English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
underplay دست خودرا ادا نکردن
underplayed دست خودرا ادا نکردن
underplaying دست خودرا ادا نکردن
underplays دست خودرا ادا نکردن
Other Matches
dud probability درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to rangeoneself خودرا
to a onself خودرا اراستن
he pretended to be asleep خودرا بخواب زد
to suppress one's propensities خودرا فرونشاندن
to d. oneself up خودرا گرفتن
to dress up خودرا اراستن
to veil oneself روی خودرا پوشاندن
off one's chest <idiom> خودرا خالی کردن
he betray himself او خودرا رسوا ساخت
insconce خودرا جای دادن
to show ones cards قصد خودرا اشکارکردن
to sow one's wild oats چل چلی خودرا کردن
To step aside . to shy from . To withdraw . خودرا کنا رکشیدن
minces حرف خودرا خوردن
mince حرف خودرا خوردن
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
flatten روحیه خودرا باختن
flattens روحیه خودرا باختن
to try one's luck بخت خودرا ازمودن
back-pedalling حرف خودرا پس گرفتن
To go through fire and water. خودرا به آب وآتش زدن
back-pedalled حرف خودرا پس گرفتن
to sun one self خودرا افتاب دادن
topull oneself together خودرا جمع کردن
to plume oneself با پیرایه خودرا اراستن
pontify خودرا مقدس نمودن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
self assertion خودرا جلو اندازی
to a one's right حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to slake one's revenge انتقام خودرا گرفتن
to boure one's way راه خودرا بزوربازکردن
to pay one's way خرج خودرا دراوردن
to busy oneself خودرا مشغول کردن
to compromise oneself خودرا مظنون یا رسواکردن
back-pedal حرف خودرا پس گرفتن
to a. one selt انتقام خودرا کشیدن
one's accomplice همدست خودرا لودادن
to express one self مقاصد خودرا فهماندن
to breakin خودرا داخل کردن
infests ول نکردن
infesting ول نکردن
infest ول نکردن
to keep it up ول نکردن
infested ول نکردن
to addict oneself عادت کردن خودرا معتادکردن
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to keep the wolf from the door خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to play possum خودرا بنا خوشی زدن
to protrude one's tongue زبان خودرا بیرون انداختن
to stay one's stomach شکم خودرا اندکی سیرکردن
hold one's ground موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's own موقعیت خودرا حفظ کردن
to use one's d. عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to recover damages خسارت خودرا جبران کردن
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
to declare oneself قصد خودرا افهار کردن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
to bridle one's own tongue جلوی زبان خودرا گرفتن
wrathful عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to change one's course خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
o bey your parents والدین خودرا اطاعت کنید
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
to serve one's term خدمت خودرا انجام دادن
to cut ones way راه خودرا ازموانع بازکردن
to detain one's due بدهی خودرا نگه داشتن
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
go to pieces <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
get out of hand <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
for all one is worth <idiom> تمام سعی خودرا کردن
To set ones hopes on something. امید خودرا به چیزی بستن
do one's best <idiom> تمام تلاش خودرا کردن
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
take in stride <idiom> خودرا به باد سرنوشت دادن
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
discountenance تصویب نکردن
omittance is no quit tance مطالبه نکردن
disoblige ممنون نکردن
disobeys اطاعت نکردن
missfire عمل نکردن
to keep at arms length اشنائی نکردن با
disobeyed اطاعت نکردن
disobey اطاعت نکردن
to keep one's distance اشنایی نکردن
no go <idiom> موافقت نکردن
disobeying اطاعت نکردن
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
abort ریشه نکردن
to make no mention of ذکر نکردن
square deal تقلب نکردن
to be d. to توجه نکردن به
square deals تقلب نکردن
to pass by any thing رعایت نکردن
discommend توصیه نکردن
disaffiliate همکاری نکردن
withdraws قبول نکردن
disclaimed قبول نکردن
disassociating همکاری نکردن
disassociates همکاری نکردن
disclaim قبول نکردن
disassociated همکاری نکردن
disassociate همکاری نکردن
indulging مخالفت نکردن
indulges مخالفت نکردن
disbelieving باور نکردن
indulged مخالفت نکردن
indulge مخالفت نکردن
disclaiming قبول نکردن
disbelieves باور نکردن
disapproves تصویب نکردن
disapprove تصویب نکردن
withdraw قبول نکردن
disbelieve باور نکردن
rejection قبول نکردن
disclaims قبول نکردن
disbelieved باور نکردن
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to a oneself خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
turn kings evidence شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to bridle one's anger خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
to carry oneself خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to perform one's oromise پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
to repeat oneself کاریا گفته خودرا تکرار کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
he lost his reason عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to calculate on فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
sloshes خودرا بالجن وگل ولای الودن
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
sloshing خودرا بالجن وگل ولای الودن
show him your ticket بلیط خودرا باو نشان دهید
To extend the scope of ones activities . میدان عملیات خودرا گسترش دادن
slosh خودرا بالجن وگل ولای الودن
to be in disagreement [with somebody] موافقت نکردن [با کسی]
to keep an oath inviolate نقض نکردن سوگند
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
to misbehave oneself درست رفتار نکردن
to play not guilty اقرار بگناه نکردن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
let it all hang out <idiom> پنهان نکردن چیزی
to turn to account بهرمندشدن از ضایع نکردن
to lose interest جلب توجه نکردن
fall out of use <idiom> از چیزی استفاده نکردن
not my cup of tea <idiom> با چیزی حال نکردن
standpat ورق عوض نکردن
disapprove رد کردن تصویب نکردن
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
understate حقیقت را افهار نکردن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
missfire عمل نکردن گلوله
disapproves قبول نکردن رد کردن
understates حقیقت را افهار نکردن
understated حقیقت را افهار نکردن
understating حقیقت را افهار نکردن
disapproves رد کردن تصویب نکردن
disapprove قبول نکردن رد کردن
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
plead not guilty اقرار به جرم نکردن
to weigh one's word سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to take up one'sindentures سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
preened خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preens خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
mudlark اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to lick one's لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
to be even witn any one انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
failure عمل نکردن گیر سلاح
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
off one's high horse <idiom> تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
shoot the works <idiom> از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
failures عمل نکردن گیر سلاح
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
married failure عمل نکردن اتصالی مین
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
depersonalization توجه نکردن به هویت فردی
beyond grasp درک نکردن بیرون ازحدادراک
except : مستثنی کردن مشمول نکردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com