Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
speak out
<idiom>
دفاع کردن از چیزی
Other Matches
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
samisch variation
واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
schleman defence
دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
russian defence
دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
defend
دفاع کردن
implead
دفاع کردن
advocating
دفاع کردن
asserts
دفاع کردن از
asserting
دفاع کردن از
asserted
دفاع کردن از
fend
دفاع کردن
to defend
[from]
دفاع کردن
[از]
ward off
دفاع کردن
answered
دفاع کردن
pleaded
دفاع کردن
pleads
دفاع کردن
say a good word for
دفاع کردن
advocate
دفاع کردن
advocated
دفاع کردن
advocates
دفاع کردن
assert
دفاع کردن از
answer
دفاع کردن
defending
دفاع کردن
plead
دفاع کردن
defending
دفاع کردن از
answers
دفاع کردن
buckler
دفاع کردن
defends
دفاع کردن
defended
دفاع کردن
defended
دفاع کردن از
defend
دفاع کردن از
answering
دفاع کردن
to stick up for
دفاع کردن از
deraign
دفاع کردن
propugn
دفاع کردن از
to make a d.
دفاع کردن
makki
دفاع کردن
defends
دفاع کردن از
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
championed
مبارزه دفاع کردن از
championing
مبارزه دفاع کردن از
champions
مبارزه دفاع کردن از
defenses
دفاع کردن استحکامات
assert oneself
از حق خود دفاع کردن
defense
دفاع کردن استحکامات
champion
مبارزه دفاع کردن از
bays
دفاع کردن درمقابل
parries
سد کردن دفاع مستقیم
to keep at bay
دفاع کردن درمقابل
defence
دفاع کردن استحکامات
parry
سد کردن دفاع مستقیم
breast
باسینه دفاع کردن
breasts
باسینه دفاع کردن
bay
دفاع کردن درمقابل
bayed
دفاع کردن درمقابل
parrying
سد کردن دفاع مستقیم
baying
دفاع کردن درمقابل
parried
سد کردن دفاع مستقیم
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
bield
شجاع شدن دفاع کردن
detachment parry
دفاع با دور کردن شمشیرحریف
to defend oneself
[against]
از خود دفاع کردن
[درمقابل]
mayhen
ازوسیله دفاع محروم کردن
eot geo reo
باز کردن دفاع ضربدری
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to act in self-defence
دفاع از خود اقدام
[حرکت]
کردن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
redundancies
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
redundancy
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
to vindicate a religion
دیانتی را بثبوت رساندن یاازان دفاع کردن
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
one on one
دفاع یارگری دفاع تک به تک
defense
دفاع وزارت دفاع
vindicated
دفاع کردن از محقق کردن
vindicating
دفاع کردن از محقق کردن
vindicates
دفاع کردن از محقق کردن
vindicate
دفاع کردن از محقق کردن
blocking
سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
self defense
دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
cession
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
valuate
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
denounced
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
briefer
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minds
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
reference
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
to beg for a thing
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
references
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
minding
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
mind
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
to reason out something
چیزی را حل کردن
to cut something
چیزی را کم کردن
make something do
با چیزی تا کردن
to cut back
[on]
something
چیزی را کم کردن
to work out something
چیزی را حل کردن
to cut down
[on]
something
چیزی را کم کردن
defrosts
یخ چیزی را اب کردن
make do with something
با چیزی تا کردن
defrosting
یخ چیزی را اب کردن
defrosted
یخ چیزی را اب کردن
deduct
کم کردن چیزی از کل
deducting
کم کردن چیزی از کل
deducts
کم کردن چیزی از کل
deducted
کم کردن چیزی از کل
fill
پر کردن چیزی
to smell at something
چیزی را بو کردن
fills
پر کردن چیزی
to throw something overboard
چیزی را ول کردن
defrost
یخ چیزی را اب کردن
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to ensure something
تضمین کردن
[چیزی]
to ensure something
تامین کردن
[چیزی]
to mull over something
بازاندیشی کردن چیزی
to refuse somebody something
چیزی را از کسی رد کردن
to think over something
بازاندیشی کردن چیزی
to ensure something
مراقبت کردن در
[چیزی]
to book something
چیزی را رزرو کردن
to deny somebody something
چیزی را از کسی رد کردن
to touch something
لمس کردن چیزی
palletize
چیزی را حمل کردن
to agree on something
سازش کردن با چیزی
to make r. after something
چیزی را جستجو کردن
to avoid something
دوری کردن از
[چیزی]
replacing
چیزی را تعویض کردن
to obtain something
کسب کردن چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com