English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (17 milliseconds)
English Persian
availability در دسترس بودن
to be available در دسترس بودن
Search result with all words
availability میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
access در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessed در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accesses در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
accessing در دسترس بودن راه رسیدن به راه وصول
to be available [to someone] در دسترس [کسی] بودن
someone has at present در دسترس کسی بودن
Other Matches
within teach دسترس
access دسترس
reached دسترس
reaches دسترس
accessed دسترس
reaching دسترس
available در دسترس
accesses دسترس
accessing دسترس
within teach در دسترس
reach دسترس
near at hand در دسترس
accessible در دسترس
at arm's length در دسترس
disposal در دسترس
disposal دسترس
accessible duct مجرای دسترس
inaccessible خارج از دسترس
on hand <idiom> قابل دسترس
on tap <adj.> همیشه در دسترس
out of the way غیرقابل دسترس
out-of-the-way غیرقابل دسترس
availability دسترس پذیری
inaccessible غیرقابل دسترس
available with در دسترس نزد .....
access راه دسترس
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
availablity دسترس پذیری
access point نقطه دسترس
available by در دسترس از طریق .....
accessed راه دسترس
off the shelf مواد در دسترس
placing at disposal در دسترس گذاردن
accesses راه دسترس
accessible قابل دسترس
inaccessible <adj.> غیرقابل دسترس
available دسترس پذیر
accessing راه دسترس
available amount مقدار [چیزهای] در دسترس
abaton [محل خارج از دسترس]
utilizing در دسترس قرار دادن
utilizes در دسترس قرار دادن
utilising در دسترس قرار دادن
utilised در دسترس قرار دادن
utilises در دسترس قرار دادن
system availability دسترس پذیری سیستم
utilize در دسترس قرار دادن
unavailable energy نیروی خارج از دسترس
place at disposal در دسترس قرار دادن
average available discharge بده میانگینی دسترس
accessible در دسترس قابل وصول
passing shot ضربه دور از دسترس
an accessible place جای قابل دسترس
getatable قابل دسترس توفیق یافتنی
ball توپ دور از دسترس توپزن
unattainbility of absolute zero دسترس ناپذیری صفر مطلق
utilization به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
to put something at somebody's disposal چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
staffing قابل دسترس ساختن افرادبرای سازمانها
long hop توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
hogged برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
equities اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
hog برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
equity اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
hogs برنامهای که نیاز به مقدارزیادی از یک منبع قابل دسترس دارد
currents ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
the source خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
palette مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
current ثبات CPU که آدرسی که در دسترس است ذخیره میکند
palettes مجموعهای از رنگهای قابل دسترس در یک سیستم گرافیکی کامپیوتر
micro prolog PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
buffer pool تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
desk accessories وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
data diddling روشی که در ان داده قبل واردشدن به یک فایل کامپیوتری که در ان کمتر قابل دسترس میباشد اصلاح میشود
crowding out effect اندیشهای که استقراض بسیار زیاد دولت وجوه قابل دسترس وام گیرندگان خصوصی را کاهش میدهد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
data interchange format استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
The world is your oyster! <proverb> دنیا مال تو است. هر فرصتی در دسترس است!
to make approaches وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
ablest لایق بودن مناسب بودن
agree متفق بودن همرای بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
depended مربوط بودن منوط بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
abut مماس بودن مجاور بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
abuts مماس بودن مجاور بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
agreeing متفق بودن همرای بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
govern نافذ بودن نافر بودن بر
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
include شامل بودن متضمن بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
pertain مربوط بودن متعلق بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
nsfnet یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
incompactness ول بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. دو دل بودن
to hold water ضد آب بودن
judder لق بودن
concentricity بودن
wobble لق بودن
juddered لق بودن
to be proper for به جا بودن
dubiosity در شک بودن
judders لق بودن
ween بودن
stinks بد بودن
stink بد بودن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
teem پر بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com