English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
absolute system of units دستگاه احاد مطلق
Other Matches
international system of units دستگاه بین المللی احاد
absolute system of electrical units دستگاه مطلق یکان های الکتریکی
instrument for absolute measurement دستگاه اندازه گیری برای سنجش مقادیر مطلق
system of units سلسه احاد
unit system سلسله احاد
derived units احاد فرعی
collectivism اعتقاد به این مسئله که جامعه باید به وسیله مساعی جمعی وهمکاری همه احاد ان اداره شود
absolute volue مقدار مطلق قدر مطلق
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
quad density تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
facsimile recorder دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
magnetometer مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
performance factor ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
laziest در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
dial test indicator دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
totals مطلق
abstract مطلق
abstracting مطلق
totalling مطلق
absolute مطلق
arbitrary مطلق
sovereign مطلق
sovereigns مطلق
positive مطلق
magisterial مطلق
unrestrained مطلق
purer مطلق
abstracts مطلق
total مطلق
unconditional مطلق
implicit مطلق
downright مطلق
absolutes مطلق
totalled مطلق
totaling مطلق
totaled مطلق
inconditionate مطلق
unalienable <adj.> مطلق
thorough going مطلق
slickest مطلق
inevitable <adj.> مطلق
slick مطلق
inalienable <adj.> مطلق
absolute <adj.> مطلق
alodial مطلق
free مطلق
utter مطلق
utters مطلق
uttered مطلق
purest مطلق
thetical مطلق
pure مطلق
allodial مطلق
thetic مطلق
autocratic مطلق
categorical مطلق
sheer مطلق
frees مطلق
unalterable <adj.> مطلق
freeing مطلق
stark مطلق
starker مطلق
starkest مطلق
freed مطلق
categoric مطلق
indispensable <adj.> مطلق
starkly مطلق
modulusp قدر مطلق
absolute temperature scale مقیاس مطلق
absolute vacuum خلاء مطلق
seisin تصرف مطلق
modulus قدر مطلق
absolute unit واحد مطلق
(not a) snowball's chance in hell <idiom> بد شانس مطلق
absolute scale مقیاس مطلق
absolute priority اولویت مطلق
an abstroct number عدد مطلق
welsh mortgage رهن مطلق
universal legacy وصیت مطلق
command automatism فرمانبری مطلق
absolutism مطلق نگری
alodium ملک مطلق
shoo-in <idiom> برنده مطلق
omnipotent قادر مطلق
absolute price قیمت مطلق
magisterially بطور مطلق
absolute temperature دمای مطلق
almightly قادر مطلق
all-powerful قادر مطلق
summum bonum خیر مطلق
abstractly بطور مطلق
magistrially بطور مطلق
freehold ملک مطلق
absolutism مطلق گرائی
the positive d. درجه مطلق
the preterite tense ماضی مطلق
dead halt توقف مطلق
absolute majority اکثریت مطلق
absolute zero صفر مطلق
absolute zaro صفر مطلق
absolute volume حجم مطلق
autocratically بطور مطلق
simpliciter بطور مطلق
absolute volue ارزش مطلق
arbitrary مطلق مستبدانه
autarchy حاکم مطلق
absolute viscosity لزجت مطلق
absolute velocity سرعت مطلق
absolute value مقدار مطلق
seizin تصرف مطلق
absolute value ارزش مطلق
autarky حاکم مطلق
oversoul حقیقت مطلق
pansophism دانش مطلق
absolute sensitivity حساسیت مطلق
autocracy حکومت مطلق
absolutism مطلق گرایی
categorical imperative امر مطلق
perfect loss زیان مطلق
past or preterite d. ماضی مطلق
quiet enjoyment واگذاری مطلق
absolute viscosity گرانروی مطلق
absolute value قدر مطلق
absolute pressure فشار مطلق
individuum هستی مطلق
absolute frequency فراوانی مطلق
absolute energy انرژی مطلق
imperator فرمانروای مطلق
absolute authortity اختیار مطلق
absolute authortity اقتدار مطلق
absolute cell reference رجوع مطلق سل
absolute coulomb کولن مطلق
absolute deficiency نقص مطلق
absolute altitude ارتفاع مطلق
abstract مطلق خیالی
irrelative نا مربوط مطلق
absolute accommodation انطباق مطلق
absolute address نشانی مطلق
absolute address آدرس مطلق
absolute advantage برتری مطلق
absolute alcohol الکل مطلق
anhydrous alcohol الکل مطلق
abstracts مطلق خیالی
abstracting مطلق خیالی
absolute paths مسیر مطلق
absolute density چگالی مطلق
dynamic viscosity گرانروی مطلق
global minimum حداقل مطلق
global maximum حداکثر مطلق
magnitude قدر مطلق
absolute ether اثر مطلق
general power of attorney وکالت مطلق
omnipotence قدرت مطلق
absolute frequency بسامد مطلق
ens هستی مطلق
freeholder مالک مطلق
absolute gravity سنگینی مطلق
absolute error اشتباه مطلق
absolute deviation انحراف مطلق
absolute discharge آزادی مطلق
absolute drought خشکی مطلق
absolute efficiency کارائی مطلق
absolute error خطای مطلق
absolute humidity رطوبت مطلق
absolute potential پتانسیل مطلق
autocrats سلطان مطلق
absolute threshold آستانه مطلق
despots حاکم مطلق
absolute permeability نفوذپذیری مطلق
absolute loader بارکننده مطلق
absolute luminosity درخشندگی مطلق
absolute nullity بطلان مطلق
princes فرمانروای مطلق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com