English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English Persian
bunch دسته کردن خوشه کردن
bunched دسته کردن خوشه کردن
bunches دسته کردن خوشه کردن
bunching دسته کردن خوشه کردن
Other Matches
glomerule خوشه دسته
ear هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
ears هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
cluster bomb جمع کردن خوشه کردن
cluster جمع کردن خوشه کردن
cluster bombs جمع کردن خوشه کردن
clusters جمع کردن خوشه کردن
glean خوشه چینی کردن
gleanings خوشه چینی کردن
gleans خوشه چینی کردن
gleaned خوشه چینی کردن
ears خوشه دار یاگوشدار کردن
ear خوشه دار یاگوشدار کردن
bundle متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles متمرکز کردن دسته کردن دسته
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
batches دسته کردن مجموع کردن
batch دسته کردن مجموع کردن
windrow دسته دسته کردن
sort دسته دسته کردن
group دسته دسته کردن
groups دسته دسته کردن
sorted دسته دسته کردن
regiment دسته دسته کردن
distribute دسته دسته کردن
regiments دسته دسته کردن
classify دسته دسته کردن
assort دسته دسته کردن
sorts دسته دسته کردن
faggots دسته کردن
wreathes گل ها را دسته کردن
fagot دسته کردن
trussed دسته کردن
bundles دسته کردن
cluster دسته کردن
batching دسته کردن
bundle دسته کردن
truss دسته کردن
wreathed گل ها را دسته کردن
trusses دسته کردن
bundling دسته کردن
sheaf دسته کردن
band دسته کردن
trussing دسته کردن
faggot دسته کردن
wreathing گل ها را دسته کردن
bands دسته کردن
wreathe گل ها را دسته کردن
aggroup دسته کردن
rally دسته بندی کردن
categorising دسته بندی کردن
categorised دسته بندی کردن
categorises دسته بندی کردن
sort دسته بندی کردن
to categorize دسته بندی کردن
quire کاغذ را دسته کردن
cluster سنبله دسته کردن
cluster bomb سنبله دسته کردن
regimentalation دسته بندی کردن
clusters سنبله دسته کردن
ratings دسته بندی کردن
rating دسته بندی کردن
groups دسته بندی کردن
cluster bombs سنبله دسته کردن
group دسته بندی کردن
record blocking دسته کردن رکوردها
to form into groups دسته بندی کردن
resorts دسته بندی کردن
resorted دسته بندی کردن
grade دسته بندی کردن
resort دسته بندی کردن
grades دسته بندی کردن
classifying دسته بندی کردن
classify دسته بندی کردن
team دسته درست کردن
to erect into دسته بندی کردن به
categorize دسته بندی کردن
categorized دسته بندی کردن
teams دسته درست کردن
categorizes دسته بندی کردن
categorizing دسته بندی کردن
classifies دسته بندی کردن
groupage دسته بندی کردن
hand-to-hand دسته و پنجه نرم کردن
gangs دسته جمعی عمل کردن
To put ones foot in it . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
chorusing هم سرایی کردن دسته خوانندگان
To drop a brick . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
chorused هم سرایی کردن دسته خوانندگان
gang دسته جمعی عمل کردن
chorus هم سرایی کردن دسته خوانندگان
To make a gaffe . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
choruses هم سرایی کردن دسته خوانندگان
to make up hay in to bundles علف خشک را دسته کردن
troupe بصورت دسته حرکت کردن
rat دسته خود را ترک کردن
troupes بصورت دسته حرکت کردن
hand to hand دسته و پنجه نرم کردن
sheave دسته کردن بصورت بافه دراوردن
ranks درجه دادن دسته بندی کردن
ranked درجه دادن دسته بندی کردن
rank درجه دادن دسته بندی کردن
beams دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beam دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
to crack [break up] a gang دسته جنایتکاران را منحل کردن [اصطلاح روزمره]
to go a mumming در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
lot integrity دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
resorts رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
dizen دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
rar خوشه
gregarious خوشه خوشه
raceme خوشه
virgo خوشه
clumps خوشه
clumping خوشه
virginis خوشه
grouped <adj.> خوشه ای
beards خوشه
beard خوشه
clump خوشه
clusters خوشه
cluster خوشه
cluster bomb خوشه
cluster bombs خوشه
clumped خوشه
bunch خوشه
bunched خوشه
bunches خوشه
bunching خوشه
nosegay دسته گل یایک دسته علف
tuffet کلاله خوشه
oval faced chaser punch قلم خوشه
galactic cluster خوشه کهکشانی
vintager خوشه چین
mine mooring خوشه مین
super cluster ابر خوشه
open cluster خوشه باز
icker خوشه ذرت
gleaning خوشه چینی
racemiform خوشه مانند
eared خوشه دار
earing خوشه بندی
gleaner خوشه چین
clumpy خوشه دار
staller cluster خوشه ستارهای
globular cluster خوشه کروی
mealie خوشه ذرت
racemose بشکل خوشه
ear خوشه زائده
ears خوشه زائده
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
cluster bombs خوشه مین خوشهای
botryoidal شبیه خوشه انگور
globular cluster خوشه ستارهای کروی
open star cluster خوشه باز ستارهای
spadix خوشه گریبانه دار
cluster bomb خوشه مین خوشهای
clusters خوشه مین خوشهای
cluster خوشه مین خوشهای
spicular مانند خوشه کوچک
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
eared خوشه کرده سنبله دار
alpha virginis سماک اعزال الفا- خوشه
tucket خوشه نرسیده ذرت هندی
botryoidal دارای شکل خوشه انگور
grain ear خوشه دانه [گیاه شناسی]
spica الفا- خوشه سماک اعزل
grain head خوشه دانه [گیاه شناسی]
married failure عمل نکردن خوشه اتصال مین
sori خوشههای گرده گیاهی خوشه هاگی
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com