Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (9 milliseconds)
English
Persian
conference call
دعوت به سخنرانی
Other Matches
oration
سخنرانی
speaking
سخنرانی
lecture
سخنرانی
lectured
سخنرانی
lectures
سخنرانی
lecturing
سخنرانی
conferences
سخنرانی
orations
سخنرانی
conference
سخنرانی
to hear any ones speech
سخنرانی
prelection
سخنرانی
orate
سخنرانی کردن
theater
تالار سخنرانی
lecture method
روش سخنرانی
pep talk
سخنرانی انگیزگر
oratorical
وابسته به سخنرانی
pep talks
سخنرانی انگیزگر
theatres
تالار سخنرانی
theatre
تالار سخنرانی
theaters
تالار سخنرانی
auditoria
تالار سخنرانی
auditorium
تالار سخنرانی
speaks
سخنرانی کردن
speak
سخنرانی کردن
auditoriums
تالار سخنرانی
make a speech
سخنرانی کردن
inaugural
سخنرانی افتتاحی
lobby
سخنرانی کردن
oratory
شیوه سخنرانی
lobbied
سخنرانی کردن
notes
یادداشت سخنرانی
lobbies
سخنرانی کردن
record
یادداشت سخنرانی
voicing
صدای سخنرانی انسان
forensic
قانونی مربوط به سخنرانی
travelogues
سخنرانی درباره مسافرت
travelogue
سخنرانی درباره مسافرت
travelogs
سخنرانی درباره مسافرت
lyceum
سالن سخنرانی عمومی
voice
صدای سخنرانی انسان
voices
صدای سخنرانی انسان
traversabel
سخنرانی درباره مسافرت
lobby
سخنرانی وتبلیغات کردن
lobbied
سخنرانی وتبلیغات کردن
speech
قوه ناطقه سخنرانی
speeches
قوه ناطقه سخنرانی
tirade
سخنرانی دراز وشدیداللحن
tirades
سخنرانی دراز وشدیداللحن
lobbies
سخنرانی وتبلیغات کردن
philippic
سخنرانی تند وانتقادی
proem
مقدمه سخنرانی شروع
praelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
prelect
سخنرانی کردن خطا به خواندن
oratorically
ادیبانه از روی ایین سخنرانی
stenotypisht
متصدی دستگاه ضبط سخنرانی
lecturing
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecture
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectures
سخنرانی کردن خطابه گفتن
summonsed
دعوت
summonses
دعوت
bidding
دعوت
summon
دعوت
calling
دعوت
summoned
دعوت
summons
دعوت
invitation
دعوت
summonsing
دعوت
invitations
دعوت
teach-in
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
tribune
سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
teach-ins
جلسهی بحث و سخنرانی غیر رسمی
His speech gripped the television viewers ( audience ).
سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
stenotype
دستگاه ضبط مکالمات سخنرانی وغیره
His speech was in the nature of an apology.
ماهیت سخنرانی او
[مرد]
عذرخواهی بود.
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
invite
دعوت کردن
asked
دعوت کردن
asking
دعوت کردن
to invite
[to]
دعوت کردن
[به]
asks
دعوت کردن
ask
دعوت کردن
invited
دعوت کردن
invites
دعوت کردن
caller
دعوت کننده
callers
دعوت کننده
challenge
دعوت بجنگ
challenges
دعوت بجنگ
uninvited
دعوت نشده
to call in
دعوت کردن
unbidden
دعوت نشده
boarding call
دعوت به بازدید
challenged
دعوت بجنگ
convocator
دعوت کننده
letter of invitation
رقعه دعوت
letter of invitation
دعوت نامه
invitatory
متضمن دعوت
invitation to treat
دعوت به معامله
invitation to treat
دعوت به مذاکره
convocate
دعوت کردن
invitation to tender
دعوت به مناقصه
invitation to tender
دعوت به مزایده
philippize
بارشوه سخنرانی کردن درسخنرانی تحت نفوذقرارگرفتن
to lobby against
[for]
somebody
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
soliloquies
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquy
گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
defiance
دعوت به جنگ بی اعتنایی
tender notice
اگهی دعوت به مناقصه
I am invited tonight of all nights .
دعوت شدم آن هم امشب
invitee
شخص دعوت شده
to proffer an invitation
رسما دعوت کردن
to crash in
[to a party]
بدون دعوت وارد شدن
invite to tender
دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
to fling down the gauntlet
بجنگ تن بتن دعوت کردن
to barge in
بدون دعوت وارد شدن
to throw down the glove
بجنگ تن بتن دعوت کردن
rain check
نوید یا قول دعوت بعدی
gauntlets
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
gauntlet
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
I'd like to ask her out.
من دوست داشتم او
[زن]
را به بیرون دعوت کنم.
to disinvite somebody from an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
to withdraw the invitation to an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
call a metting
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
treat someone
<idiom>
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
gantelope
باند برای دست دعوت به مبارزه
gantlope
باند برای دست دعوت به مارزه
to bechon to a person to come
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
have over
<idiom>
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
crash the gate
<idiom>
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .
دعوت شما را با منت قبول می کنم
convoke
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
raise a fuss
<idiom>
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
gatecrashers
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
gatecrasher
کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
please reply
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
repondez s'il vous plait
[RSVP]
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
pax britannica
اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
I fiddled afew invitation cards.
باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
master tournament
مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
to ask somebody out for dinner
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
call to order
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
proposition
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
hold forth
مطرح کردن سخنرانی کردن
speechify
نطاقی کردن سخنرانی کردن
homilies
سخنرانی کردن موعظه کردن
homily
سخنرانی کردن موعظه کردن
discourses
سخنرانی کردن ادا کردن
discourse
سخنرانی کردن ادا کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
bids
امر کردن دعوت کردن
bid
امر کردن دعوت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com