
refuges
پناه دادن پناه بردن
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
edifice
عمارت
hall
عمارت
halls
عمارت
imaret
عمارت
imaret
عمارت
edifices
عمارت
construction
عمارت
constructions
عمارت
mansion house
عمارت
diwan
عمارت
divan
عمارت
mansion
عمارت بزرگ
town halls
عمارت شهرداری
the interior of a building
اندرون عمارت
town hall
عمارت شهرداری
building
عمارت دیسمان
a building of small scale
عمارت کوچک
mansions
عمارت بزرگ
flattest
قسمتی از یک عمارت
gazeboo
عمارت تابستانی
guildhall
عمارت شهرداری
guildhalls
عمارت شهرداری
fenestration
روزنههای عمارت
flat
قسمتی از یک عمارت
pavilions
عمارت کلاه فرنگی
pavilion
عمارت کلاه فرنگی
perron
پلکان جلو عمارت
gloriette
عمارت کلاه فرنگی
mansion
عمارت چند دستگاهی
mansions
عمارت چند دستگاهی
Capitol
عمارت پارلمان ایالتی
Capitol
عمارت کنگره درشهرواشینگتن
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
soffite
سقف قسمت پایین عمارت
soffit
سقف قسمت پایین عمارت
insula
دستگاه عمارت اجاره نشینی
interfenestration
فاصله میان روزنه ها یاپنجرههای عمارت
gazebo
عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
guild hall
عمارت شهرداری که اصناف یارسته هادران انجمن می کنند
acroterium
یکی از زوایای رئوس مثلثی شکل سردر عمارت
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child.
عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
entresol
طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
shelterless
بی پناه
grith
پناه
sconce
پناه
harbourage
پناه
guard
پناه
bulwark
پناه
bulwarks
پناه
opened
بی پناه
safeguards
پناه
unsheltered
<adj.>
بی پناه
erfuge
پناه
fenceless
بی پناه
guardless
بی پناه
harbourless
بی پناه
guards
پناه
guarding
پناه
defenseless
بی پناه
coverture
پناه
exposed
بی پناه
refuge
پناه
refuges
پناه
safeguarding
پناه
safeguarded
پناه
safeguard
پناه
blinds
پناه
blind
پناه
open
بی پناه
blinded
پناه
defenceless
بی پناه
opens
بی پناه
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
traversed
جان پناه
shelterer
پناه دهنده
to seek refuge
پناه جستن
trench
جان پناه
quarter
پناه بردن به
to seek shelter
پناه جستن
sheltered
جان پناه
sheltered
پناه دادن
shelter
پناه دادن
sheltering
جان پناه
traverses
جان پناه
traverse
جان پناه
ambush
پناه گاه
traversing
جان پناه
ambushed
پناه گاه
ambushes
پناه گاه
ambushing
پناه گاه
shelter
جان پناه
mantelet
جان پناه
sheltering
پناه دادن
lee side
سمت پناه
parapet
جان پناه
parapets
جان پناه
cestus
مشت پناه
defilade
جان پناه
harbor
پناه بردن
dismounted defilade
جان پناه
harbor
پناه دادن
hand rail
جان پناه
ear tab
گوش پناه
embower
پناه دادن
erfuge
پناه گاه
fire in the hole
به جان پناه
guard rail
جان پناه
harbours
پناه بردن
harbours
پناه دادن
shelters
جان پناه
shelters
پناه دادن
harbored
پناه دادن
harbored
پناه بردن
harboring
پناه دادن
harboring
پناه بردن
harbors
پناه دادن
harbors
پناه بردن
harbour
پناه دادن
harbour
پناه بردن
harboured
پناه دادن
harboured
پناه بردن
harbouring
پناه دادن
harbouring
پناه بردن
ear cap
گوش پناه
gorget
گلو پناه
awning
پناه پناهگاه
bunker
جان پناه
Good grief!
پناه برخدا !
exposes
بی پناه گذاشتن
turrets
جان پناه
trenches
جان پناه
bunkers
جان پناه
exposing
بی پناه گذاشتن
expose
بی پناه گذاشتن
Good gracious ! Good heaven ! My god !
پناه برخدا
awnings
پناه پناهگاه
turret
جان پناه
to hunker down in a place
در جایی پناه بردن
lodged
به لانه پناه بردن
stockades
جان پناه چوبی
stockade
جان پناه چوبی
lee
سمت پناه دار
house of refuge
پناه گاه بی نوایان
sheltered
پناهگاه پناه بردن
pis aller
اخرین پناه چاره
protective cover
جان پناه دفاعی
To shelter someone .
به کسی پناه دادن
To seek refuge ( shelter).
پناه آوردن ( بردن )
lodges
به لانه پناه بردن
shelter
پناه گرفتن سرپناه
bombproof
پناه دهنده ازاثربمب
lairs
بلانه پناه بردن
benching
جان پناه خاکی
lee helm
سکان سمت پناه
lee shore
سمت پناه دارکشتی
lair
بلانه پناه بردن
lodge
به لانه پناه بردن
ante-mural
[e]
جان پناه دفاعی
shelters
پناهگاه پناه بردن
shelters
پناه گرفتن سرپناه
sheltering
پناهگاه پناه بردن
sheltering
پناه گرفتن سرپناه
sheltered
پناه گرفتن سرپناه
shelter
پناهگاه پناه بردن
approach parapets
جان پناه دیوار
ensconce
پوشاندن پناه دادن
ensconces
پوشاندن پناه دادن
take cover
جان پناه گرفتن
fence
خاکریز پناه دادن
tree
بدرخت پناه بردن
fences
خاکریز پناه دادن
ensconced
پوشاندن پناه دادن
ensconcing
پوشاندن پناه دادن
they took refuge in a cave
بغاری پناه بردند
flight into sickness
پناه بردن به بیماری
coverings
جان پناه خفاگاه پوشاندن
protecting
در پناه سنگر قرار دادن
side wall of stairs
جان پناه کناره پلکان
defilade
جان پناه استحکامات تدافعی
covers
جان پناه خفاگاه پوشاندن
gun house
پناه گاه توپ یاتوپچی
bombproof
ساختمانی که پناه بمب باشد
to seek refuge
پناه بردن پناهنده شدن
protect
در پناه سنگر قرار دادن
lee shore
واقع در سمت پناه دارکشتی
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...