Dictiornary-Farsi | در میان همه ملتها | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
internationally	در میان همه ملتها


Other Matches

jus gentium	حقوق ملتها
medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient	در میان اینده واقع در میان
futtock	میان چوب میان تیر
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
per	از میان
midrib	رگ میان
amid	در میان
mesocarp	میان بر
omphalos	میان
waistlines	میان
overthwart	از میان
mean water	میان اب
staggers	یک در میان
diameter	میان بر
diameters	میان بر
thru	از میان
center	میان
crosscut	میان بر
waist	میان
middle part	میان
mongst	میان
centred	میان
centre	میان
centers	میان
centered	میان
waists	میان
middling	میان
stagger	یک در میان
staggering	یک در میان
half back	میان
mean line	خط میان
middles	میان
middle	میان
between	میان
shortcut	میان بر
into	در میان
cross country	میان بر
through	از میان
among	میان
amongst	در میان
intershoot	در میان
in our midst	در میان ما
in the midden of	در میان
waistline	میان
interposes	پا به میان گذاردن
centration	میان گرایی
an a days	یک روز در میان
shortcut	میان برکردن
slim jim	لاغر میان
mesosphere	میان کره
staggered riveting	پرچکاری یک در میان
blow in	حمله از میان خط
midsection	میان بخش
interposing	پا به میان گذاردن
midrib	رگ میان برگ
shortcut	راه میان بر
midweek	میان هفته
interdisciplinary	میان رشتهای
cross-cultural	میان فرهنگی
interpose	پا به میان گذاردن
insuperable	از میان برنداشتنی
enclosure	میان بار
osculant	در میان چندچیز
short circuiting	میان بر زدن
enclosures	میان بار
intergroup	میان گروهی
ambiequal	میان حال
ambiversion	میان گرایی
interpersonal	میان فردی
interindividual	میان فردی
interpolations	میان یابی
interpolation	میان یابی
ambivert	میان گرا
cross cultural	میان فرهنگی
midrange	میان دامنه
intersegmental	میان قطعهای
intervascular	واقع در میان رگ ها
intercurrent	در میان اینده
intercurreace	در میان امدن
intercellular	میان یاختهای
inter vivos	در میان زنده ها
inter se	میان خودشان
inter nos	در میان خودمان
heartwood	میان چوب
heart wood	میان چوب
halt back	میان بازی کن
halfback	میان بازیکن
interfluves	میان دو رود
interjacency	میان بودن
interposition	پا میان گذاری
intertrial	میان کوششی
internode	میان گره
intermural	میان دیواری
intermontane	میان کوه
interlucent	میان تاب
interlocate	در میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
interjectory	در میان انداخته
interjectory	در میان اورده
interjacency	وقوع در میان
half back	میان بازی کن
mediastinum	میان پرده
midcourse	میان راه
decussate	یکی در میان
middle finger	انگشت میان
cut of a corner	میان بر کردن
cut across	میان بر کردن
cutoff	راه میان بر
middle sized	میان اندازه
middle weight	میان وزن
middlemost	میان ترین
midmost	میان ترین
middleware	میان افزار
midbrain	میان مغز
diaphrgam	میان پرده
medius	انگشت میان
floret of the disk	گلچه میان
merlon	میان دو تیرکش
mesencephalon	میان مغز
entracte	میان پرده
mesoderm	میان پوست
mesosphere	میان- سپهر
duramen	میان درخت
mesothorax	میان سیه
double space	یک سطر در میان
midships	در میان کشتی
middleweight	میان وزن
With a slender waist.	میان با ریک
diaphragms	میان پرده
diaphragm	میان پرده
navels	میان وسط
navel	میان وسط
middle aged	میان سال
of middle a	میان سال
waist	میان تنه
interject	در میان اوردن
middle age	میان سال
abrogates	از میان برده
abrogate	از میان برده
medium term	میان مدت
spotty	چنددر میان
bummer	چرخ میان
waists	میان تنه
middle-aged	میان سال
via	میان راه
mezzo soprano	میان صدا
mezzo-soprano	میان صدا
mezzo-sopranos	میان صدا
meant	میان مشترک
hollow	میان تهی
hollows	میان تهی
short cuts	راه میان بر
short cut	راه میان بر
hollow <adj.>	میان تهی
interjected	در میان اوردن
to make mincemeat of	از میان بردن
intervene	در میان امدن
the means and the extremes	دو میان و دو کرانه
intervenes	در میان امدن
among each other <adv.>	میان خودشان
to cut off a corner	میان برکردن
intervened	در میان امدن
to gird up one's loins	میان بستن
extra-mural	میان دانشگاهی
interjects	در میان اوردن
interposed	پا به میان گذاردن
parenthetical	میان دو کمانک
interjecting	در میان اوردن
meddles	میان وسط
meddle	میان وسط
triple space	دو سطر در میان
high-pitched	میان فراز
meddled	میان وسط
interaxal	واقع در میان دو کوه
interamnian	واقع در میان دو رودخانه
iteract	فاصله میان دو پرده
inter electrode capacity	فرفیت میان الکتردها
intertie	بست در میان دو تیر
irg	شکاف میان رکودی
interplanetary spaces	فضاهای میان سیارگان
intract	در میان هم کار کردن
An exception is ...	میان استثناء ... است.
interseptal	واقع در میان پره ها
interstatify	در میان چینههای دیگرقراردادن
interseptal	واقع در میان جدارها
palest	در میان نرده محصورکردن
intermaxillary	واقع در میان ارواره ها
interscapular	واقع در میان دو کتف
interrecord gap	شکاف میان رکوردی
paler	در میان نرده محصورکردن
pale	در میان نرده محصورکردن
interdigitate	واقع در میان انگشتان
interquartile range	دامنه میان چالاکی
interstellar space	فاصله میان ستارگان
interaxial	واقع در میان دو کوه
interbedded	خوابیده در میان چینه ها
interdental	واقع در میان دو دندان
interdental space	فاصله میان دو دندان
interdigital	واقع در میان انگشتان