|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
Total search result: 12 (3 milliseconds) | |||||
English | Persian | ||||
---|---|---|---|---|---|
at work | دست درکار | ||||
Search result with all words | |||||
copyright | که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت | ||||
copyrights | که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت | ||||
stick | پیچ درکار تحمل کردن | ||||
bigbrother | رهبر درکار یا عقیدهای | ||||
electromagnetic interference | مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها | ||||
supererogation | زیاده روی درکار خوش خدمتی | ||||
that depends | تا چه شرایطی درکار باشد | ||||
There must be a catch(trick)in it. | باید حقه ای درکار باشد | ||||
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . | کلکی درکار باید باشد ( هست ) | ||||
To put ones nose into other peoples affairs . | درکار دیگران فضولی کردن | ||||
Something is wrong. | عیبی درکار [این موضوع] است. | ||||
Partial phrase not found. |
Recent search history | |
|