English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
section crew دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
section gang دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
Other Matches
operations detachment قسمت مسئول عملیات
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
beach organization یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
divisions قسمت دسته بندی
division قسمت دسته بندی
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
staff section قسمت ستادی دسته سمبه
drill sergeant گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
pommel قسمت فلزی پشت دسته شمشیر دستگیرههای خرک
pommels قسمت فلزی پشت دسته شمشیر دستگیرههای خرک
range section قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
crankpin قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
butt ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
workers کارگران
labours کارگران
blue collar employees کارگران
terne ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terneplate ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
quartersaw الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
farm labors کارگران کشاورزی
farm labors کارگران مزارع
Company town شهرک کارگران
labour union اتحادیه کارگران
picket line صف کارگران اعتصابی
picket lines صف کارگران اعتصابی
labor service اتحادیه کارگران
industrial workers کارگران صنعتی
labourunion اتحادیه کارگران
skilled workers کارگران متخصص
workforce شمار کارگران
labor unions اتحادیه کارگران
foremen مباشر کارگران
wildcat strike <idiom> اعتصاب کارگران
labor union اتحادیه کارگران
foreman مباشر کارگران
dormitory-suburb خوابگاه کارگران
manual workers کارگران دستکار
plank قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
griddle غربال سیمی کارگران
profit sharing سهم کارگران از سود
caboose اطاق کارگران قطار
profit-sharing سهم کارگران از سود
work people کارگران طبقه کارگر
industrial workers of the world کارگران صنعتی جهان
the men were locked out در را بروی کارگران بستند
griddles غربال سیمی کارگران
waterside workmen کارگران کنار دریا
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
to unionise [British E] متحد کردن [مثال کارگران]
All of the workers want to go. تمام کارگران می خواهند بروند
to unionize [American E] متحد کردن [مثال کارگران]
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
section قسمت قسمت کردن برش دادن
sections قسمت قسمت کردن برش دادن
knobstick کارگریکه که بااعتصاب کارگران همراه نیست
it spells ruin to the workmen متضمن خانه خرابی کارگران است
barrack منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
truck system اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
barracked منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barracking منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
nosegay دسته گل یایک دسته علف
fanfold یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
executing agency قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
shuttled قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles حمل کردن قسمت به قسمت
shuttled حمل کردن قسمت به قسمت
Most home helps prefer to live out. بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
countervailing power مثلااتحادیه کارگران که درواکنش به قدرت تولید کننده انحصاری ایجاد میشود
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
answerable مسئول
in charge <adj.> مسئول
responsible <adj.> مسئول
accountable مسئول
warden مسئول
responsible مسئول
responsive مسئول
frankpledge مسئول
liable مسئول
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
Not my department. <idiom> من مسئول نیستم.
purchasing officer مسئول خرید
authoring system سیستم مسئول
accountable مسئول حساب
wagon master مسئول واگن
to hold responsible مسئول قراردادن
custodian مسئول مرموزات
in charge <idiom> مسئول بودن
custodians مسئول سرپرست
custodians مسئول مرموزات
to hold responsible مسئول کردن
undertaking جواب گو مسئول
supplies officer مسئول مواد
That's not my province. من مسئول آن نیستم.
data administrator مسئول داده ها
furnace man مسئول کوره
undertaker جواب گو مسئول
liable for damages مسئول خسارات
lineman's plier انبردست مسئول خط
officer in charge افسر مسئول
helmsman مسئول سکان
helmsmen مسئول سکان
cryptographer مسئول رمز
custodian مسئول سرپرست
undertakers جواب گو مسئول
account مسئول بودن
cupola tender مسئول کوره
officer on duty افسر مسئول
furnace attendant مسئول کوره
issue commissary مسئول توزیع
irresponsible غیر مسئول نامعتبر
be to blame <idiom> مسئول کارزشت بودن
cryptoguard مسئول حفافت رمز
tallyman مسئول کنترل محموله
irresponsibly بطور غیر مسئول
shipment sponsor مسئول ارسال کالاها
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
data base administrator مسئول پایگاه داده ها
officer in charge افسر مسئول اجرا
anchor detail نفرات مسئول لنگر
ambulanceman راننده یا مسئول آمبولانس
captain of the top مسئول گروه کار
courier transfer officer افسر مسئول پیک
corespondent مسئول جواب گویی
demolition firing party گروه مسئول تخریب
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
establishing authority مقام مسئول نیروهای اب خاکی
make one's bed and lie in it <idiom> مسئول انجام کاری بودن
every man is a for his action هرکس مسئول کردارخویش است
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
detail officer افسر مسئول گروه بیگاری
aircraft guide مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
blast furnaceman مسئول یا متصدی کوره بلند
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
range officer افسر مسئول میدان تیر
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
communication security custodian مسئول وسایل تامین مخابراتی
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
shipment unit یکان مسئول ارسال کالاها
brakeman مسئول ترمز در تیم لوژسواری
enlisted section قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
sort دسته دسته کردن
streams of people دسته دسته مردم
scores of people دسته دسته مردم
sorts دسته دسته کردن
windrow دسته دسته کردن
sects دسته دسته مذهبی
shoals of people دسته دسته مردم
regiment دسته دسته کردن
regiments دسته دسته کردن
in detail مفصلا دسته دسته
they came in bands دسته دسته امدند
groups دسته دسته کردن
troop دسته دسته شدن
trooped دسته دسته شدن
trooping دسته دسته شدن
sorted دسته دسته کردن
group دسته دسته کردن
distribute دسته دسته کردن
assort دسته دسته شدن
assort دسته دسته کردن
classify دسته دسته کردن
sect دسته دسته مذهبی
vouch ضمانت کردن مسئول واقع شدن
interceptor controller افسر مسئول پست استراق سمع
coordinated procurement assigness شعبه مسئول خرید کلی اماد
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
mensch [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
self service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
to blame somebody for something کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
beach unit یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
self-service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
flight sister افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
throttle عبور قسمت به قسمت
shuttle بمباران قسمت به قسمت
shuttle راهپیمائی قسمت به قسمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com