English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English Persian
team دسته درست کردن
teams دسته درست کردن
Other Matches
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
bundling متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle متمرکز کردن دسته کردن دسته
regiments دسته دسته کردن
windrow دسته دسته کردن
classify دسته دسته کردن
assort دسته دسته کردن
sorted دسته دسته کردن
groups دسته دسته کردن
group دسته دسته کردن
sort دسته دسته کردن
distribute دسته دسته کردن
sorts دسته دسته کردن
regiment دسته دسته کردن
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
weave درست کردن
gully درست کردن
gullies درست کردن
gulleys درست کردن
trims درست کردن
fabricate درست کردن
fettle درست کردن
indite درست کردن
to put in to shape درست کردن
cleanest درست کردن
redd درست کردن
cleaned درست کردن
clean درست کردن
fix up درست کردن
to put to rights درست کردن
set in order درست کردن
corrects درست کردن
weaves درست کردن
correct درست کردن
cleans درست کردن
adapt درست کردن
make درست کردن
to riven laths یا درست کردن
correcting درست کردن
to cleanvp درست کردن
fabricated درست کردن
makes درست کردن
trimmest درست کردن
fashioned درست کردن
buildings درست کردن
set right درست کردن
fashion درست کردن
concocts درست کردن
trim درست کردن
concocting درست کردن
manufactured درست کردن
make up درست کردن
concocted درست کردن
concoct درست کردن
manufactures درست کردن
fashioning درست کردن
to erect into درست کردن از
to set درست کردن
to sct aright درست کردن
to get up درست کردن
shapes درست کردن
to fix up درست کردن
to set to rights درست کردن
manufacture درست کردن
fabricating درست کردن
fashions درست کردن
fabricates درست کردن
builds درست کردن
to set in order درست کردن
shape درست کردن
build درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
scrambling املت درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
image erection درست کردن تصویر
recondition دوباره درست کردن
scramble املت درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
reconditions دوباره درست کردن
scrambles املت درست کردن
scrambled املت درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
to mill flour ارد درست کردن
pond حوض درست کردن
dresses درست کردن لباس
exacted تحمیل کردن بر درست
exact تحمیل کردن بر درست
blow down بافوت درست کردن
dress درست کردن لباس
dowel میخچه درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
re form دوباره درست کردن
to toss up زود درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
strike off بی زحمت درست کردن
hedged خاربست درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
manipulated با دست درست کردن
frame پاپوش درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
manipulate با استادی درست کردن
manipulate با دست درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
die sink خزینه درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
hedges خاربست درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
ponds حوض درست کردن
manipulates با دست درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
To put things straight(right). کارها را درست کردن
hedge خاربست درست کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
make درست کردن ساختن اماده کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
makes درست کردن ساختن اماده کردن
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
trusses دسته کردن
faggots دسته کردن
wreathes گل ها را دسته کردن
aggroup دسته کردن
bundle دسته کردن
wreathing گل ها را دسته کردن
bands دسته کردن
sheaf دسته کردن
bundling دسته کردن
cluster دسته کردن
trussing دسته کردن
wreathe گل ها را دسته کردن
band دسته کردن
trussed دسته کردن
fagot دسته کردن
faggot دسته کردن
bundles دسته کردن
batching دسته کردن
truss دسته کردن
wreathed گل ها را دسته کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
organises تشکیلات دادن درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
organize تشکیلات دادن درست کردن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
rig با خدعه وفریب درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
spelled املاء کردن درست نوشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com