Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
hold one's own (in an argument)
<idiom>
دفاع از موقعیت خود
Other Matches
samisch variation
واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
schleman defence
دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
russian defence
دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
relative plot
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
one on one
دفاع یارگری دفاع تک به تک
defense
دفاع وزارت دفاع
air position
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
self defense
دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
berths
موقعیت جا
positioned
موقعیت
berth
موقعیت جا
occasioning
موقعیت
situs
موقعیت
occasioned
موقعیت
occasion
موقعیت
situation
موقعیت
berthed
موقعیت جا
situations
موقعیت
berthing
موقعیت جا
occasions
موقعیت
lodgment
موقعیت
location
موقعیت
condition
موقعیت
locations
موقعیت
line of position
خط موقعیت
position
موقعیت
sited
موقعیت
orientation
موقعیت
sites
موقعیت
lodgment or lodge
موقعیت
site
موقعیت
case
وضعیت موقعیت
cases
وضعیت موقعیت
positioned
شکل موقعیت
rest position
موقعیت سکون
plot
نقطه موقعیت
razor edge
موقعیت بحرانی
radar location
موقعیت رادار
plots
نقطه موقعیت
plotted
نقطه موقعیت
storage location
موقعیت انباره
stimulus situation
موقعیت محرک
social status
موقعیت اجتماعی
forward position
موقعیت رو به جلو
social situation
موقعیت اجتماعی
situation of a building
موقعیت ساختمان
sign position
موقعیت علامت
print position
موقعیت چاپ
position finding
موقعیت یابی
endo position
موقعیت اندو
advantage ground
موقعیت خوب
configurations
وضعیت یا موقعیت
configuration
وضعیت یا موقعیت
lies
موقعیت چگونگی
lied
موقعیت چگونگی
lie
موقعیت چگونگی
status
اهمیت یا موقعیت
position
شکل موقعیت
orientation
تعیین موقعیت
orientation
تشخیص موقعیت
monopoly position
موقعیت انحصاری
benzylic position
موقعیت بنزیلی
bit position
موقعیت ذره
ground position
موقعیت زمینی
firing position
موقعیت احتراق
exoposition
موقعیت اگزو
footing
موقعیت وضع
pertinence
موقعیت شایستگی
pertinence or nency
دخل موقعیت
pertinency
موقعیت شایستگی
point guard
موقعیت گارد
point
محل یا موقعیت
position buoy
بویه موقعیت
page orientation
موقعیت صفحه
positioning
تثبیت موقعیت
d. of a situation
موقعیت باریک
circumstantial
مربوط به موقعیت
situation
موقعیت حالت
situations
موقعیت حالت
d. situation
موقع یا موقعیت باریک
flage pole position
موقعیت میله پرچمی
bowsprit position
موقعیت دکل خوابیده
iam ill bested
موقعیت بدی دارم
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
pinch
موقعیت باریک سربزنگاه
opportuneness
موقعیت موقع بودن
space orientation
موقعیت یابی فضایی
spatial orientation
موقعیت یابی فضایی
positional
وابسته به موقعیت یامقام
trim
موقعیت قایق دراب
trims
موقعیت قایق دراب
pinches
موقعیت باریک سربزنگاه
trimmest
موقعیت قایق دراب
stand
عهده دارشدن موقعیت
upwell
موقعیت بهتری یافتن
golden opportunity
<idiom>
موقعیت طلایی وعالی
downward
به طرف یک موقعیت پایین تر
stationed
موقعیت اجتماعی وضع
blows
هدر دادن موقعیت
whiteout
عدم تشخیص موقعیت
circumstances
شرط موقعیت تشریفات
stations
موقعیت اجتماعی وضع
whiteouts
عدم تشخیص موقعیت
station
موقعیت اجتماعی وضع
blow
هدر دادن موقعیت
vacancy
موقعیت شغلی آزاد
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
toties quoties
هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
ortho director
هدایت کننده به موقعیت ارتو
trim
موقعیت تخته موج دراب
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
occasioning
سبب موقعیت باعث شدن
strategic situation
حالت جنگی موقعیت استراتژیک
meta director
هدایت کننده به موقعیت متا
We're all in the same boat.
ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
blade station
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
It was the usual scene.
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
trimmest
موقعیت تخته موج دراب
grids
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasions
سبب موقعیت باعث شدن
to not have it easy
[موقعیت]
ساده نیست
[برایشان]
grid
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
occasioned
سبب موقعیت باعث شدن
occasion
سبب موقعیت باعث شدن
para director
هدایت کننده به موقعیت پارا
She is not mindful of her social position ( status ) .
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
trims
موقعیت تخته موج دراب
That's (just) the way things are.
موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
reposition
مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
standing
موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
shortstop
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
feed
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
bistable
که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
executing
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
reporting point
نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
feeds
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
executes
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executed
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
execute
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که موقعیت وخیم می شود
[اصطلاح]
last but not least
<idiom>
آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
on occasion
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
backtab
برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
position buoy
بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
proletarianism
موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
to set a person on his feet
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
thaneship
قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
juncture
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
boot
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
parallax
اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
apologias
دفاع
defend
دفاع
defense
دفاع
blocks
دفاع
answer
دفاع
apologia
دفاع
answered
دفاع
block
دفاع
uncovered
بی دفاع
vindication
دفاع
blocked
دفاع
fencing
دفاع
czech defence
دفاع چک
tae
دفاع با پا
answering
دفاع
defended
دفاع
parries
دفاع
defenses
دفاع
parry
دفاع
parrying
دفاع
munition
دفاع
advocacy
دفاع
one man block
تک دفاع
pleading
دفاع
parried
دفاع
defending
دفاع
defends
دفاع
answers
دفاع
advocation
دفاع
defence
دفاع
gates
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
gate
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
chkdsk
دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circulars
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com