Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English
Persian
immure
در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
Other Matches
partition wall
دیوار میانی دیوار وسط دیوار بین دو فضا
embay
محصور کردن
mure
محصور کردن
wall
محصور کردن
walls
محصور کردن
ensphere
محصور کردن
enwind
محصور کردن
impark
محصور کردن
to restrict something
چیزی را محصور کردن
to limit something
چیزی را محصور کردن
to confine something to something
چیزی را محصور کردن
locked up
در محلی محصور کردن
lock up
در محلی محصور کردن
ensheathe
درغلاف محصور کردن
withholding
منع کردن نگاهداشتن
withheld
منع کردن نگاهداشتن
demurrage
تاخیر کردن نگاهداشتن
withhold
منع کردن نگاهداشتن
withholds
منع کردن نگاهداشتن
impark
در پارک یا جنگل محصور کردن
embank
با خاک یا سنگ محصور کردن
garrisons
محصور کردن حصار کشیدن
garrison
محصور کردن حصار کشیدن
binds
محصور کردن بهم پیوستن
bind
محصور کردن بهم پیوستن
caged storage
انبار کردن به طریقه محصور
circumvallate
باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
entangle
باسیم خاردارمحصور کردن محصور کردن
counter fert
دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
murage
مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
common wall
دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
compass
جهت کردن محصور کردن
trapezium
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumana
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetragonal
دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrahedron
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetrapterous
دارای چهار بال چهار جناحی
quadrumvir
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
retaining wall
دیوار نگهبان دیوار محافظ
qyaternary
چهار واحدی چهار عضوی
quadrangle
چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil
چهار ترک چهار گوشه
quadrangles
چهار گوش چهار دیواری
to deafen a wall
عایق کردن دیوار
to deaden a wall
عایق کردن دیوار
plaster
دیوار را با گچ و ساروج اندود کردن
plasters
دیوار را با گچ و ساروج اندود کردن
impaling
چهار میل کردن
graticule
چهار خانه کردن
impales
چهار میل کردن
impaled
چهار میل کردن
impale
چهار میل کردن
to go away in a foursome
چهار نفره سفر کردن
quarter
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
adjacent
نزدیک دیوار به دیوار
to orient oneself
جهات چهار گانه خود راتعیین کردن
scaffolds
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
scaffold
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
walled
محصور
closed
محصور
pent
محصور
pent up
محصور
restricted
محصور
fenced
محصور
staple
سوزن
[حرف ]
یو شکل
[برای محکم کردن سیمی به دیوار]
underpin
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpinned
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpins
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
preserving
نگاهداشتن
preserves
نگاهداشتن
preserve
نگاهداشتن
to hold fast
نگاهداشتن
divide
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
divides
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
closer
جای محصور
cooped up
محصور و محبوس
populated
مسکون محصور
landlocked
محصور در خشکی
landlocked
محصور درخشکی
close
جای محصور
closest
جای محصور
courtyard
محوطه محصور
closes
جای محصور
snowbound
محصور در برف
clamps
باگیره نگاهداشتن
refrigerated
خنک نگاهداشتن
clamping
باگیره نگاهداشتن
clamped
باگیره نگاهداشتن
behaved
ادب نگاهداشتن
forborne
دست نگاهداشتن
refrigerates
خنک نگاهداشتن
righted
قائم نگاهداشتن
behaves
ادب نگاهداشتن
refrigerating
خنک نگاهداشتن
refrigerate
خنک نگاهداشتن
behaving
ادب نگاهداشتن
clamp
باگیره نگاهداشتن
behave
ادب نگاهداشتن
right
قائم نگاهداشتن
buoys
روی اب نگاهداشتن
latch
محکم نگاهداشتن
isolating
درقرنطینه نگاهداشتن
latches
محکم نگاهداشتن
humours
راضی نگاهداشتن
humouring
راضی نگاهداشتن
humoured
راضی نگاهداشتن
humour
راضی نگاهداشتن
humors
راضی نگاهداشتن
humoring
راضی نگاهداشتن
humored
راضی نگاهداشتن
impark
در اغل نگاهداشتن
isolates
درقرنطینه نگاهداشتن
catch hold of
محکم نگاهداشتن
containment
محدود نگاهداشتن
to whip in
باهم نگاهداشتن
isolate
درقرنطینه نگاهداشتن
buoying
روی اب نگاهداشتن
to draw rein
دهنه را نگاهداشتن
righting
قائم نگاهداشتن
buoy
روی اب نگاهداشتن
keep up
خوب نگاهداشتن
buoyed
روی اب نگاهداشتن
inbound
محصور در حدود معینی
hoosegow
محبس محل محصور
park
شکارگاه محصور مرتع
seagirt
محصور بوسیله دریا
pale
ناحیه محصور قلمروحدود
paler
ناحیه محصور قلمروحدود
parks
شکارگاه محصور مرتع
palest
ناحیه محصور قلمروحدود
parked
شکارگاه محصور مرتع
park
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
to d. oneself up
بدن راراست نگاهداشتن
parked
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
To stabilize prices .
قیمت ها راثابت نگاهداشتن
parks
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
entanglements
محصور با شبکه سیم خاردار
entanglement
محصور با شبکه سیم خاردار
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
To bottle up ones anger.
خشم خود را دردل نگاهداشتن
hush
ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
humor
خوشی دادن راضی نگاهداشتن
refrigeration
خنک کنی نگاهداشتن در یخچال
scaling ladder
نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
degagement
[حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
timed
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
double-parking
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
he is not worth his salt
لایق نگاهداشتن نیست بنگاهداشتنش نمیارزد
double-parks
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double park
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-park
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
double-parked
نگاهداشتن اتومبیل در دوردیف در کنار خیابان
drylot
محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
closure
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closures
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
redoubt
موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
wire entanglement
با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
hawser
طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
hawsers
طناب فولادی مخصوص نگاهداشتن کشتی در حوضچه
fields
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
ring
محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
field
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
to respect oneself
رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
poundage
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
pounds
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
sculleries
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
scullery
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
caged storage
قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
wall-to-wall
از دیوار به دیوار
f. with the woll
دیوار
walls have ears
دیوار
counter-scrap
دیوار
alignment frontage
بر دیوار
bulkheads
دیوار
bulwarks
دیوار
wall
دیوار
cope
سر دیوار
bulkhead
دیوار
bulwark
دیوار
walls
دیوار
coping
سر دیوار
face wall
دیوار بر
partition
دیوار
fence
دیوار
wellhead
سر دیوار
curtains
دیوار
enclosure wall
دیوار بر
partitions
دیوار
fences
دیوار
key wall
دیوار اب بند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com