English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (3 milliseconds)
English Persian
active device دستگاه فعال
Search result with all words
apparatus شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
ascending reticular activating system دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
head switching فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
mesfet دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
reticular activating system دستگاه فعال ساز شبکهای
Other Matches
active هدف فعال خط مشی فعال
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
quad density تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
facsimile recorder دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
magnetometer مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
performance factor ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
light foot فعال
commissioned <adj.> فعال
light footed فعال
operational فعال
upped فعال
up فعال
smacking فعال
active cell سل فعال
strenuous فعال
efective فعال
go-ahead فعال
energetic فعال
active فعال
upping فعال
sthenic فعال
snell فعال
smacker فعال
astir فعال
actual output بازداده فعال
active lines خطهای فعال
active sonar سونار فعال
active mine مین فعال
active force نیروی فعال
active site موضع فعال
active site محل فعال
kinetic energy نیروی فعال
come alive <idiom> فعال ماندن
active program برنامه فعال
adrenergic فعال شونده
whip up <idiom> فعال کردن
active vocabulary واژگان فعال
active window پنجره فعال
passive غیر فعال
active therapy درمان فعال
activated فعال کردن
passives غیر فعال
acting فعال کاری
active stock موجودی فعال
active sonar ردیاب فعال
trig فعال سرحال
activate فعال کردن
hot money پول فعال
operating personnel پرسنل فعال
activation فعال کردن
activation barrier سد فعال سازی
activator فعال ساز
out of action غیر فعال
active absorption جذب فعال
activate فعال کردن
active aircraft هواپیمای فعال
active area ناحیه فعال
active balance مانده فعال
inactive غیر فعال
active analysis تحلیل فعال
actinic rays اشعه فعال
semiactive نیمه فعال
enthalpy حرارت فعال
spiritous فعال زنده
spirituous فعال سرزنده
activate فعال کردن
activates فعال کردن
activating فعال کردن
optically active فعال نوری
activation فعال سازی
active فعال کنشی
active carbon کربن فعال
active installation قسمت فعال
active file فایل فعال
active hydrogen هیدروژن فعال
active element عنصر فعال
cycle stock موجودی فعال
active centers مراکز فعال
active index شاخص فعال
active file پرونده فعال
active center مرکز فعال
active index ایندکس فعال
active cell سلول فعال
active installation تاسیسات فعال
actuator فعال کننده
active avoidance اجتناب فعال
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
cationic دارای کاتیون فعال
idle money پول غیر فعال
surface active agents مواد فعال در سطح
surfactants مواد فعال در سطح
reactive current جریان غیر فعال
deactivating غیر فعال کردن
ce تراشه فعال کننده
inactivate غیر فعال کردن
euchromatin بخش فعال کروماتین
deactivate غیر فعال کردن
go getter شخص فعال و زرنگ
commissioning the ship فعال کردن کشتی
reactive power توان غیر فعال
go-getter شخص فعال و زرنگ
deactivated غیر فعال کردن
go-getters شخص فعال و زرنگ
deactivates غیر فعال کردن
arm خط وط وقفه فعال شده .
activating effect of functional group گروه فعال ساز
active labor force نیروی کار فعال
blocked <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
passive sonar ردیاب غیر فعال
disabled <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
active fiscal policy سیاست مالی فعال
passive element یکان غیر فعال
activities فعال یا مشغول بودن
activity فعال یا مشغول بودن
activated diffusion پخش فعال شده
locked <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
activated carbon ذغال فعال شده
activated sludge لجن فعال شده
activation energy انرژی فعال سازی
overactive فوق العاده فعال
active database پایگاه دادههای فعال
absorbo cel سلولوز فعال شده
reactivates دوباره فعال کردن
activated charcoal کربن فعال شده
active zone of well حوزه فعال چاه
activated carbon کربن فعال شده
activated charcoal ذغال فعال شده
activated cathode کاتد فعال شده
active status خط مشی فعال توپخانه
active sonar رادار دریایی فعال
reactivate دوباره فعال کردن
reactivated دوباره فعال کردن
activated complex کمپلکس فعال شده
reactivating دوباره فعال کردن
nonoperating strength پرسنل غیر فعال
pragmatics فعال واقع بین
pragmatic فعال واقع بین
lazy در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
activation فعال شدن کنش وری
activated methylene group گروه متیلن فعال شده
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
interrupts خط وقفه که فعال شده است
interrupting خط وقفه که فعال شده است
interrupt خط وقفه که فعال شده است
man about town مرد فعال اجتماعی وجهانی
passives غیر فعال مطیع وتسلیم
passive غیر فعال مطیع وتسلیم
lie by غیر فعال باقی ماندن
psychoactive drug داروی فعال کننده روان
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
dial test indicator دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
nonstriker یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
to lie dormant غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
anaerobic زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
activates فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
membrane keyboard احساس کننده فشار را فعال میکند
activated فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
epo Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
paper fed که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
unit دستگاه قسمتی از یک دستگاه
units دستگاه قسمتی از یک دستگاه
standby قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
coacher مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
aras system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
maskable وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
automatic search jammer دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
mask کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
direct coupled transistor logic سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
masks کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com