English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
paradoxical در فاهر مهمل و درواقع درست
Other Matches
paradoxically چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
reasonable and probable cause علت معقول و به فاهر درست
ostensible شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
admittedly <adv.> درواقع
indeed [admittedly] <adv.> درواقع
to be sure <adv.> درواقع
practically درمعنی درواقع
This contract is in fact ascrap of paper . این قرار داد درواقع یک کا غذ پاره است
The moral point of this story is that… مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ...
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
twaddler مهمل گو
trashy مهمل
waggish مهمل
bosh مهمل
nerts مهمل
fiddle faddle مهمل
do nothing مهمل
waggishly مهمل
trash مهمل
trashed مهمل
trashes مهمل
trashier مهمل
trashiest مهمل
blatherer مهمل گو
rubbishing مهمل
havers مهمل
trashing مهمل
nonsense مهمل
flapdoodle مهمل
piffle مهمل گویی
gamester هرزه و مهمل
rubbishy مهمل چرند
preposterous مهمل مضحک
otiose مهمل بی نفع
to talk nonsense مهمل گفتن
goofiest لوس و مهمل
goofier لوس و مهمل
puttering مهمل گشتن
paradox مهمل نما
paradoxes مهمل نما
ridiculously بطور مهمل
idiolalia مهمل گویی
preposterously بطور مهمل
dud ادم مهمل
goofy لوس و مهمل
putters مهمل گشتن
paradoxical مهمل نما
scowler ادم مهمل
trumpery سخن مهمل
puttered مهمل گشتن
putter مهمل گشتن
hocus pocus چیزبی معنی مهمل
absurdities test ازمون مهمل یابی
to talk rubbish چرندیا مهمل گفتن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
it is purely absurd صرف پوچ یا مهمل است
league of nations تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
bobtail اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
fourteen points طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
it is purely absurd کاملا بی معنی یا پوچ است مهمل صرف است
on the surface در فاهر
external فاهر
guize فاهر
face فاهر
faces فاهر
manifesting فاهر
outsides فاهر
squalid بد فاهر
superficial فاهر
rind فاهر
rinds فاهر
externally فاهر
guises فاهر
apparent فاهر
externals فاهر
guise فاهر
appearance فاهر
appearances فاهر
outside فاهر
mien فاهر
ostensible فاهر
manifest فاهر
surfaced فاهر
superficies فاهر
surface فاهر
manifests فاهر
exteriority فاهر
semblable فاهر
surfaces فاهر
the outward state فاهر
sensation فاهر
groomed فاهر
sensations فاهر
manifested فاهر
outwardly برحسب فاهر
merged دشمن فاهر شد
personal appearance وضع فاهر
hues تصویر فاهر
hue تصویر فاهر
the outward man انسان فاهر
garb کسوت فاهر
the out ward eye چشم فاهر
to out ward seeming برحسب فاهر
outward show صورت فاهر
nominally بصورت فاهر
exposed فاهر شده
semblance صورت فاهر
similitude بیرون فاهر
outward show نمایش فاهر
appearances فاهر نمایش
outsight فاهر بینی
appearance فاهر نمایش
outside appearance صورت فاهر
to make ones a فاهر شدن
pro forma از لحاظ فاهر
aspects صورت فاهر
simulations فاهر سازی
surface رویه فاهر
faces فاهر منظر
formalist فاهر پرست
seems فاهر شدن
seemed فاهر شدن
seem فاهر شدن
turn-ups فاهر شدن
turned out فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
turn up فاهر شدن
hermaphrodites خنثی فاهر
surfaces رویه فاهر
affecter فاهر ساز
surfaced رویه فاهر
aspect صورت فاهر
simulation فاهر سازی
face فاهر منظر
habits مشرب فاهر
gloss جلوه فاهر
trumpery خوش فاهر
in outward show بصورت فاهر
springs فاهر شدن
settings وضع فاهر
setting وضع فاهر
spring فاهر شدن
habit مشرب فاهر
look فاهر شدن
hermaphrodite خنثی فاهر
looked فاهر شدن
looks فاهر شدن
phantasm فاهر فریبنده سایه
to keep up appearances حفظ فاهر کردن
develop فاهر کردن عکس
develops فاهر کردن عکس
out- رفتن فاهر شدن
out رفتن فاهر شدن
outward things جهان برونی یا فاهر
pro forma منباب فاهر فاهری
pro forma برای صورت فاهر
prima facie evidence مدرک به فاهر قاطع
seeming فاهر نما زیبایی
verisimilar دارای فاهر حقیقی
show up <idiom> فاهر شدن ،رسیدن
of the surface در صورت فاهر از بیرون
affectedly از روی فاهر سازی
exposures فاهر شدن عکس
resurfaces دوباره فاهر شدن
exposure فاهر شدن عکس
resurfaced دوباره فاهر شدن
resurface دوباره فاهر شدن
on the surface درصورت فاهر از بیرون
for a sake برای حفظ فاهر
the outer man وضع فاهر شخص
judge by appearances حکم به فاهر کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com