Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
actual instruction
دستور العمل واقعی
Other Matches
n address instruction
دستور العمل با N نشانی
transfer instruction
دستور العمل انتقال
pseudoinstruction
شبه دستور العمل
statements
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statement
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
one for one
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
divert action
عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
separator
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
skips
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
statements
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
actual address
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
modifier
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
modifiers
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
skipped
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skip
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
statement
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
pipe
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
piped
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
fetched
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetch
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basics
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
GOSUB
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
fetches
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basic
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
effective
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefixes
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefix
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
architecture proper
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
branches
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
macroinstruction
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halted
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
residents
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
resident
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
branch
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branches
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
one plus one address
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
immediate
دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
commission fee
حق العمل
brokerage
حق العمل
factorage
حق العمل
brokage
حق العمل
commissioning
حق العمل
commissions
حق العمل
premium
حق العمل
premiums
حق العمل
commission
حق العمل
commission agent
حق العمل کار
factor
حق العمل کار
reactions
عکس العمل
factors
حق العمل کار
commissioner
حق العمل کار
commissioners
حق العمل کار
rough and ready
سریع العمل
factorage
حق العمل کاری
reflex force
فشارعکس العمل
resilient
عکس العمل
reactional
عکس العمل
reactive effect
عکس العمل
reaction
عکس العمل
respond
عکس العمل
responded
عکس العمل
responds
عکس العمل
prompts
عکس العمل
prompted
عکس العمل
prompt
عکس العمل
coefficient of subgrade reaction
ضریب عکس العمل
reaction equation
معادله عکس العمل
modulus of subgrade reaction
ضریب عکس العمل
latency
دوره عکس العمل
responses
عکس العمل به دلیلی
factors
حق العمل کار نماینده
factor
حق العمل کار نماینده
reaction curve
منحنی عکس العمل
commissioning
حق العمل مامور شدن
reflex
عکس العمل غیرارادی
reflexes
عکس العمل غیرارادی
armature reaction
عکس العمل ارمیچر
on commission
بطورحق العمل کاری
background count
عکس العمل تشعشع
reaction time
زمان عکس العمل
commission
حق العمل مامور شدن
reaction force
نیروی عکس العمل
reflexology
عکس العمل شناسی
repercussion
عکس العمل واکنش
retaliation
عکس العمل متقابل
reaction
انفعال عکس العمل
reactions
انفعال عکس العمل
commissions
حق العمل مامور شدن
reactors
عامل عکس العمل
rapid
سریع العمل چابک
immediate action
عکس العمل فوری
response
عکس العمل به دلیلی
reflex force
نیروی عکس العمل
interaction
عکس العمل متقابل
reactor
عامل عکس العمل
commissioning
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
reacting
عکس العمل نشان دادن
react
عکس العمل نشان دادن
reacts
عکس العمل نشان دادن
reaction of support
عکس العمل تکیه گاه
return
مراجعت کردن عکس العمل
returned
مراجعت کردن عکس العمل
commissions
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
returns
مراجعت کردن عکس العمل
returning
مراجعت کردن عکس العمل
reacted
عکس العمل نشان دادن
commissioning
حق العمل کاری امانت فروشی
commission
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission
حق العمل کاری امانت فروشی
shiping agent
حق العمل کار بارگیری کشتی
commissions
حق العمل کاری امانت فروشی
responsive
دارای عکس العمل سریع جواب گو
backlash
عکس العمل سیاسی واکنش شدید
acoustic circuit
مدار عکس العمل انفجار صوتی
boomeranged
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerangs
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
deadbeat
زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
boomeranging
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
triggerman
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
deadbeats
زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
operation
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
interactive
پردازش آن و اعمال عکس العمل بلاد رنگ روی آن
antigens
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
dummy
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
reaction time
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
dummies
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
del credere
ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
reactionpropulsion
سیستم پرتاب جت با استفاده از نیروی عکس العمل گازهای خروجی از یک لوله
anthropomorphic software
نرم افزاری که به آنچه کاربر می گوید عکس العمل نشان میدهد
literal
واقعی
right
واقعی
righted
واقعی
righting
واقعی
real
واقعی
veritable
واقعی
objective
واقعی
positive
واقعی
objectives
واقعی
essentials
واقعی
actual
واقعی
veracious
واقعی
McCoy
واقعی
virtual
واقعی
very
واقعی
factual
واقعی
concrete
: واقعی
lifelike
واقعی
actuals
واقعی
card-carrying
واقعی
factually
واقعی
veridical
واقعی
unfeigned
واقعی
true life
واقعی
ex post
واقعی
ex post saving
واقعی
essential
واقعی
interactive
سیستم نمایش که قادر به عکس العمل نشان دادن به ورودی مختلف کاربر است
incidental expenses
هزینههای واقعی
fulfill
[American]
واقعی کردن
make a reality
واقعی کردن
put ineffect
واقعی کردن
accomplish
واقعی کردن
bring inbeing
واقعی کردن
carry out
واقعی کردن
historical costs
هزینه واقعی
execute
واقعی کردن
put into practice
واقعی کردن
objective data
دادههای واقعی
actual velocity
سرعت واقعی
true north
شمال واقعی
real fluid
سیال واقعی
nominal
غیر واقعی
unreal
غیر واقعی
bring into being
واقعی کردن
put into effect
واقعی کردن
actualise
[British]
واقعی کردن
unrealistic
غیر واقعی
unrealistically
غیر واقعی
jisen
مبارزه واقعی
carry ineffect
واقعی کردن
actualize
واقعی کردن
down-to-earth
حقیقی واقعی
actual damage
خسارت واقعی
very
واقعی فعلی
actual expenses
مخارج واقعی
actual income
درامد واقعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com