Dictiornary-Farsi | در نخستین وهله یا فرصت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
on the first occasion	در نخستین وهله یا فرصت


Other Matches

at first a	در نخستین دید در وهله نخستین
at the first onset	در نخستین وهله
at the first blush	در نخستین وهله
at first push	در نخستین وهله
at the earliest p moment	در نخستین وهله امکان
to take time by the forelock	فرصت راغنیمت شمردن فرصت
exploiting	از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits	از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit	از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
instances	وهله
instance	وهله
at one blow	در یک وهله
at one cast	در یک وهله
onset	وهله
on one occasion	در یک وهله
occasioning	وهله
occasioned	وهله
reprise	وهله
occasion	وهله
occasions	وهله
heats	اشتیاق وهله
heat	اشتیاق وهله
places	وهله مرتبه
place	وهله مرتبه
in the last resort	دراخرین وهله
at one scoop	بیک وهله
stages	پایه وهله
one track	فقط در یک وهله
on several occasions	در چندین وهله
placing	وهله مرتبه
at first hand	در وهله نخست
at first blush	در وهله نخست
stage	پایه وهله
lifted	یک وهله بلندکردن بار
lifting	یک وهله بلندکردن بار
lift	یک وهله بلندکردن بار
from the very f.	ازهمان وهله نخست
lifts	یک وهله بلندکردن بار
pressrun	یک دوره یا یک وهله کارماشین چاپ
littered	نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
litter	نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
littering	نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
litters	نوزادانی که جانوری در یک وهله میزاید
gyle	مقدارابجوی که دریک وهله ساخته میشود
diphthongize	تلفظ کردن دو صدای جداگانه در یک وهله
polyestrous	دارای بیش از یک وهله جفت گیری درسال
haul	همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls	همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling	همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
polyoestrous	دارای بیش ازیک وهله جفت گیری در سال
hauled	همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
polytonal	وابسته به استفاده ازچند کلید یا چند لحن موسیقی در یک وهله
farrows	همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowed	همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrow	همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
farrowing	همه بچه خوک هایی که دریک وهله زاییده می شوند
deliberations	فرصت
deliberation	فرصت
times	فرصت
breather	فرصت
occasion	فرصت
occasioning	فرصت
occasions	فرصت
oportunity	فرصت
seasons	فرصت
seasoned	فرصت
season	فرصت
occasioned	فرصت
breathers	فرصت
deliberate	با فرصت
space	فرصت
deliberating	با فرصت
opportunity	فرصت
deliberates	با فرصت
timed	فرصت
deliberated	با فرصت
opportunities	فرصت
at one's leisure	سر فرصت
time	فرصت
deliberate attack	تک با فرصت
chars	فرصت
charring	فرصت
char	فرصت
spaces	فرصت
chare	فرصت
head start	فرصت برتری
head starts	فرصت برتری
last-ditch	آخرین فرصت
occasioning	فرصت مناسب
chances	فرصت بل گرفتن
occasions	فرصت مناسب
opportunism	فرصت طلبی
chancing	فرصت مجال
vantage	تفوق فرصت
at leisure	فرصت دار
betimes	در اولین فرصت
market opportunity	فرصت بازار
breathing gap	فرصت سر خاراندن
tidewaiter	مترصد فرصت
chancing	فرصت بل گرفتن
chances	فرصت مجال
deliberate defense	پدافند با فرصت
chanced	فرصت بل گرفتن
chanced	فرصت مجال
chance	فرصت بل گرفتن
chance	فرصت مجال
to wait one's leisure	پی فرصت گشتن
opportunity cost	هزینه فرصت
deliberate breaching	نفوذ با فرصت
tidewaiter	درانتظار فرصت
occasioned	فرصت مناسب
times	فرصت موقع
times	فرصت مجال
foot in the door <idiom>	گشایش یا فرصت
get a break <idiom>	فرصت داشتن
timed	فرصت موقع
leisure	فرصت مجال
time	فرصت مجال
make time	فرصت کردن
time	فرصت موقع
opportunist	فرصت طلب
occasion	فرصت مناسب
timed	فرصت مجال
to miss the buy	فرصت را ازدست دادن
i had a quiet read	فرصت پیدا کردم
watch one's time	مراقب فرصت بودن
deadlines	سررسید اخرین فرصت
Go while the going is good .	تا فرصت با قی است برو
to seize the opportunity	فرصت را غنیمت شمردن
miss out on <idiom>	ازدست دادن فرصت
at your earliest convenience	در اولین فرصت مناسب
miss the boat <idiom>	ازدست دادن فرصت
I'm up to my ears <idiom>	فرصت سر خاراندن ندارم
to cathan an opportunity	فرصت راغنیمت شمردن
deadline	سررسید اخرین فرصت
snapat the chance	فرصت را در اغوش بگیر
opportunity to invest	فرصت سرمایه گذاری
deliberate crossing	عبور با فرصت از رودخانه
lurked	درانتظار فرصت بودن
lurks	درانتظار فرصت بودن
lurk	درانتظار فرصت بودن
he seized upon the chance	فرصت راغنیمت شمرد
gain opportunity	فرصت را مغتنم شمردن
gain opportunity	اغتنام فرصت کردن
To seize an opportunity .	فرصت را غنیمت شمردن
lurking	درانتظار فرصت بودن
To take advantage of an opportunity.	از فرصت استفاده کردن
premier	نخستین
mixer	نخستین
primal <adj.>	نخستین
mixers	نخستین
premiering	نخستین
quadrages ima	نخستین
initial	نخستین
our first parents adam and eva	نخستین ما
primary	نخستین
incipient	نخستین
first	نخستین
proto	نخستین
first detector	نخستین
premieres	نخستین
premiered	نخستین
initialled	نخستین
initialing	نخستین
initialling	نخستین
premiers	نخستین
initialed	نخستین
premiere	نخستین
initials	نخستین
lose ground	فرصت خود را ازدست دادن
deliberate breaching	نفوذ با فرصت در میدان مین
extras	کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra	کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
shots	فرصت ضربت توپ بازی
extra-	کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
To make ( find , get ) an opportunity .	فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
bide one's time <idiom>	صبورانه منتظر فرصت بودن
to wait for a favorable opportunity	منتظر یک فرصت مطلوب بودن
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity .	این فرصت را از دست ندهید
underdogs	فرصت برد به حریف ندادن
underdog	فرصت برد به حریف ندادن
He is an opportunist.	آدم فرصت طلبی است
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.	اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist.	فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
opportunity cost	هزینه فرصت از دست رفته
temporizer	فرصت طلب ومسامحه کار
shot	فرصت ضربت توپ بازی
incunabula	نخستین دوره
primary needs	نیازهای نخستین
primary colors	رنگهای نخستین
initial expenses	هزینه نخستین
primary treatment	پاکسازی نخستین
initial movement	نخستین اقدام
initial stage	طبقه نخستین
primary processes	فرایندهای نخستین
prime coat	روکش نخستین
menarche	نخستین قاعدگی
primary anxiety	اضطراب نخستین
prime	نخستین اولیه
primary treatment	تصفیه نخستین