English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
sympathetic nervous system دستگاه عصبی سمپاتیک
Other Matches
sympathomimetic drug داروی برانگیزنده دستگاه سمپاتیک
nervous system دستگاه عصبی
nervous systems دستگاه عصبی
cns دستگاه عصبی مرکزی
parasympathetic nervous system دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
conceptual nervous system دستگاه عصبی فرضی
vegetative nervous system دستگاه عصبی نباتی
visceral nervous system دستگاه عصبی احشایی
autonomic nervous system دستگاه عصبی نباتی
autonomic منسوب به دستگاه عصبی خودکار
autonomic nervous system دستگاه عصبی خود مختار
sympathetic nervous system دستگاه عصبی خود کار
ans دستگاه عصبی خود مختار
parasympathetic وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
cybernetics مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
neuritis التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
sympathetic ganglion عقده سمپاتیک
sympathetic nerve عصب سمپاتیک
nervation ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia درد عصبی مرض عصبی
v , series سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
quad density تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
keyed up <idiom> عصبی
neurotic عصبی
on pins and needles <idiom> عصبی
abnerval عصبی
overwrought عصبی
neural عصبی
twitchy عصبی
engram رد عصبی
nervelessness بی عصبی
neurogram رد عصبی
nervous عصبی
uptight عصبی
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
facsimile recorder دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
neural conduction رسانش عصبی
neural lesion ضایعه عصبی
neural induction القای عصبی
Relax! عصبی نشو!
neural network شبکه عصبی
nerve fibre تار عصبی
neuron یاخته عصبی
lose temper <idiom> عصبی شدن
neural reverbration ارتعاش عصبی
neural satiation اشباع عصبی
neural discharge تخلیه عصبی
neurons یاخته عصبی
neural circuit مدار عصبی
neural bond پیوند عصبی
nerve cell سلول عصبی
nerve center مرکز عصبی
nerve path گذرگاه عصبی
nerve current جریان عصبی
nerve deafness کری عصبی
nerve ending پایانه عصبی
neurofibril تار عصبی
nerve cell یاخته عصبی
nerve block وقفه عصبی
nerve plexus شبکه عصبی
neural arc قوس عصبی
neurocyte یاخته عصبی
causalgia سوزش عصبی
neuritis التهاب عصبی
nervelessly از روی بی عصبی
nerve tissue بافت عصبی
neuroplexus شبکه عصبی
neuralgia درد عصبی
nerve impulse تکانه عصبی
shocks حمله عصبی
interneural داخل عصبی
nerves رشته عصبی
shocked حمله عصبی
sweat bullets/blood <idiom> عصبی بودن
willies حمله عصبی
plexus شبکه عصبی
nerve رشته عصبی
shock حمله عصبی
psychochemical agent عامل عصبی
ganglion غده عصبی
psychochemical agent گاز عصبی
interneuron داخل عصبی
anorexia nervosa بی اشتهایی عصبی
nerve agent عامل شیمیایی عصبی
discharges شلیک عصبی تخلیه
discharge شلیک عصبی تخلیه
neuropsychiatric مرض روانی و عصبی
tensest عصبی وهیجان زده
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
tenses عصبی وهیجان زده
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
tenser عصبی وهیجان زده
tensed عصبی وهیجان زده
tracts دسته تار عصبی
tense عصبی وهیجان زده
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
neurogenic دارای ریشه عصبی
neuropsychiatric درمان روانی عصبی
parabiosis وقفه رسانش عصبی
hysteria هیستری حمله عصبی
neuropath دچار اختلالات عصبی
preganglionic قبل از عقده عصبی
tract دسته تار عصبی
unipolar سلولهای عصبی یک قطبی
neuroblast یاخته رویانی عصبی
bradyarthria کندگویی عصبی- ماهیچه یی
reciprocal innervation تحریک عصبی تقابلی
neurotic دچار اختلال عصبی
neuroptera حشرات عصبی الجناح
neurotransmitter انتقال دهنده عصبی
tensing عصبی وهیجان زده
commissure بافت عصبی رابط
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
jittery وحشت زده و عصبی
preganglionic وابسته به جلو عقده عصبی
commissurotomy برداشتن بافت عصبی رابط
nervous عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
neurocirculatory asthenia ضعف عصبی- گردش خونی
neurogenic ایجاد کننده بافت عصبی
tie up in knots <idiom> کسی را عصبی ونگران کردن
dendrite شاخههای متعدد سلولهای عصبی
psychoneural parallelism توازی نگری روانی- عصبی
liminal وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
oxime ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
gray matter ماده خاکستری بافت عصبی مغز
psychoneurosis ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
parasympathetic عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
neuromuscular وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
solar plexus شبکه عصبی ناحیه زیر معده
magnetometer مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve fascicle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve bundle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
aeroneurosis اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
neurons رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neuron رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
performance factor ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
cingulum bundle دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
subliminally غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
to work oneself up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
to get worked up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
neural net مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
cassion discase تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
lazier در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
dial test indicator دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
units دستگاه قسمتی از یک دستگاه
unit دستگاه قسمتی از یک دستگاه
automatic search jammer دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
which transponder علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
column grinder دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
insulation testing apparatus دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
intercept receiver دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی
antineuritic برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
survey meter دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
laser linescan دستگاه تجسس هدف لیزری دستگاه مراقبت هدف لیزری
telephone repeater دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
preset vector دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
traversing mechanism دستگاه حرکت در سمت دستگاه سمت
declination constant زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
moving iron instrument دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
nervous system دستگاه پی
system دستگاه
systems دستگاه
apparatus دستگاه
nervous systems دستگاه پی
mechanisms دستگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com