Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
warm up
دست گرمی بازی کردن
Other Matches
with open arms
<idiom>
با گرمی استفاده کردن
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
fieriness
گرمی
reliance
دل گرمی
hotness
گرمی
fervency
گرمی
ardor
گرمی
warmly
به گرمی
cordiality
گرمی
rut
گرمی
fervor
گرمی
mugginess
گرمی
heat
گرمی
heats
گرمی
warmth
گرمی
fervour
گرمی
zing
گرمی
ruts
گرمی
glow
گرمی
ardour
گرمی
glowed
گرمی
glows
گرمی
mettle
گرمی غیرت
stew
گرمی داغی
stewed
گرمی داغی
zeal
گرمی تعصب
stews
گرمی داغی
tepidity
نیم گرمی
tepefaction
نیم گرمی
stewing
گرمی داغی
fervidity
گرمی زیاد
fervidness
گرمی زیاد
prickly heat
گرمی دانه
ebullience
گرمی و نشاط
i rest upon your promise
پشت گرمی
gram equivalent
هم ارز گرمی
gramme equivalent
هم ارز گرمی
gram atomic weight
وزن گرمی اتم
trusts
پشت گرمی داشتن به
trusted
پشت گرمی داشتن به
trusted
اطمینان پشت گرمی
pyrogenic
گرمازا گرمی بخش
pyrogenous
گرمازا گرمی بخش
eruption of rash
درامدن گرمی دانه
trust
پشت گرمی داشتن به
trust
اطمینان پشت گرمی
gram equivalent weight
وزن گرمی هم ارز
trusts
اطمینان پشت گرمی
She has a delightfully mellow voice .
صدای گرمی دارد
Chess is my pastim (hobby).
سر گرمی من شطرنج است
lean
خم شدن پشت گرمی داشتن
leans
خم شدن پشت گرمی داشتن
He has a delightful touch on the guitar .
گیتار را با پنجه گرمی می نوازد
He is a warn blooded person.
آدم خون گرمی است
calefacient
داروی گرم کننده گرمی ده
milliequvalent weight
وزن هم ارز میلی گرمی
leaned
خم شدن پشت گرمی داشتن
sales talk
مذاکره وبازار گرمی برای فروش
horse trade
بازار گرمی وچانه زنی درمعاملات
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cambric tea
نوشابه گرمی از اب و شیر وشکر و اغلب چای
To be a good conversationalist .
دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
to play fair
مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
quibbled
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibble
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling
زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
twiddles
بازی کردن
rinks
یخ بازی کردن
rink
یخ بازی کردن
bump
بازی کردن
twiddled
بازی کردن
actuble
بازی کردن
moved
بازی کردن
play-acts
بازی کردن
twiddling
بازی کردن
moves
بازی کردن
headwork
با سر بازی کردن
toys
بازی کردن
toy
بازی کردن
move
بازی کردن
twiddle
بازی کردن
plays
بازی کردن
play-act
بازی کردن
playing
رل بازی کردن
gallant
زن بازی کردن
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
played
بازی کردن
playing
بازی کردن
miscast
بد بازی کردن
play-acting
بازی کردن
play
رل بازی کردن
played
رل بازی کردن
playact
رل بازی کردن
play
بازی کردن
plays
رل بازی کردن
play-acted
بازی کردن
foxing
روباه بازی کردن تزویر کردن
fox
روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes
روباه بازی کردن تزویر کردن
mountebank
حقه بازی کردن
To play cards .
ورق بازی کردن
start up
<idiom>
بازی را شروع کردن
to play football
فوتبال بازی کردن
to play soccer
فوتبال بازی کردن
playact
در تاتر بازی کردن
flimflam
حقه بازی کردن
fence
شمشیر بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
play out
تا اخر بازی کردن
spoof
حقه بازی کردن
drabbest
جنده بازی کردن
skis
اسکی بازی کردن
gamble
سفته بازی کردن
skied
اسکی بازی کردن
ski
اسکی بازی کردن
gambled
سفته بازی کردن
spoofs
حقه بازی کردن
taw
تیله بازی کردن
gambles
سفته بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
personifies
رل دیگری بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
fences
شمشیر بازی کردن
drabber
جنده بازی کردن
mountebanks
حقه بازی کردن
card
ورق بازی کردن
showboat
نمایشی بازی کردن
fornicate
: فاحشه بازی کردن
shinny
شینی بازی کردن
playing
تفریح بازی کردن
cards
ورق بازی کردن
shinney
شینی بازی کردن
trick
حقه بازی کردن
left-handed
با دست چپ بازی کردن
tricked
حقه بازی کردن
tricking
حقه بازی کردن
war game
بازی جنگ کردن
played
تفریح بازی کردن
play
تفریح بازی کردن
fornicated
: فاحشه بازی کردن
fornicates
: فاحشه بازی کردن
fornicating
: فاحشه بازی کردن
drab
جنده بازی کردن
spar
مشت بازی کردن
skate
اسکیت بازی کردن
sparred
مشت بازی کردن
spars
مشت بازی کردن
bowl
باتوپ بازی کردن
bowls
باتوپ بازی کردن
skated
اسکیت بازی کردن
skates
اسکیت بازی کردن
palter
زبان بازی کردن
yo-yos
یویو بازی کردن
yo-yo
یویو بازی کردن
play fair
مردانه بازی کردن
plays
تفریح بازی کردن
misplay
ناشیانه بازی کردن
court
عشق بازی کردن
prevaricates
زبان بازی کردن
prevaricating
زبان بازی کردن
piddle
باخوراک بازی کردن
to play at chess
شطرنج بازی کردن
to look oneself again
پشم بازی کردن
piddled
باخوراک بازی کردن
piddles
باخوراک بازی کردن
kite
سفته بازی کردن
kites
سفته بازی کردن
criminal court
عشق بازی کردن
to play for love
سر هیچ بازی کردن
thimblerig
شعبده بازی کردن
to fly a kite
سفته بازی کردن
to make love
عشق بازی کردن
equivocating
زبان بازی کردن
to bill and coo
بوسه بازی کردن
prevaricated
زبان بازی کردن
to play marbles
مهره بازی کردن
equivocates
زبان بازی کردن
equivocated
زبان بازی کردن
favouritism
پارتی بازی کردن
equivocate
زبان بازی کردن
prevaricate
زبان بازی کردن
to skip rope
بند بازی کردن
to play ball
توپ بازی کردن
see-saws
الا کلنگ بازی کردن
sports
نمایش تفریحی بازی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com