Dictiornary-Farsi | دعوت نشده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
uninvited	دعوت نشده
unbidden	دعوت نشده


Search result with all words

gatecrasher	کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
gatecrashers	کسیکه به محفلی که در آن دعوت نشده است میرود
Other Matches

unpremediated	پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
uncommitted	غیر متعهد نشده تعهد نشده
undisciplined	تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unobligated	اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unborn	هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unpicked	نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbroke	رام نشده سوقان گیری نشده
unbaoked	سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unresolved	تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unsifted	الک نشده رسیدگی نشده
unasked	خواسته نشده پرسیده نشده
undirected	رهبری نشده راهنمایی نشده
irredenta	انجام نشده جبران نشده
inconsummate	تکمیل نشده انجام نشده
unredeemed	جبران نشده سبک نشده
unset	جایگزین نشده جاانداخته نشده
untried	امتحان نشده محاکمه نشده
uncharged	محسوب نشده رسمامتهم نشده
unsought	جستجو نشده کشف نشده
unintended saving	پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete	انجام نشده پر نشده
unintended investment	سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush	اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
summonsing	دعوت
summoned	دعوت
summons	دعوت
summon	دعوت
invitations	دعوت
invitation	دعوت
bidding	دعوت
calling	دعوت
summonsed	دعوت
summonses	دعوت
asks	دعوت کردن
challenges	دعوت بجنگ
challenged	دعوت بجنگ
challenge	دعوت بجنگ
to invite [to]	دعوت کردن [به]
conference call	دعوت به سخنرانی
ask	دعوت کردن
convocator	دعوت کننده
asked	دعوت کردن
boarding call	دعوت به بازدید
asking	دعوت کردن
invite	دعوت کردن
invited	دعوت کردن
invites	دعوت کردن
letter of invitation	رقعه دعوت
invitation to tender	دعوت به مناقصه
letter of invitation	دعوت نامه
invitation to treat	دعوت به مذاکره
invitation to tender	دعوت به مزایده
callers	دعوت کننده
caller	دعوت کننده
to call in	دعوت کردن
invitation to treat	دعوت به معامله
invitatory	متضمن دعوت
convocate	دعوت کردن
tender notice	اگهی دعوت به مناقصه
to proffer an invitation	رسما دعوت کردن
defiance	دعوت به جنگ بی اعتنایی
invitee	شخص دعوت شده
I am invited tonight of all nights .	دعوت شدم آن هم امشب
rain check	نوید یا قول دعوت بعدی
to crash in [to a party]	بدون دعوت وارد شدن
to barge in	بدون دعوت وارد شدن
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).	باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
to fling down the gauntlet	بجنگ تن بتن دعوت کردن
gauntlets	دستکش اهنی دعوت بمبارزه
invite to tender	دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
to throw down the glove	بجنگ تن بتن دعوت کردن
gauntlet	دستکش اهنی دعوت بمبارزه
gantelope	باند برای دست دعوت به مبارزه
to bechon to a person to come	اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to take a rain check [ raincheck] on an offer [American E]	رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
I'd like to ask her out.	من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
treat someone <idiom>	پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
gantlope	باند برای دست دعوت به مارزه
call a metting	تعیین وقت و دعوت برای جلسه
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .	دعوت شما را با منت قبول می کنم
crash the gate <idiom>	بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
to disinvite somebody from an event	دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
to withdraw the invitation to an event	دعوت [نامه] کسی به جشنی را پس گرفتن
have over <idiom>	شخصی را به خانه خود دعوت کردن
raise a fuss <idiom>	قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
please reply	لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
repondez s'il vous plait [RSVP]	لطفا پاسخ بدهید [به دعوت نوشته شده ای]
pax britannica	اشتی که انگلیس کشورهای جنگجوربدان دعوت میکند
convoke	برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
master tournament	مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
I fiddled afew invitation cards.	باهر کلکی بود چند تا کارت دعوت گیر آوردم
to ask somebody out for dinner	کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
call to order	به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
proposition	پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned	پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning	پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositions	پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
uncharged	پر نشده
unbowed	خم نشده
challengo	ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
non switched line	خط گزینه نشده
uncoditioned	قطعی نشده
unreconstructed	بازسازی نشده
unquestioned	بحث نشده
unquestioned	بررسی نشده
undeeded	در سندقید نشده
uncoditioned	شرط نشده
uncleared	ترخیص نشده
unworn	استعمال نشده
unnormalized	هنجار نشده
the date was not specified	نشده بود
unaccommodated	فراهم نشده
unaccomplished	انجام نشده
tenantless	اشغال نشده
unbowed	سر کوب نشده
roughdry	اطو نشده
uncircumcised	ختنه نشده
unverified <adj.>	امتحان نشده
unquestioned	استنتاق نشده
unpublished	نشر نشده
undefined	تعریف نشده
unearned	کسب نشده
unconnected	وصل نشده
unbacked	رام نشده
unsaved	پس انداز نشده
wound less	زخمی نشده
unworn	کهنه نشده
unwashed	شسته نشده
unthickened	تغلیظ نشده
unstudied	مطالعه نشده
unsocialized	اجتماعی نشده
unsight	دیده نشده
unset	ثابت نشده
unguarded	حراست نشده
unsaturated	اشباع نشده
unsaturate	اشباع نشده
unlicked	لیسیده نشده
undirected	هدایت نشده
unpublished	چاپ نشده
undisiplined	تربیت نشده
unguarded	حساب نشده
unexploded	منفجر نشده
unleached	سفید نشده
unsought	کاوش نشده
unspotted	ننگین نشده
unpolished	پرداخت نشده
unpremediated	تصور نشده
unshod	نعل نشده
Before it is too late. While there is stI'll time.	تا دیر نشده
unevaluated <adj.>	امتحان نشده
unexamined <adj.>	ممیزی نشده
uninspected <adj.>	ممیزی نشده
untested <adj.>	ممیزی نشده
unevaluated <adj.>	ممیزی نشده
unchecked <adj.>	ممیزی نشده
unexamined <adj.>	امتحان نشده
uninspected <adj.>	امتحان نشده
untested <adj.>	امتحان نشده
unaudited <adj.>	ارزیابی نشده
unchecked <adj.>	ارزیابی نشده
unexamined <adj.>	ارزیابی نشده
uninspected <adj.>	ارزیابی نشده
untested <adj.>	ارزیابی نشده
unaudited <adj.>	ممیزی نشده
unverified <adj.>	بازرسی نشده
unverified <adj.>	ارزیابی نشده
unverified <adj.>	ممیزی نشده
unverified <adj.>	تست نشده
unissued <adj.>	توزیع نشده
unissued <adj.>	منتشر نشده
unverified <adj.>	آزمایش نشده
unverified <adj.>	کنترل نشده
unverified <adj.>	تایید نشده
unverified <adj.>	بررسی نشده
unevaluated <adj.>	ارزیابی نشده
unchecked <adj.>	امتحان نشده
uninspected <adj.>	آزمایش نشده
untested <adj.>	آزمایش نشده
unaudited <adj.>	کنترل نشده
unchecked <adj.>	کنترل نشده
unevaluated <adj.>	کنترل نشده
unexamined <adj.>	کنترل نشده
uninspected <adj.>	کنترل نشده
untested <adj.>	کنترل نشده
unaudited <adj.>	تایید نشده
unexamined <adj.>	آزمایش نشده
unevaluated <adj.>	آزمایش نشده
non-registered [not registered] <adj.>	ثبت نشده
undeterred <adj.>	منصرف نشده
unbleached <adj.>	سفیدگری نشده
undyed <adj.>	رنگرزی نشده
unaudited <adj.>	آزمایش نشده
unchecked <adj.>	آزمایش نشده
unchecked <adj.>	تایید نشده
unevaluated <adj.>	تایید نشده
unevaluated <adj.>	تست نشده
unexamined <adj.>	تست نشده
uninspected <adj.>	تست نشده
untested <adj.>	تست نشده
unaudited <adj.>	بازرسی نشده