Dictiornary-Farsi | در سررسید پرداختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 105 (7 milliseconds)

English	Persian
pay at tenor	در سررسید پرداختن


Other Matches

due date	سررسید
expiry date	سررسید
maturity	سررسید
usance	سررسید
date of maturity	تاریخ سررسید
matured	سررسید شده
due date	تاریخ سررسید
maturity date	تاریخ سررسید
deadline	سررسید اخرین فرصت
payable in arrears	قابل پرداخت در سررسید
overdue draft	برات سررسید گذشته
deadlines	سررسید اخرین فرصت
the bill will mature tomorrow	سررسید ان قبض فردا است
when does the bill fall due ?	سررسید برات چه موقعی است
when will that bill fall due ?	سررسید پرداخت ان برات کی است
disburse	پرداختن
disbursing	پرداختن
disburses	پرداختن
disbursed	پرداختن
defray	پرداختن
defrayed	پرداختن
defraying	پرداختن
imburse	پرداختن
cough up	پرداختن
abye	پرداختن
aby	پرداختن
shell out	پرداختن
take to	پرداختن
to brush up	پرداختن
to fork over	پرداختن
defrays	پرداختن
practising	پرداختن
practises	پرداختن
practise	پرداختن
pay	پرداختن
foot the bill <idiom>	پرداختن
kick over <idiom>	پرداختن
pony up <idiom>	پرداختن
fork out <idiom>	پرداختن
meets	پرداختن
meet	پرداختن
paying	پرداختن
practicing	پرداختن
practice	پرداختن
pays	پرداختن
to pay on account [American English]	یک قسط را پرداختن
activate	بفعالیت پرداختن
to make a part [ial] payment	یک قسط را پرداختن
pipe up	به سخن پرداختن
prepay	قبلا پرداختن
To get on with a job.	بکاری پرداختن
to pay in a	پیشکشی پرداختن
turn to	بکار پرداختن
To pay money. To make a payment.	پول پرداختن
foot	پرداختن مخارج
indemnify	غرامت پرداختن
recompenses	غرامت پرداختن
nail	به موقع پرداختن
indemnities	غرامت پرداختن
indemnity	غرامت پرداختن
put	بفعالیت پرداختن
activate	به فعالیت پرداختن
puts	بفعالیت پرداختن
activates	به فعالیت پرداختن
putting	بفعالیت پرداختن
recompense	غرامت پرداختن
nails	به موقع پرداختن
activated	به فعالیت پرداختن
activating	به فعالیت پرداختن
recompensing	غرامت پرداختن
recompensed	غرامت پرداختن
nailed	به موقع پرداختن
get down to work	بکار پرداختن
acquit	پرداختن و تصفیه کردن
to pore [over; on]	به مطالعه دقیق پرداختن
loose	سبکبار کردن پرداختن
loosest	سبکبار کردن پرداختن
pay off something	چیزی را قسطی پرداختن
looser	سبکبار کردن پرداختن
ponies	پرداختن خلاصه اخبار
pony	پرداختن خلاصه اخبار
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
acquitting	پرداختن و تصفیه کردن
to pay off	تمام و کمال پرداختن
to pay up	تمام و کمال پرداختن
acquits	پرداختن و تصفیه کردن
layaway plan <idiom>	قرض راکم کم پرداختن
proceeded	اقدام کردن پرداختن به
proceed	اقدام کردن پرداختن به
pay up	تمام وکمال پرداختن
poney	پرداختن خلاصه اخبار
to pay off a debt [mortgage]	بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
insolvent	فاقد توانایی پرداختن دیون
pick up the tab <idiom>	صورت حساب کسی را پرداختن
activated	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to get down to business	به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
activates	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
to compound	قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
treat someone <idiom>	پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
liquidated damages	پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
automatic release date	تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
to pay against receipt	در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن