Total search result: 201 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
job order |
دستور انجام کارتعمیرات |
|
|
Other Matches |
|
do nothing instruction |
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد |
operation |
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند |
operation |
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد |
null |
دستور برنامه کد کاری انجام نمیدهد |
no op |
دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد |
no operation instruction |
دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد |
blank |
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد |
blankest |
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد |
supersedeas |
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری |
operates |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند |
operate |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند |
op code |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند |
operation |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند |
operated |
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند |
statements |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
statement |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
one for one |
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند |
unmodified instruction |
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد |
decision |
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد |
decisions |
دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد |
completed |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
complete |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
completes |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
completing |
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند |
statement |
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند |
statements |
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند |
keyword |
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد |
loop |
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند |
looped |
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند |
loops |
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند |
separator |
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان |
skipped |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
statement |
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد |
modifier |
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد |
statements |
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد |
skips |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
skip |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
actual address |
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود |
modifiers |
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد |
pipe |
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن |
piped |
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن |
basics |
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید |
basic |
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید |
fetch |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
fetches |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
GOSUB |
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند |
fetched |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
effective |
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود |
prefix |
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود |
prefixes |
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود |
branches |
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر |
branch |
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر |
discrimination instruction |
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند. |
parting injuncyions |
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور |
macroinstruction |
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo |
languages |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
language |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
halt |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
halted |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
halts |
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود |
residents |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
resident |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
one plus one address |
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد |
branch |
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند |
branches |
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند |
immediate |
دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند |
fail |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
fails |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
failed |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
like a duck takes the water [Idiom] |
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند |
qui facit per alium facit perse |
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است |
automate |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
automates |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
automating |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
automated |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
failure |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود |
failures |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود |
gurantee |
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند |
robots |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
robot |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
scratch one's back <idiom> |
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد |
upward compatible |
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت |
retention money |
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود |
querying |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
queried |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
queries |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
query |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
continue |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
continues |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
addressing |
در سطح صفر: عملوندی که بخشی از قسمت آدرس دستورالعمل است . سطح اول : عملوندی که در آدرس دستور ذخیره شده است . سطح دوم : عملوندی که در آدرسی که به دستور داده میشود ذخیره شده است |
mission , oriented |
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت |
precepts |
دستور |
direction |
دستور |
precept |
دستور |
enjoinment |
دستور |
commands |
دستور |
prescriptions |
دستور |
instruction |
دستور |
prescription |
دستور |
commanded |
دستور |
instructions |
دستور |
regulation |
دستور |
commandments |
دستور |
order |
دستور |
commandment |
دستور |
formula |
دستور |
say-so |
دستور |
say so |
دستور |
programs |
دستور |
formulas |
دستور |
program |
دستور |
rule |
دستور |
formulae |
دستور |
command |
دستور |
prescript |
دستور |
prescription |
دستور عمل |
direct |
: دستور دادن |
programme |
دستور نقشه |
commandment |
دستور خدا |
prescriptions |
دستور عمل |
statements |
بیانیه دستور |
recipe |
خوراک دستور |
commandments |
دستور خدا |
statement |
بیانیه دستور |
recipes |
خوراک دستور |
regulation |
دستور قانون |
grammer |
دستور زبان |
dictate |
دستور دادن |
agenda |
دستور جلسه |
run |
دستور RUN |
programmes |
دستور نقشه |
grammar |
دستور زبان |
grammar |
علم دستور |
grammar |
کتاب دستور |
grammars |
دستور زبان |
grammars |
علم دستور |
grammars |
کتاب دستور |
sailing orders |
دستور حرکت |
daily order |
دستور روز |
agendas |
دستور جلسه |
job order |
دستور کار |
operating instruction |
دستور کار |
intuited |
دستور دادن |
order of the day |
دستور جلسه |
intuiting |
دستور دادن |
intuits |
دستور دادن |
gramarey |
دستور زبان |
dictates |
دستور دادن |
postbyte |
در یک دستور برنامه |
ordinace |
دستور شرعی |
dictate |
دستور دادن |
dictated |
دستور دادن |
embedded code |
دستور چاپگر |
enforcement order |
دستور اجرا |
engine order |
دستور ماشین |
dictating |
دستور دادن |
execute statement |
دستور اجرایی |
field manual |
دستور رزمی |
intuit |
دستور دادن |
generative grammar |
دستور زایشی |
directed |
: دستور دادن |
directs |
: دستور دادن |
operating manual |
دستور کار |
purchase order |
دستور خرید |
operation order |
دستور عملیاتی |
order code |
رمز دستور |
directive |
دستور دهنده |
order format |
قالب دستور |
mandating |
دستور مافوق |
directives |
دستور دهنده |
money order |
دستور پرداخت |
money orders |
دستور پرداخت |
formulary |
دستور نامه |
program |
برنامه دستور |
directions |
دستور عمل |
mandate |
دستور مردم به |
mandated |
دستور مافوق |
mandated |
دستور مردم به |
instruction |
دستور کار |
instruction |
دستور عمل |
behest |
امر دستور |
mandates |
دستور مافوق |
macro |
شرح دستور |
collection order |
دستور وصول |
principals |
دستور دهنده |
mandate |
دستور مافوق |
superior order |
دستور مافوق |
grammatically |
ازروی دستور |
cancellation order |
دستور فسخ |
technical manual |
دستور فنی |
cancellation order |
دستور لغو |
microinstruction |
ریز دستور |
transformational grammar |
دستور گشتاری |
lubrication order |
دستور روغنکاری |
mounting instruction |
دستور نصب |
order |
دستورالعمل دستور |
order |
دستور دادن |
blanket order |
دستور کلی |
instructions |
دستور کار |
movement order |
دستور حرکت |