Total search result: 204 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
debit |
در ستون بدهی گذاشتن |
debited |
در ستون بدهی گذاشتن |
debiting |
در ستون بدهی گذاشتن |
debits |
در ستون بدهی گذاشتن |
|
|
Other Matches |
|
debiting |
ستون بدهی |
debit |
ستون بدهی |
debits |
ستون بدهی |
debited |
ستون بدهی |
debited |
به حساب بدهی کسی گذاشتن |
debiting |
به حساب بدهی کسی گذاشتن |
debits |
به حساب بدهی کسی گذاشتن |
debit |
به حساب بدهی کسی گذاشتن |
credits |
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن |
credited |
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن |
crediting |
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن |
credit |
ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن |
conversions |
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر |
conversion |
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر |
pilaster |
هرچیزی شبیه ستون یا استوانه دیواریا جرز ستون نما |
moving pivot |
نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون |
Composite Order |
[شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده] |
pilaster |
شبه ستون ستون چهارگوش یانیمدایره در بدنه بنا |
herma |
ستون هرمس :ستون سنگی چارپرکه پیکربربالای ان بود |
blocked |
[ستون، نیم ستون و پشته بند محافظ] |
eustyle |
[دهنه بین ستون ها بر حسب قطر ستون] |
baluster |
ستون کوچک گچ بری شده ستون نرده |
personal column |
ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه |
rudder post |
ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه |
there is many a slip between the cup and the lip <proverb> |
از این ستون به آن ستون فرج است |
columna rostrata |
[ستون های توسکانی با پایه ستون] |
cells |
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند |
cell |
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند |
sighting bar |
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی |
from pillar to post |
از این ستون بان ستون |
band of shaft |
[چنبره سر ستون اطراف ستون ها] |
angle-leaf |
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی] |
tabulates |
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود |
tabulated |
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود |
tabulate |
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود |
lay off <idiom> |
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن |
pace setter |
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی |
march outpost |
نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی |
pace-setter |
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی |
pace-setters |
نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی |
run into <idiom> |
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر |
lids |
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن |
lid |
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن |
cadre strength column |
ستون مربوط به استعدادپرسنل یکان ستون استعدادپرسنل کادر |
trail formation |
ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی |
piled |
ستون ستون لنگرگاه |
pile |
ستون ستون لنگرگاه |
line haul |
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری |
bubble cap plate column |
ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب |
socle |
پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان |
acentrous |
فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات |
debts |
بدهی |
debit |
بدهی |
debt |
بدهی |
debited |
بدهی |
due |
بدهی |
debits |
بدهی |
indebtedness |
بدهی |
debiting |
بدهی |
liability to disease |
بدهی |
liability |
بدهی |
liabilities |
بدهی |
To leave behinde. |
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن ) |
current liability |
بدهی جاری |
credit notes |
سند بدهی |
book debts |
بدهی دفتری |
debits |
حساب بدهی |
capital liability |
بدهی درازمدت |
bank overdraft |
بدهی به بانک |
debiting |
حساب بدهی |
debit card |
کارت بدهی |
arrear |
بدهی معوق |
debited |
حساب بدهی |
arrear |
بدهی پس افتاده |
capital liability |
بدهی سرمایه |
liquidation |
پرداخت بدهی |
credit note |
سند بدهی |
public debt |
بدهی دولت |
the d. of a debt |
پرداخت بدهی |
debt perpetrator |
مرتکب بدهی |
to be in debt |
بدهی داشتن |
debt perpetrator |
خطاکار در بدهی |
promissory notes |
برگه بدهی |
promissory note |
سند بدهی |
promissory note |
برگه بدهی |
floating debt |
بدهی متغیر |
liabilities and assets |
بدهی و دارایی |
legal liability |
بدهی قانونی |
net debt |
بدهی خالص |
to get into debt |
بدهی پیداکردن |
oxygen debt |
بدهی اکسیژن |
collective liability |
بدهی جمعی |
promissory notes |
سند بدهی |
national debt |
بدهی ملی |
debts |
بدهی داشتن |
admission of liability |
قبول بدهی |
debt |
بدهی داشتن |
debt burden |
بار بدهی |
acknowladgement of debt |
قبول بدهی |
backs |
بدهی پس افتاده |
due bill |
سند بدهی |
back |
بدهی پس افتاده |
an active debt |
بدهی با ربح |
debit note |
صورتحساب بدهی |
absolute liability |
بدهی مطلق |
contingent liability |
بدهی اتفاقی |
acknowledgement of debt |
اقرار به بدهی |
private debt |
بدهی خصوصی |
contingent liability |
بدهی احتمالی |
debit |
حساب بدهی |
liability insurance |
بیمه بدهی |
orphan |
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود |
orphans |
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود |
orphaned |
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود |
solvency |
توانایی پرداخت بدهی |
charge account |
حساب بدهی مشتری |
chargeable |
قابل بدهی یا پرداخت |
monetization |
پرداخت نقدی بدهی |
i paid the debt plus interest |
بدهی را با بهره ان دادم |
to pay one's way |
بدهی بهم نزدن |
To be in debt up to ones ears. |
غرق بدهی بودن |
up to the eyes in debt |
تا گردن زیر بدهی |
rebate |
پرداخت قسمتی از بدهی |
consolidated debt |
بدهی یک کاسه شده |
default |
عدم پرداخت بدهی |
defaulted |
عدم پرداخت بدهی |
embarrassed with debts |
زیر بار بدهی |
deep in debt |
تا گردن زیر بدهی |
due |
بدهی موعد پرداخت |
rebates |
پرداخت قسمتی از بدهی |
realisation [British E] [of something] |
پرداخت بدهی [اقتصاد] |
realization [American E] [of something] |
پرداخت بدهی [اقتصاد] |
defaulting |
عدم پرداخت بدهی |
defaults |
عدم پرداخت بدهی |
liquidation [of something] |
پرداخت بدهی [اقتصاد] |
to leave someone in the lurch |
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن |
emcumbered with debts |
زیر بار قرض یا بدهی |
insolvency |
عدم توانایی در پرداخت بدهی |
amortization |
پرداخت بدهی به اقساط مساوی |
to keep ones he above water |
از زیر بدهی بیرون آمدن |
Do you have an extra pen to lend me? |
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟ |
to pay off a debt [mortgage] |
بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن |
to detain one's due |
بدهی خودرا نگه داشتن |
bubble tray column |
ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب |
barbette |
ستون نگهدارنده قبضه توپ ستون نگهدارنده قنداق توپ |
debt of record |
بدهی قانونی record of court محکوم به |
You must account for every penny. |
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی |
pay off |
با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن |
to keep ones head above water |
خود را از بار بدهی رها کردن |
monetization |
پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول |
billing |
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن |
omittance is no quit tance |
بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست |
Could you lend me some money ? |
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟ |
tax avoidance |
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی |
working capital |
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی |
deficits |
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود |
deficit |
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود |
debt discount |
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ |
Could you move the table a little bit ? |
ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟ |
an insolvent estate |
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد |
debt of honour |
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد |
elegit |
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود |
judgement dept |
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است |
lien |
حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود |
delegatee |
کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است |
current liability |
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد |
good riddance <idiom> |
وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی |
leverage |
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین |
beams |
ستون |
stanchion |
ستون |
beam |
ستون |
shaft |
ستون |
piled |
ستون |
overhead |
سر ستون |
piled |
ستون پل |
pile |
ستون |
pile |
ستون پل |
shafts |
ستون |
stud |
ستون |
plinth |
ته ستون |
columns |
ستون |
column |
ستون |
pillars |
ستون |
plinths |
ته ستون |
single file |
ستون یک |
single file |
به ستون یک |
pillar |
ستون |
file |
ستون |
pier |
ستون |
piers |
ستون |
strutted |
ستون |
filed |
ستون |
cantilever bridge |
ستون پل |
stapling |
ستون |
column |
ستون |
stapled |
ستون |
staple |
ستون |
fasciculus gracilis |
ستون گل |
columns |
ستون ها |
jamb |
ستون |