Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
visceral nervous system
دستگاه عصبی احشایی
Other Matches
nervous systems
دستگاه عصبی
nervous system
دستگاه عصبی
conceptual nervous system
دستگاه عصبی فرضی
autonomic nervous system
دستگاه عصبی نباتی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
vegetative nervous system
دستگاه عصبی نباتی
parasympathetic nervous system
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی سمپاتیک
autonomic nervous system
دستگاه عصبی خود مختار
autonomic
منسوب به دستگاه عصبی خودکار
ans
دستگاه عصبی خود مختار
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی خود کار
parasympathetic
وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
cybernetics
مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
neuritis
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation
ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia
درد عصبی مرض عصبی
splanchnic
احشایی
systemic sense
حس احشایی
hemal
احشایی
visceral
احشایی
visceral sense
حس احشایی
interoceptor
گیرنده احشایی
visceral drive
سائق احشایی
enteroceptor
گیرنده احشایی
splanchnic
وابسته به احشاء احشایی
v , series
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
synchro
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
meteorograph
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
transponder
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
printed
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
quad density
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
uptight
عصبی
neural
عصبی
engram
رد عصبی
twitchy
عصبی
keyed up
<idiom>
عصبی
nervous
عصبی
nervelessness
بی عصبی
neurotic
عصبی
neurogram
رد عصبی
on pins and needles
<idiom>
عصبی
abnerval
عصبی
overwrought
عصبی
compressors
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
equilibrator
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
facsimile recorder
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressor
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
nerve fibre
تار عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
عصبی بودن
shocked
حمله عصبی
shock
حمله عصبی
shocks
حمله عصبی
interneural
داخل عصبی
nerve current
جریان عصبی
nerve center
مرکز عصبی
nerve cell
سلول عصبی
neuralgia
درد عصبی
nerve ending
پایانه عصبی
nerve block
وقفه عصبی
nerve impulse
تکانه عصبی
nerve path
گذرگاه عصبی
neurofibril
تار عصبی
nerve cell
یاخته عصبی
nerve plexus
شبکه عصبی
neuroplexus
شبکه عصبی
nerve tissue
بافت عصبی
nervelessly
از روی بی عصبی
interneuron
داخل عصبی
nerve deafness
کری عصبی
neuron
یاخته عصبی
neurons
یاخته عصبی
neural satiation
اشباع عصبی
neuritis
التهاب عصبی
ganglion
غده عصبی
neurocyte
یاخته عصبی
nerve
رشته عصبی
nerves
رشته عصبی
plexus
شبکه عصبی
causalgia
سوزش عصبی
psychochemical agent
گاز عصبی
psychochemical agent
عامل عصبی
neural arc
قوس عصبی
anorexia nervosa
بی اشتهایی عصبی
neural reverbration
ارتعاش عصبی
Relax!
عصبی نشو!
lose temper
<idiom>
عصبی شدن
willies
حمله عصبی
neural bond
پیوند عصبی
neural circuit
مدار عصبی
neural conduction
رسانش عصبی
neural discharge
تخلیه عصبی
neural induction
القای عصبی
neural lesion
ضایعه عصبی
neural network
شبکه عصبی
tract
دسته تار عصبی
neuroblast
یاخته رویانی عصبی
reciprocal innervation
تحریک عصبی تقابلی
tracts
دسته تار عصبی
parabiosis
وقفه رسانش عصبی
neuroptera
حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric
مرض روانی و عصبی
neuropsychiatric
درمان روانی عصبی
neuropath
دچار اختلالات عصبی
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
neurogenic
دارای ریشه عصبی
neurotransmitter
انتقال دهنده عصبی
preganglionic
قبل از عقده عصبی
discharge
شلیک عصبی تخلیه
commissural fibres
رشتههای عصبی رابط
tensing
عصبی وهیجان زده
discharges
شلیک عصبی تخلیه
bradyarthria
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
tensest
عصبی وهیجان زده
tensed
عصبی وهیجان زده
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
tenser
عصبی وهیجان زده
tenses
عصبی وهیجان زده
commissure
بافت عصبی رابط
neurotic
دچار اختلال عصبی
unipolar
سلولهای عصبی یک قطبی
nerve agent
عامل شیمیایی عصبی
hysteria
هیستری حمله عصبی
anorexic
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
tense
عصبی وهیجان زده
jittery
وحشت زده و عصبی
neurocirculatory asthenia
ضعف عصبی- گردش خونی
neurogenic
ایجاد کننده بافت عصبی
oxime
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
nervous
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
commissurotomy
برداشتن بافت عصبی رابط
dendrite
شاخههای متعدد سلولهای عصبی
psychoneural parallelism
توازی نگری روانی- عصبی
preganglionic
وابسته به جلو عقده عصبی
liminal
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
tie up in knots
<idiom>
کسی را عصبی ونگران کردن
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
neuromuscular
وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
psychoneurosis
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
parasympathetic
عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
gray matter
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
psychoneurotic
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
solar plexus
شبکه عصبی ناحیه زیر معده
magnetometer
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
neurons
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
nerve bundle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
aeroneurosis
اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
nerve fascicle
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
neuron
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
performance factor
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
cold swaging machine
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
arresting gear
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
gun slide
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
to get worked up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to work oneself up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
cingulum bundle
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
subliminally
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
cingulum
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
limen
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
data transceiver
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
neural net
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
cassion discase
تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
parkinsonism
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
lazier
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
dial test indicator
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
units
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
unit
دستگاه قسمتی از یک دستگاه
automatic search jammer
دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
which transponder
علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
insulation testing apparatus
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
intercept receiver
دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی
column grinder
دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
antineuritic
برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
telephone repeater
دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
survey meter
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
laser linescan
دستگاه تجسس هدف لیزری دستگاه مراقبت هدف لیزری
preset vector
دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
traversing mechanism
دستگاه حرکت در سمت دستگاه سمت
declination constant
زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
moving iron instrument
دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com