English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 226 (10 milliseconds)
English Persian
formula دستور
formulae دستور
formulas دستور
program دستور
programs دستور
command دستور
commanded دستور
commands دستور
instruction دستور
instructions دستور
direction دستور
order دستور
say so دستور
say-so دستور
commandment دستور
commandments دستور
rule دستور
precept دستور
precepts دستور
prescription دستور
prescriptions دستور
regulation دستور
enjoinment دستور
prescript دستور
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
rule [on something] دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
Other Matches
statement 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
one for one که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
separator نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
skip دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skipped دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
actual address دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
statements دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
modifiers دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
modifier دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statement دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
skips دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
pipe که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
piped که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
fetched دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetches دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basic دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basics دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetch دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
GOSUB دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
prefixes کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
effective دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefix کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
branch مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branches مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
macroinstruction دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halted وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
resident برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
residents برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
branch دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branches دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
one plus one address قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
immediate دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
addressing در سطح صفر: عملوندی که بخشی از قسمت آدرس دستورالعمل است . سطح اول : عملوندی که در آدرس دستور ذخیره شده است . سطح دوم : عملوندی که در آدرسی که به دستور داده میشود ذخیره شده است
order of the day دستور جلسه
ordinace دستور شرعی
mandate دستور مردم به
order format قالب دستور
order code رمز دستور
directives دستور دهنده
daily order دستور روز
directive دستور دهنده
operation order دستور عملیاتی
operating manual دستور کار
operating instruction دستور کار
mandates دستور مافوق
recipes خوراک دستور
embedded code دستور چاپگر
mandate دستور مافوق
postbyte در یک دستور برنامه
enforcement order دستور اجرا
purchase order دستور خرید
engine order دستور ماشین
formulary دستور نامه
mandated دستور مافوق
mandated دستور مردم به
generative grammar دستور زایشی
grammatically ازروی دستور
gramarey دستور زبان
money orders دستور پرداخت
money order دستور پرداخت
grammer دستور زبان
order دستور سفارش
agendas دستور جلسه
laying instruction دستور نصب
field manual دستور رزمی
lubrication order دستور روغنکاری
execute statement دستور اجرایی
macro شرح دستور
macroinstruction درشت دستور
instructions دستور کار
macro instruction درشت دستور
instructions دستور عمل
macro درشت دستور
instruction دستور عمل
agenda دستور جلسه
recipe خوراک دستور
night order دستور شبانه
mandates دستور مردم به
job order دستور کار
mandating دستور مافوق
movement order دستور حرکت
mounting instruction دستور نصب
commandments دستور خدا
order دستورالعمل دستور
mandating دستور مردم به
microinstruction ریز دستور
commandment دستور خدا
instruction دستور کار
intuit دستور دادن
grammar دستور زبان
order دستور دادن
dictate دستور دادن
dictated دستور دادن
dictates دستور دادن
dictating دستور دادن
run دستور RUN
runs دستور RUN
principal دستور دهنده
principals دستور دهنده
directions دستور عمل
regulation دستور قانون
programmes دستور نقشه
grammar علم دستور
grammar کتاب دستور
intuited دستور دادن
intuiting دستور دادن
intuits دستور دادن
prescriptions دستور عمل
prescription دستور عمل
grammars کتاب دستور
grammars علم دستور
dictate دستور دادن
program برنامه دستور
program دستور کار
programs برنامه دستور
programs دستور کار
grammars دستور زبان
standing order دستور جاری
standing orders دستور جاری
permission دستور پروانه
to give instractions دستور دادن
administrative order دستور اداری
directs : دستور دادن
cancellation order دستور فسخ
warning order دستور اگهی
direct : دستور دادن
directed : دستور دادن
cancellation order دستور لغو
programme دستور نقشه
statements بیانیه دستور
blanket order دستور کلی
avaunt دستور اخراج
transformational grammar دستور گشتاری
technical manual دستور فنی
superior order دستور مافوق
behest امر دستور
statement بیانیه دستور
sailing orders دستور حرکت
cramer's rule دستور کرامر
conditional statement دستور شرطی
statement number شماره دستور
collection order دستور وصول
brief دستور خلاصه کردن
obey اجرا کردن دستور
obeyed اجرا کردن دستور
obeying اجرا کردن دستور
obeys اجرا کردن دستور
injunctions حکم بازداشت دستور
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
final process دستور اجرای حکم
development order دستور ساخت اماد
dd statement دستور تعریف داده
imperatives دستور بی چون وچرا
assembly order دستور مونتاژ وسایل
insubordination سرپیچی از اجرای دستور
tabling از دستور خارج کردن
delivery order دستور تحویل کالا
call-up دستور ارسال گزارش
recipes دستور خوراک پزی
call up دستور ارسال گزارش
imperative دستور بی چون وچرا
transfers تغییر دستور یا کنترل
programme پروگرام دستور کار
transferring تغییر دستور یا کنترل
transfer تغییر دستور یا کنترل
programmes پروگرام دستور کار
tables از دستور خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
briefed دستور خلاصه کردن
briefer دستور خلاصه کردن
briefest دستور خلاصه کردن
grammarians متخصص دستور زبان
grammarian متخصص دستور زبان
cry havoc دستور غارت دادن
injunction حکم بازداشت دستور
ambiguous grammar دستور زبان مبهم
actual instruction دستور العمل واقعی
call-ups دستور ارسال گزارش
table از دستور خارج کردن
recipe دستور خوراک پزی
draft order [American English] دستور به خدمت [سربازی]
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
we were ordered to stay دستور دادند بمانیم
vasto حکم یا دستور تخریب
transfer instruction دستور العمل انتقال
to put out of court از دستور خارج کردن
to orders dinner دستور ناهار دادن
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
tag بخشی از دستور کامپیوتری
tags بخشی از دستور کامپیوتری
to issue instructions دستور صادر کردن
signal operation instruction دستور کار مخابرات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com