Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English
Persian
to nip or crush in the bud
در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
Other Matches
debuts
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
in the egg
در مرحله نخستین
phased array
ترتیب مرحله به مرحله جریان مرحله به مرحله بندی شده
overridden
پایمال کردن
to tread under foot
پایمال کردن
to tread down
پایمال کردن
inculcated
پایمال کردن
inculcating
پایمال کردن
overrode
پایمال کردن
inculcate
پایمال کردن
trampling
پایمال کردن
overrides
پایمال کردن
inculcates
پایمال کردن
override
پایمال کردن
trample
پایمال کردن
trampled
پایمال کردن
tramples
پایمال کردن
suppress
خواباندن پایمال کردن
suppressing
خواباندن پایمال کردن
suppresses
خواباندن پایمال کردن
to bridle one's anger
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
leapfrogged
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrog
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogging
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogs
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
overwhelm
پایمال کردن مضمحل کردن
overwhelmed
پایمال کردن مضمحل کردن
overwhelms
پایمال کردن مضمحل کردن
at first a
در نخستین دید در وهله نخستین
quenches
کشتن یا خفه کردن
quench
کشتن یا خفه کردن
out-
قطع کردن کشتن
outed
قطع کردن کشتن
out
قطع کردن کشتن
quenched
کشتن یا خفه کردن
creep
مرحله به مرحله جلو رفتن
sequenced ejection
سیستم پرتاب مرحله به مرحله
creeps
مرحله به مرحله جلو رفتن
sophistication
نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
rub out
<idiom>
کاملا ویرا کردن ،کشتن
to put any one out of the way
کسیرانهانی کشتن یابازداشت کردن
boost phase
مرحله دوم پرتاب موشک مرحله روشن شدن موتورمرحله دوم
shoots
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoot
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
downtrod
پایمال
pent up
پایمال شده
decimating
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
pettifog
از مرحله پرت کردن
an outrage upon justice
پایمال سازی حق دیگران
phasing
مرحله بندی کردن عملیات
walkthrough
جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
inflight phase
مرحله بازدید حین پرواز مرحله عملیات حین پرواز
combat phase
مرحله درگیری در رزم مرحله رزم
phasing
مرحله بندی مرحله بندی عملیات
assaults
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assault
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
tree
روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
phased attack
تک مرحله بندی شده حمله مرحله بندی شده
kill
کشتن
administers
کشتن
capture
کشتن
captures
کشتن
murdering
کشتن
murders
کشتن
capturing
کشتن
kill off
<idiom>
کشتن
amortize
کشتن
to put to the sword
کشتن
extinguish
کشتن
extinguishes
کشتن
obtund
کشتن
misdo
کشتن
murder
کشتن
extinguishing
کشتن
murdered
کشتن
assassinating
کشتن
slaked
کشتن
slakes
کشتن
put to death
کشتن
to do to dcath
کشتن
assassinated
کشتن
knock off
کشتن
slake
کشتن
administer
کشتن
assassinates
کشتن
kills
کشتن
flesher
کشتن
administering
کشتن
administered
کشتن
assassinate
کشتن
doin
کشتن
smite
کشتن
smites
کشتن
smiting
کشتن
to carry off
کشتن
to put to death
کشتن
to put out of the way
کشتن
dispatch
کشتن
to crush to death
کشتن
despatching
کشتن
to do for
کشتن
despatches
کشتن
despatched
کشتن
to send to glory
کشتن
dispatches
کشتن
benumb
کشتن
slaying
کشتن
slay
کشتن
slays
کشتن
killings
کشتن
burke
کشتن
dispatched
کشتن
killing
کشتن
to kill beef
گاو کشتن
dispatches
کشتن شتاب
blood sports
کشتن شکار
to claim somebody's life
کسی را کشتن
despatching
کشتن شتاب
dispatch
کشتن شتاب
to kill somebody
کسی را کشتن
dispatched
کشتن شتاب
electrocuting
بابرق کشتن
blood sport
کشتن شکار
put away
<idiom>
کشتن حیوانات
slay
باخشونت کشتن
slays
باخشونت کشتن
slaying
باخشونت کشتن
to squeeze to death
با فشار کشتن
prey on (upon)
<idiom>
کشتن وخوردن
prolicide
کشتن اخلاف
electrocute
بابرق کشتن
electrocuted
بابرق کشتن
electrocutes
بابرق کشتن
cause to be kill
به کشتن دادن
casue to be killed
به کشتن دادن
despatched
کشتن شتاب
despatches
کشتن شتاب
pole ax
با تبرچکش کشتن
shoot down
با گلوله کشتن
feticide
کشتن جنین
kills
کشتن اهک
kill
کشتن اهک
rat
موش گرفتن کشتن
murders
کشتن بقتل رساندن
butchers
ادم خونریز کشتن
murder
کشتن بقتل رساندن
butchered
ادم خونریز کشتن
murdering
کشتن بقتل رساندن
murdered
کشتن بقتل رساندن
coup de grace
کشتن از روی ترحم
attempt on somebody's life
قصد کشتن کسی
butchering
ادم خونریز کشتن
butcher
ادم خونریز کشتن
in pride of grease
مناسب برای کشتن
mortified
ریاضت دادن کشتن
mortifies
ریاضت دادن کشتن
foredo
کشتن ویران ساختن
fordo
کشتن ویران ساختن
mortify
ریاضت دادن کشتن
euthansia
کشتن از روی ترحم
To kI'll animals for food .
جانوران را برای غذا کشتن
to kill off
کشتن وازشران اسوده شدن
prolicide
کشتن اولاد بچه کشی
bite the dust
<idiom>
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
electrocution
کشتن یا مرگ دراثر برق
primal
<adj.>
نخستین
premiering
نخستین
mixer
نخستین
mixers
نخستین
premieres
نخستین
primary
نخستین
premier
نخستین
premiers
نخستین
initialling
نخستین
first
نخستین
initials
نخستین
our first parents adam and eva
نخستین ما
initialled
نخستین
quadrages ima
نخستین
first detector
نخستین
initial
نخستین
premiere
نخستین
proto
نخستین
initialing
نخستین
initialed
نخستین
incipient
نخستین
premiered
نخستین
self annihilation
کشتن نفس خود نابود سازی
at the first onset
در نخستین وهله
first aids
کمکهای نخستین
as a first step
<adv.>
نخستین
[اولا]
primary treatment
تصفیه نخستین
at first push
در نخستین وهله
at the first blush
در نخستین وهله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com