Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
macrocode
دستورالعملهای درشت
Other Matches
machine code
دستورالعملهای ماشین
microcode
دستورالعملهای ریز
command issuing office
دفترتوزیع دستورالعملهای یکان
complex instruction set computer
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
cisc
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
reduced instruction set computer
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای کاسته شده
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
do while
یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
crypt operating instructions
دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
optimum code
برنامه بهینه دستورالعملهای بهینه
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
general orders
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
object code
برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
combat orders
دستورات رزمی دستورالعملهای رزمی
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
macro generator
درشت زا
coarse
درشت
coarser
درشت
hulking
درشت
crass
درشت
coarsest
درشت
gruff
درشت
coarse fibred
نخ درشت
rough-hewn
درشت
rough hewn
درشت
roughest
درشت
rough
درشت
grained
درشت
macro
درشت
tibias
درشت نی
tibia
درشت نی
coarse grained
درشت
majuscular
درشت
grossed
درشت
shin bone
درشت نی
sturdier
درشت
grossest
درشت
grosser
درشت
sturdiest
درشت
sturdy
درشت
of a coarse fibre
نخ درشت
shank
درشت نی
grosses
درشت
harshest
درشت
jumbos
درشت
macrosomatic
درشت تن
jumbo
درشت
magnifier
درشت کن
gross
درشت
harsher
درشت
harsh
درشت
grossing
درشت
abrupt
درشت
assembler
یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
grumpish
ترشرو درشت
rough spoken
درشت سخن
cobnut
فندق درشت
rudas
درشت گنده
chesty
درشت پستان
rough
درشت ناهموار
kerria
برگ درشت
text hand
دستخط درشت
costard
سیب درشت
crus
درشت نی ساق
snowberry
اقطی گل درشت
engross
درشت نوشتن
exaggerated stereoscopy
درشت نما
gaint molecule
درشت مولکول
macromolecule
درشت مولکول
coarse gravel
شن درشت دانه
humble bee
زنبور درشت
kersey
شال درشت
macro processor
درشت پردازشگر
macrocode
درشت برنامه
macrocycle
درشت حلقه
majuscule
حرف درشت
magnifier
درشت نما
macrograph
خط و تصویر درشت
macrography
درشت نویسی
macroinstruction
درشت دستور
macropsia
درشت بینی
macroscopic
درشت نمود
macro library
درشت کتابخانه
macro instruction
درشت دستورالعمل
macro instruction
درشت دستور
rappee
انفیه درشت
largeof limb
درشت اندام
macro
درشت دستور
macro assembler
درشت همگزار
megalopsia
درشت بینی
macro assembler
درشت همگذار
macro call
درشت فراخوان
macro declaration
درشت اعلان
macro definition
درشت تعریف
macro difinition
درشت تعریف
megalopsis
درشت بینی
grosser
درشت بافت
magnify
درشت کردن
magnifying
درشت کردن
brutish
بی شعور درشت
hulking
درشت استخوان
buckshot
ساچمه درشت
lump
تکه درشت
lumped
تکه درشت
lumps
تکه درشت
magnified
درشت کردن
grossed
درشت بافت
grosses
درشت بافت
grossest
درشت بافت
gross
درشت بافت
grossing
درشت بافت
largest
درشت لبریز
larger
درشت لبریز
shower
درشت باران
showered
درشت باران
showering
درشت باران
showers
درشت باران
large
درشت لبریز
magnifies
درشت کردن
roughest
درشت ناهموار
gritted
ماسه درشت
grit
ماسه درشت
gritting
ماسه درشت
grained
درشت باف
grits
ارد درشت
boldfacing
درشت نمایی
boldface
حرف درشت
bumble bee
زنبور درشت
magnification
درشت نمایی
magnifications
درشت نمایی
coarse sieve
غربال سوراخ درشت
coarse aggregate
مصالح درشت دانه
of a coarse fibre
درشت بافت زمخت
macromolecular chemistry
شیمی درشت مولکول
capital
حرف درشت پایتخت
macrocyclic musks
مشکهای درشت حلقهای
crepe paper
کاغذ الیاف درشت
macrocyclic effect
اثر درشت حلقهای
bigaroon
یک جور گیلاس درشت
rip saw
اره دندانه درشت
capitalized
باحروف درشت نوشتن
magnification factor
عامل درشت نمایی
boldface
یکنوع حرف درشت
macrosplanchnic build
هیکل درشت تنه
positional macro
درشت دستور مرتبهای
macroptic hallucination
توهم درشت بینی
gritted
درشت ماسه سنگ
jack plane
رنده درشت تراش
capitalizes
باحروف درشت نوشتن
capitalizing
باحروف درشت نوشتن
gritting
درشت ماسه سنگ
macro
کلان درشت دستور
wolf hound
تازی درشت اندام
lunker
نوعی ماهی درشت
lateral magnifying power
درشت نمایی جانبی
gross motor skills
مهارتهای حرکتی درشت
vespid
زنبور درشت و سرخ
was grinted in large t.
با حروف درشت چاب
capitalize
باحروف درشت نوشتن
capitalising
باحروف درشت نوشتن
capitalises
باحروف درشت نوشتن
demerara sugar
شکر زرد و درشت
grit
درشت ماسه سنگ
macroprogramming
درشت برنامه نویسی
capitalised
باحروف درشت نوشتن
macro expansion
بسط درشت دستور
roughhew
درشت بریدن طرح کردن
tortricid
پروانه بید درشت اندام
tortrix
پروانه بید درشت اندام
tortricidae
پروانه بید درشت اندام
powering
درشت نمایی قدرت دوربین
stickup initial
حرف درشت اول پاراگراف
powers
درشت نمایی قدرت دوربین
power
درشت نمایی قدرت دوربین
rough hew
درشت بریدن طرح کردن
cheesecloth
پارچهی پنبهای درشت باف
powered
درشت نمایی قدرت دوربین
Do not entrust great affairs to the small.
<proverb>
به خردان مفرماى کار درشت .
mixed mode macro
درشت دستور امیخته باب
magnifications
بزرگ سازی درشت نمایی
granular snow
برف سفت با دانههای درشت
coarse aggregate
مصالح دانه بندی درشت
magnification
بزرگ سازی درشت نمایی
keyword macro
درشت دستور کلید واژهای
deep mouthed
دارای صدای درشت و کلفت
cottonade
پارچه نخی درشت باف
runts
کبوتر خانگی درشت کوتوله
macroprogramming
برنامه نویسی با درشت دستورالعمل ها
runt
کبوتر خانگی درشت کوتوله
marrow bean
لوبیای تخم درشت باغی
magnifier
ذره بین درشت نما
magnifcation
درشت سازی ستایش زیاد
corn snow
برفی که دانه بندی درشت دارد
resolution
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
engrosser
کسیکه اسنادرابخط درشت پاکنویس میکند
resolutions
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
drop cap
حرف درشت اولین کلمه پاراگراف
tiger moth
پروانه درشت اندام ودراز بال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com