English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
debit در ستون بدهی گذاشتن
debited در ستون بدهی گذاشتن
debiting در ستون بدهی گذاشتن
debits در ستون بدهی گذاشتن
Other Matches
debiting ستون بدهی
debit ستون بدهی
debits ستون بدهی
debited ستون بدهی
debited به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit به حساب بدهی کسی گذاشتن
credits ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credited ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
crediting ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credit ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
conversions استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
pilaster هرچیزی شبیه ستون یا استوانه دیواریا جرز ستون نما
moving pivot نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
pilaster شبه ستون ستون چهارگوش یانیمدایره در بدنه بنا
herma ستون هرمس :ستون سنگی چارپرکه پیکربربالای ان بود
blocked [ستون، نیم ستون و پشته بند محافظ]
eustyle [دهنه بین ستون ها بر حسب قطر ستون]
baluster ستون کوچک گچ بری شده ستون نرده
personal column ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
rudder post ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه
there is many a slip between the cup and the lip <proverb> از این ستون به آن ستون فرج است
columna rostrata [ستون های توسکانی با پایه ستون]
cells دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cell دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
sighting bar ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
from pillar to post از این ستون بان ستون
band of shaft [چنبره سر ستون اطراف ستون ها]
angle-leaf [یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
tabulates مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulated مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulate مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
pace setter نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
march outpost نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی
pace-setter نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace-setters نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
cadre strength column ستون مربوط به استعدادپرسنل یکان ستون استعدادپرسنل کادر
trail formation ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
piled ستون ستون لنگرگاه
pile ستون ستون لنگرگاه
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
bubble cap plate column ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب
socle پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
debts بدهی
debit بدهی
debt بدهی
debited بدهی
due بدهی
debits بدهی
indebtedness بدهی
debiting بدهی
liability to disease بدهی
liability بدهی
liabilities بدهی
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
current liability بدهی جاری
credit notes سند بدهی
book debts بدهی دفتری
debits حساب بدهی
capital liability بدهی درازمدت
bank overdraft بدهی به بانک
debiting حساب بدهی
debit card کارت بدهی
arrear بدهی معوق
debited حساب بدهی
arrear بدهی پس افتاده
capital liability بدهی سرمایه
liquidation پرداخت بدهی
credit note سند بدهی
public debt بدهی دولت
the d. of a debt پرداخت بدهی
debt perpetrator مرتکب بدهی
to be in debt بدهی داشتن
debt perpetrator خطاکار در بدهی
promissory notes برگه بدهی
promissory note سند بدهی
promissory note برگه بدهی
floating debt بدهی متغیر
liabilities and assets بدهی و دارایی
legal liability بدهی قانونی
net debt بدهی خالص
to get into debt بدهی پیداکردن
oxygen debt بدهی اکسیژن
collective liability بدهی جمعی
promissory notes سند بدهی
national debt بدهی ملی
debts بدهی داشتن
admission of liability قبول بدهی
debt بدهی داشتن
debt burden بار بدهی
acknowladgement of debt قبول بدهی
backs بدهی پس افتاده
due bill سند بدهی
back بدهی پس افتاده
an active debt بدهی با ربح
debit note صورتحساب بدهی
absolute liability بدهی مطلق
contingent liability بدهی اتفاقی
acknowledgement of debt اقرار به بدهی
private debt بدهی خصوصی
contingent liability بدهی احتمالی
debit حساب بدهی
liability insurance بیمه بدهی
orphan خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphans خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphaned خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
solvency توانایی پرداخت بدهی
charge account حساب بدهی مشتری
chargeable قابل بدهی یا پرداخت
monetization پرداخت نقدی بدهی
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
to pay one's way بدهی بهم نزدن
To be in debt up to ones ears. غرق بدهی بودن
up to the eyes in debt تا گردن زیر بدهی
rebate پرداخت قسمتی از بدهی
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
default عدم پرداخت بدهی
defaulted عدم پرداخت بدهی
embarrassed with debts زیر بار بدهی
deep in debt تا گردن زیر بدهی
due بدهی موعد پرداخت
rebates پرداخت قسمتی از بدهی
realisation [British E] [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
defaulting عدم پرداخت بدهی
defaults عدم پرداخت بدهی
liquidation [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
emcumbered with debts زیر بار قرض یا بدهی
insolvency عدم توانایی در پرداخت بدهی
amortization پرداخت بدهی به اقساط مساوی
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
to pay off a debt [mortgage] بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to detain one's due بدهی خودرا نگه داشتن
bubble tray column ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب
barbette ستون نگهدارنده قبضه توپ ستون نگهدارنده قنداق توپ
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
pay off با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
monetization پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
billing صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
omittance is no quit tance بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
tax avoidance اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
deficits کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficit کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
Could you move the table a little bit ? ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
lien حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
delegatee کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
current liability اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
good riddance <idiom> وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
beams ستون
stanchion ستون
beam ستون
shaft ستون
piled ستون
overhead سر ستون
piled ستون پل
pile ستون
pile ستون پل
shafts ستون
stud ستون
plinth ته ستون
columns ستون
column ستون
pillars ستون
plinths ته ستون
single file ستون یک
single file به ستون یک
pillar ستون
file ستون
pier ستون
piers ستون
strutted ستون
filed ستون
cantilever bridge ستون پل
stapling ستون
column ستون
stapled ستون
staple ستون
fasciculus gracilis ستون گل
columns ستون ها
jamb ستون
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com