Dictiornary-Farsi | دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
planning directive	دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی


Search result with all words

commander's guidance	دستورالعمل فرماندهی راهنمای طرح ریزی فرمانده
Other Matches

planning guidance	راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
basic planning guide	راهنمای اولیه طرح ریزی
guidance	راهنمای طرح ریزی راهنمایی
programmed instruction	دستورالعمل برنامه ریزی شده
linear programming	برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
moulting	پر ریزی موی ریزی
planning comission	هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning factor	معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
simplex method	روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
directives	راهنمای انجام کار دستورالعمل
directive	راهنمای انجام کار دستورالعمل
manual	دستورالعمل راهنمای انجام کار
tininess	ریزی
gravelling	شن ریزی
deplumation	پر ریزی
inpouring	تو ریزی
shrouding	شن ریزی
molt	پر ریزی
foundation	پی ریزی
bloodbaths	خون ریزی
budgeting	بودجه ریزی
planning <adj.>	برنامه ریزی
modeller	طرح ریزی
discharges	برون ریزی
planning	طرح ریزی
suffusion	زیر ریزی
modelling	طرح ریزی
casting	چدن ریزی
placing concrete	بتن ریزی
foundation	پی ریزی اساس
earthwork	خاک ریزی
foundry	چدن ریزی
foundries	چدن ریزی
foundation soil	پی ریزی ساختمان
projection	طرح ریزی
projections	طرح ریزی
bloodbath	خون ریزی
grouting	دوغاب ریزی
filling	خاک ریزی
iron foundry	اهن ریزی
fillings	خاک ریزی
programming	برنامه ریزی
perspiration	عرق ریزی
sweats	عرق ریزی
green sand molding	قالب ریزی تر
minuteness	ریزی ناچیزی
gravelling	سنگ ریزی
projecting	طرح ریزی
scheming	طرح ریزی
libation	ساغر ریزی
schematization	برنامه ریزی
schematization	طرح ریزی
evacuation	برون ریزی
fineness modulus	مدول ریزی
rip rap	سنگ ریزی
libations	ساغر ریزی
sweat	عرق ریزی
effusion	برون ریزی
outflow	بیرون ریزی
sweating	عرق ریزی
outflows	بیرون ریزی
management	برنامه ریزی
landslip	فرو ریزی
landslips	فرو ریزی
designment	طراح ریزی
circumfusion	دور ریزی
actification	سرکه ریزی
chumming	طعمه ریزی
acting out	برون ریزی
cast iron	چدن ریزی
effusions	برون ریزی
egestion	بیرون ریزی
bellfounding	زنگ ریزی
discharge	برون ریزی
concrete work	بتن ریزی
retropulsion	درون ریزی
purges	برون ریزی
purged	برون ریزی
purge	برون ریزی
fineness	ریزی دانه ها
managements	برنامه ریزی
found	قالب ریزی کردن
contriving	طرح ریزی کردن
founds	قالب ریزی کردن
contrives	طرح ریزی کردن
bottom pouring plate	صفحه سری ریزی
comprehensive planning	برنامه ریزی جامع
contrived	طرح ریزی کردن
contrive	طرح ریزی کردن
mold	قالب ریزی کردن
sowed	مجرای شمش ریزی
sows	مجرای شمش ریزی
centeralized planning	برنامه ریزی متمرکز
develop	برنامه ریزی و تولید
personnel development	برنامه ریزی استخدامی
overall planning	برنامه ریزی کلی
optimal planning	برنامه ریزی مطلوب
career planning	طرح ریزی مشاغل
centralized planning	برنامه ریزی متمرکز
schedules	برنامه ریزی کردن
optimal planning	برنامه ریزی بهینه
national planning	برنامه ریزی ملی
ballast	شن ریزی مصالح شکسته
timing	برنامه ریزی زمانی
sow	مجرای شمش ریزی
bloodguiltiness	خون ریزی ناحق
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
fineness modulus	مدول نرمی و ریزی
family planning	برنامه ریزی خانواده
dynamic programming	برنامه ریزی پویا
central planning	برنامه ریزی مرکزی
economic planning	برنامه ریزی اقتصادی
jettisons	به دریا ریزی محموله
jettisoning	به دریا ریزی محموله
jettisoned	به دریا ریزی محموله
jettison	به دریا ریزی محموله
educational planning	برنامه ریزی اموزشی
embank	خاک ریزی کردن
ex ante	برنامه ریزی شده
financial planning	برنامه ریزی مالی
explosion	بیرون ریزی سروصدا
fineness of lime	نرمی و ریزی اهک
explosions	بیرون ریزی سروصدا
fire planning	طرح ریزی اتش
preplanned	طرح ریزی شده
consolidated planning	برنامه ریزی تلفیقی
contract scheduling	برنامه ریزی قرارداد
macroplanning	برنامه ریزی کلان
corporate planning	برنامه ریزی شرکت
linear programming	برنامه ریزی خطی
curriculum development	برنامه ریزی درسی
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
development planning	برنامه ریزی توسعه
gun metal	فلز توپ ریزی
gun bronz	برنز توپ ریزی
agricultural planning	برنامه ریزی کشاورزی
adhoc planning	برنامه ریزی روزمره
dietetics	برنامه ریزی غذایی
goal programming	برنامه ریزی ارمانی
fineness modulus	مدول ریزی و نرمی
square away <idiom>	برنامه ریزی کردن
To lay the foundation.	پی نهادن ( پی ریزی کردن )
structuring	پی ریزی کردن ساختار
type metal	فلز حروف ریزی
metals	: سنگ ریزی کردن
metal	: سنگ ریزی کردن
construct	طرح ریزی کردن
programming methods	روشهای برنامه ریزی
work out <idiom>	برنامه ریزی کردن
project	کاربرنامه ریزی شده
projected	طرح ریزی کردن
projected	کاربرنامه ریزی شده
product planning	برنامه ریزی محصولات
projects	طرح ریزی کردن
projects	کاربرنامه ریزی شده
projectable	قابل طرح ریزی
constructed	طرح ریزی کردن
transfer molding	قالب ریزی انتقالی
develops	برنامه ریزی و تولید
seedbed	جای تخم ریزی
to fill up an excavation	خاک ریزی کردن
social planning	برنامه ریزی اجتماعی
state planning	برنامه ریزی دولتی
stokehold	محل سوخت ریزی
system planning	طرح ریزی سیستم
salamander	مجرای شمش ریزی
rural planning	برنامه ریزی روستائی
road embankment	خاک ریزی جاده
quadratic programming	برنامه ریزی غیرخطی
constructing	طرح ریزی کردن
quantitative programming	برنامه ریزی کمی
constructs	طرح ریزی کردن
regional planning	برنامه ریزی منطقهای
rip par in dam slope	سنگ ریزی در شیب سد
structure	پی ریزی کردن ساختار
structures	پی ریزی کردن ساختار
swage	قالب ریزی کردن
project	طرح ریزی کردن
production planning	برنامه ریزی تولید
planning horizon	افق برنامه ریزی
planning horizon	مدت برنامه ریزی
outlining	طرح ریزی کردن
molds	قالب ریزی کردن
programmed	برنامه ریزی شده
sectoral planning	برنامه ریزی بخشی
mould	قالب ریزی کردن
moulded	قالب ریزی کردن
moulds	قالب ریزی کردن
plot	طرح ریزی کردن
plots	طرح ریزی کردن
outline	طرح ریزی کردن
outlined	طرح ریزی کردن
outlines	طرح ریزی کردن
scheduled	برنامه ریزی کردن
planning cycle	دوره برنامه ریزی
schedule	برنامه ریزی کردن
plotted	طرح ریزی کردن
planning model	الگوی برنامه ریزی
planning principles	اصول برنامه ریزی
design	طرح ریزی کردن