Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 60 (6 milliseconds)
English
Persian
ejectment
دعوای استرداد
Other Matches
collieshangie
دعوای پر سر وصدا
counterclaim
دعوای متقابل
lis pendens
دعوای مطروحه
lis pendens
دعوای معلق
accessory
دعوای فرعی
lay (light) into
<idiom>
دعوای لفظی
interplead
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
restitution
استرداد
withdrawals
استرداد
reimbursements
استرداد
reimbursement
استرداد
reclamation
استرداد
withdrawal
استرداد
refund
استرداد
refunded
استرداد
refunding
استرداد
refunds
استرداد
reclaimation
استرداد
right of reversion
حق استرداد
renders
استرداد
recuperation
استرداد
recoveries
استرداد
restoration
استرداد
recovery
استرداد
render
استرداد
rendered
استرداد
extradition
استرداد
extradition of criminals
استرداد مجرمین
recovery
استرداد جبران
recvery
استرداد وصول
retraction
انقباض استرداد
claim for restitution
دعوی استرداد
rebates
استرداد وجه
rebate
استرداد وجه
extradition
استرداد مجرمین
extradition
استرداد مجروحین
retraxit
استرداد دعوی
reclaimable
قابل استرداد
irremediable
غیرقابل استرداد
withdrawal of a case
استرداد دعوی
retractions
انقباض استرداد
recoveries
استرداد جبران
requisition
واست استرداد مجرم
irretrievability
عدم قابلیت استرداد
requisitioned
واست استرداد مجرم
requisitioning
واست استرداد مجرم
requisitions
واست استرداد مجرم
drawbacks
استرداد حقوق گمرکی
drawback
استرداد حقوق گمرکی
irresponsible
غیر قابل استرداد
repayment guarantee
ضمانت استرداد پیش پرداخت
extradition
استرداد محرمین بدولت متبوعه
irretrievable
غیر قابل استرداد باز نیافتنی
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
replevin
طرح دعوی به منظور استرداد مال توقیف شده
stoppage in transitu
حق استرداد جنس فروخته شده برای بایع حق امتناع ازتسلیم مال التجاره در حال حمل
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
theft bote
استرداد مال مسروقه ازسارق به این شرط که مال باخته از تعقیب سارق منصرف شود
irredentism
نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com