Dictiornary-Farsi | در دوره تعلیق مجازات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
on probation	در دوره تعلیق مجازات
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات


Search result with all words

to be on probation	در دوره تعلیق مجازات بودن
to give a suspended sentence [British E]	حکم دوره تعلیق مجازات دادن
Other Matches

probation	تعلیق مجازات
reprieval	تعلیق مجازات
suspension of punishment	تعلیق مجازات
reprieving	تعلیق اجرای مجازات
reprieved	تعلیق اجرای مجازات
reprieve	تعلیق اجرای مجازات
on probation	به شرط تعلیق مجازات
reprieves	تعلیق اجرای مجازات
probation order	دستور یا حکم تعلیق مجازات
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
suspension	تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions	تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
to suspend somebody's sentence on probation	مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to place somebody on probation	مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
lynch law	مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
punitive damages	خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
cooling-off periods	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene	وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
interregnums	فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum	فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna	فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
suspensions	تعلیق
deep freezes	تعلیق
deep freeze	تعلیق
suspension	تعلیق
interruption	تعلیق
interruptions	تعلیق
hang	تعلیق
abeyance	تعلیق
suspense	تعلیق
hangs	تعلیق
pendency	تعلیق
colporteur	کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
precipitable	تعلیق پذیر
suspensive	تعلیق معلق
stay of proceedings	تعلیق دادرسی
cardanic suspension	تعلیق کاردان
remainder	حالت تعلیق
abeyance or adeyancy	تعلیق تعویق
suspense	درحال تعلیق
suspensions	ایست تعلیق
suspension	ایست تعلیق
suspensive	درحال تعلیق
colloidal suspension	تعلیق کلوییدی
reduction to absurdity	تعلیق به محال
hanging prevention	ممانعت از تعلیق
spring suspension	تعلیق فنری
lay off	تعلیق کارگر
precipitant	تعلیق شدنی
four point suspension	تعلیق چهارنقطهای
engine mounting	تعلیق موتور
hanging	اویزان درحال تعلیق
emulsifying	بحالت تعلیق دراوردن
emulsify	بحالت تعلیق دراوردن
reductio ad absurdum	تعلیق بامر محال
emulsifies	بحالت تعلیق دراوردن
emulsified	بحالت تعلیق دراوردن
suspension wheel	چرخ تعلیق خودرو
hoisting	دستگاه تعلیق جرثقیل
to be in suspension	در حالت تعلیق بودن
front wheel suspension	تعلیق چرخهای جلو
suspensor	موجب تعلیق نگاهدارنده
light period	دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
privation	محروم سازی تعلیق مقام
suspend	معلق کردن تعلیق دادن
privations	محروم سازی تعلیق مقام
suspending	معلق کردن تعلیق دادن
hypostasis	موجود فرضی حالت تعلیق
front axle suspension	اویزش یا تعلیق اکسل جلو
torsion bar	بار پیچشی اهرم تعلیق
suspends	معلق کردن تعلیق دادن
stultification	تعلیق بمحال احمق ساختن
production cycle	زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
suspends	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
buggie	بوگی دستگاه تعلیق جلو توپ
suspending	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
suspend	تعلیق درجه یاتعلیق مزایای نظامی
disperse	[درجه تعلیق و پراکندگی مواد رنگی در رنگرزی]
emulsioned	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsion	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosols	تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
emulsions	تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
aerosol	تعلیق مایع یا جسم بصورت گرد و گاز در هوا
reprimands	مجازات
penalty	مجازات
the lash	مجازات
retribution	مجازات
pains and penalties	مجازات
reprimand	مجازات
penalties	مجازات
reprimanded	مجازات
castigation	مجازات
reprimanding	مجازات
sanctioned	مجازات
punishment	مجازات
sanction	مجازات
sanctioning	مجازات
sanctions	مجازات
rocket [British E]	مجازات
wite	مجازات
suspension strap	نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
degrading punishment	مجازات ترذیلی
degradatory punishment	مجازات ترذیلی
fasces	قدرت مجازات
culpability	قابلیت مجازات
criminous	مستحق مجازات
to get ticked off [British E] <idiom>	مجازات شدن
culpable	قابل مجازات
deterrennt punishment	مجازات ترهیبی
to get a rocket [British E] <idiom>	مجازات شدن
deterrent punishment	مجازات ارعابی
doom	حکم مجازات
forfeitable	قابل مجازات
disciplinary punishment	مجازات انضباطی
supplementary punishment	مجازات تکمیلی
mitigation of punishment	تخفیف مجازات
commutation	تخفیف مجازات
agravation of punishment	تشدید مجازات
sanctioning	مجازات کردن
sanctions	مجازات کردن
punishes	مجازات کردن
punished	مجازات کردن
accessory punishment	مجازات تبعی
suspended sentences	مجازات تعلیقی
suspended sentence	مجازات تعلیقی
capital punishment	اعدام مجازات
sanctioned	مجازات کردن
sanction	مجازات کردن
communication of punishment	ابلاغ مجازات
castigator	مجازات کننده
divine legislation	تشدید مجازات
death penalty	مجازات اعدام
capital punishment	مجازات اعدام
punish	مجازات کردن
theories of punishment	فلسفه مجازات
punishability	مجازات کردنی
principal punishment	مجازات اصلی
to death penalty	اعدام مجازات
punishability	قابلیت مجازات
punishment of a minor offence	مجازات تکدیری
punitory	متضمن مجازات
reformative punishment	مجازات تادیبی
theories of punishment	اهداف مجازات
sentences	حکم به مجازات
sentencing	حکم به مجازات
severe punishment	مجازات شاق
punishable	مستحق مجازات
sentence	حکم به مجازات
pecuniary penalty	مجازات مالی
punishable	قابل مجازات
pecuniary pumishment	مجازات نقدی
absolution	انصراف از مجازات
punishment	کیفر مجازات
pecuniary punishment	مجازات نقدی
sanctioned	تصدیق مجازات اقتصادی
indictable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
penal code	قانون مجازات عمومی
sanction	تصدیق مجازات اقتصادی
penal <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
sanctions	تصدیق مجازات اقتصادی
sanctioning	تصدیق مجازات اقتصادی
penal <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
penal codes	قانون مجازات عمومی
punishable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
finger-wagging	مجازات [اصطلاح روزمره]
censure	مجازات [اصطلاح روزمره]
indictable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
reproof	مجازات [اصطلاح روزمره]
culpable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
it is death to	مجازات 0000مرگ است
chargeable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
commutation	تبدیل مجازات به اخف
chargeable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
suit the punishment to the crime	انطباق مجازات بر جرم
indictable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
reprieving	مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieved	مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieves	مجازات کسی را بتعویق انداختن
punish	مجازات کردن کیفر دادن
punishes	مجازات کردن کیفر دادن
reprieve	مجازات کسی را بتعویق انداختن