Dictiornary-Farsi | در معرض | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 76 (7 milliseconds)

English	Persian
susceptible	در معرض
exposed to	در معرض


Search result with all words

burned	کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
susceptibility	در معرض خطر بودن
flag	ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags	ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
exposed	در معرض نهادن
exposed	در معرض دید جناح باز
disposal	در معرض دید قرارگرفتن
vulnerable	درمعرض اسیب در معرض
endanger	در معرض خطر گذاشتن
endangered	در معرض خطر گذاشتن
endangering	در معرض خطر گذاشتن
endangers	در معرض خطر گذاشتن
exposure	در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposure	در معرض نهادن
exposures	در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposures	در معرض نهادن
expose	در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes	در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposing	در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
display	در معرض نمایش
displayed	در معرض نمایش
displaying	در معرض نمایش
displays	در معرض نمایش
weather	در معرض هواگذاشتن
weathered	در معرض هواگذاشتن
weathers	در معرض هواگذاشتن
subject	تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject	در معرض قرار دادن
subjected	تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected	در معرض قرار دادن
subjecting	تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjecting	در معرض قرار دادن
subjects	تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects	در معرض قرار دادن
vulnerability	در معرض تلفات بودن
hazard	اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded	اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarding	اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards	اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
actuble	قابل به معرض نمایش گذاردن
criminate	در معرض اتهام قرار دادن
critically endangered species	گونه در معرض خطر
expose to rays	در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
he is liable to become sick	در معرض ناخوش شدن است
insectile	در معرض هجوم حشرات
insolate	در معرض افتاب گذاشتن
lee shore	ساحل در معرض باد
liable to danger	در معرض خطر
subjected to danger	در معرض خطر
on risk	در معرض خطر
on sale	در معرض فروش گذاشته شده
on sight	در معرض دید
on view	در معرض نمایش
open to attack	در معرض حمله
overexpose	بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
put up for sale	به معرض فروش گذاشتن
radio detection	در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
restricted propellant	سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
ret	در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
stigmatic	در معرض تهمت
stigmatist	در معرض تهمت
tally ho	در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
thermal exposure	در معرض حرارت قرار گرفتن
to put to the issue	در معرض داوری گذاشتن
touch and go	در معرض خطر
underexpose	کمتر از حد لزوم در معرض
unwarned exposed	یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
unwarned exposed	به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
to be exposed to a constant stream of something	در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
dry rot	پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
to weather something	چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
to weather something in winter	چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness	خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
to be vulnerable [exposed] to criticism	خود را در معرض انتقاد گذاشتن
Partial phrase not found.