Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
scleroscope hardness
دستگاه سختی سنج
Search result with all words
hardness testing machine
دستگاه ازمایش سختی
vicker's diamond hardness tester
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
Other Matches
tempered
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
synchro
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
printed
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
ac dc set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
print
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
quad density
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
compressor
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
compressors
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
equilibrator
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
facsimile recorder
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
inexpiableness
سختی
buckram
سختی
rigor
سختی
oppressiveness
سختی
odburacy
سختی
privations
سختی
intenseness
سختی
intension
سختی
intolerableness
سختی
intractability
سختی
rigors
سختی
rigours
سختی
austerity
سختی
long suffering
سختی کش
privation
سختی
rigorism
سختی
astingency
سختی
toughness
سختی
tenacity
سختی
terribleness
سختی
aggravation
سختی
adamancy
سختی
adamancy
سر سختی
soreness
سختی
strictness
سختی
stiffness
سختی
steeliness
سختی
sternness
سختی
hardness
سختی
rigorousness
سختی
arduousness
سختی
difficulties
سختی
difficulty
سختی
inflexibility
سختی
roughing
سختی
hardship
سختی
hardships
سختی
rigidity
سختی
heavily
به سختی
seriously
به سختی
duress
سختی
grievousness
سختی
induration
سختی
hardiness
سختی
hardness of water
سختی اب
intensity
سختی
implacability
سختی
inclemency
سختی
hard lines
سختی
impenetrableness
سختی
hardily
به سختی
flintiness
سختی
inexorability
سختی
violence
سختی
rigour
سختی
severity
سختی
magnetometer
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
hardness test
ازمایش سختی
thermosetting
سختی پذیر
depth of hardening zone
عمق سختی
sclerometer
سختی سنج
durometer
سختی سنج
depth of case
عمق سختی
softens
سختی را گرفتن
narrow circumstances
تنگی سختی
hardly any
به سختی هیچ
[هر]
imperviousness
سختی بی اعتنائی
soften
سختی را گرفتن
softened
سختی را گرفتن
stubbornness
سر سختی لجاجت
I hardly ate
من تو را سختی خوردم
duration
سختی بقاء
solidity
استواری سختی
rebound hardness
سختی جهشی
stubbornly
از روی سر سختی
hardenability
قابلیت سختی
to suffer hardship
سختی کشیدن
painfulness
زحمت سختی
acataposis
سختی بلع
strain hardness
سختی درجه
impact hardness
سختی برخورد
graveness
عبوسی سختی
resistance
سختی مخالفت
water hardness
درجه سختی آب
strain hardness
سختی کشی
permanent hardness of water
سختی دایم اب
permanent hardness
سختی دائمی
gameness
جان سختی
granite
سختی استحکام
tenacity coefficient
ضریب سختی
irreconcilableness
سختی در عقیده
irreconcilability
سختی در عقیده
eburnation
عاجی سختی
temporary hardness
سختی موقت
refractorily
باسر سختی
asperity
سختی ترشی
softener
کاهنده سختی اب
addle
سختی گرفتاری
life of privation
زندگی در سختی
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
arresting gear
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
performance factor
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
cold swaging machine
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
gun slide
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
It was raining hard.
باران سختی می با رید
to start with difficulty
به سختی روشن شدن
thermoplastics
پلاستیک سختی ناپذیر
red hardness
سختی گرم سرخ
nip and tuck
<idiom>
به سختی تمام کردن
vickers hardness test
ازمایش سختی ویکرز
brinell hardness number
ضریب سختی برینل
rebound hardness test
ازمایش سختی جهشی
quenching
ترساندن درجه سختی
go for broke
<idiom>
به سختی تلاش کردن
eke out
<idiom>
به سختی بدست آوردن
come down hard on
<idiom>
به سختی تنبه کردن
thermoset
پلاستیک سختی ناپذیر
hardly a child anymore
دیگر به سختی بچه ای
rockwell hardness test
ازمایش سختی راک ول
thrust hardness
درجه سختی فشاری
drop hardness test
ازمایش سختی سقوطی
scratch hardness tester
ازمایشگر سختی خراش
heavy fighting is in progress
جنگ سختی جریان
to escape with life and limb
سختی رهایی جستن
stressing
سختی پریشان کردن
to rub through or along
با سختی بسر بردن
the violence of a wind
سختی یاتندی باد
stresses
سختی پریشان کردن
stress
سختی پریشان کردن
scratch hardness
درجه سختی خراش
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
data transceiver
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
to get off lightly
بدون سختی رها یافتن
to get off easy
بدون سختی رها یافتن
violence
شدت و تندی و سختی خشونت
to get off cheaply
بدون سختی رها یافتن
water softener
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
joming test
ازمایش تعیین سختی فلزات
to plow
[one's way]
through something
[American English]
با سختی در کاری جلو رفتن
charley horse
سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
footed
سر تیر ماده سختی راقراردادن
pull through
در سختی بکسی کمک کردن
serverance allowance
حق پوشاک برای سختی هوا
pressed for time
<idiom>
با اشکال وبه سختی وقت
let (someone) have it
<idiom>
شخصی را به سختی صدمه زدن
hardness tester
ازمایش کننده یا تستر سختی
thermoplast
پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
dark horse
<idiom>
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
to pile up or on the agony
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
lift is full of troubles
زندگی را سراسر سختی است
English is not a hard language .
انگلیسی زبان سختی نیست
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
irresistibleness
غیر قابل مقاومت بودن سختی
He is hard nut to crack .
آدم سختی (سخت گیری )است
dutch uncle
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
to talk like a Dutch uncle to somebody
[American E]
<idiom>
کسی را به سختی راملامت کردن
[اصطلاح]
brinell hardness test
طریقه اندازه گیری سختی برینل
laziest
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
dimension stock
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
give (someone) a hard time
<idiom>
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
dial test indicator
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
to take the bull by the horns
دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
accolades
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolade
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
high test
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
durometer
اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
carbonet hardness
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
to stand the racket
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
unit
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
units
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com