English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English Persian
tender دقیق ترد ونازک
tendered دقیق ترد ونازک
tenderest دقیق ترد ونازک
tendering دقیق ترد ونازک
Other Matches
tenderizes برای ترد ونازک کردن ان
tenderized برای ترد ونازک کردن ان
tenderize برای ترد ونازک کردن ان
tenderising برای ترد ونازک کردن ان
tenderises برای ترد ونازک کردن ان
tenderised برای ترد ونازک کردن ان
tenderizing برای ترد ونازک کردن ان
brazier head rivet نوعی پرچ با سر بزرگ ونازک
wirespun زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
griddle cake نوعی نان شیرینی پهن ونازک که دو طرفش را روی اهن کلوچه پزی سرخ میکنند
scholastical دقیق
exacted دقیق
exact دقیق
literal دقیق
scrutinizer دقیق
particular redemption دقیق
exact solution حل دقیق
exacts دقیق
subtil دقیق
punctual دقیق
astute دقیق
stringent دقیق
stringently دقیق
advertent دقیق
tenty دقیق
wistful دقیق
exquisite دقیق
intent دقیق
accurate دقیق
punctilious دقیق
punctiliously دقیق
precision دقیق
scholastic دقیق
instruments الات دقیق
precision sweep روبش دقیق
precision spirit level ترازوی دقیق
precision instrument سنجه دقیق
precision scale مقیاس دقیق
precision levelling ترازیابی دقیق
precision tool ابزار دقیق
corrects دقیق یا درست
strictly speaking دقیق شویم
correcting دقیق یا درست
correct دقیق یا درست
precisionist بسیار دقیق
queazy زیاد دقیق
pryingly با نگاه دقیق
persnickety کاربسیار دقیق
precision tools الات دقیق
queasy زیاد دقیق
scrutiny بررسی دقیق
precisian خیلی دقیق
pernickety کاربسیار دقیق
perpend دقیق بودن
particularization شرح دقیق
exact location محل دقیق
micro pressure gage فشارسنج دقیق
fine adjustment تنظیم دقیق
fine setting تنظیم دقیق
precision measurment سنجش دقیق
fine spun دقیق خیالی
precision adjustment تنظیم دقیق
precision balance ترازوی دقیق
precision fire تیر دقیق
precise دقیق کردن
precise صریح دقیق
precise خیلی دقیق
sounds بی خطر دقیق
soundest بی خطر دقیق
sounded بی خطر دقیق
sound بی خطر دقیق
an a calculator محاسب دقیق
arm of precision اسلحه دقیق
high accuracy measurement سنجش دقیق
instrument الات دقیق
imprecise غیر دقیق
going-over بررسی دقیق
thoroughgoing بسیار دقیق
subtle دقیق لطیف
goings-over بررسی دقیق
in-depth دقیق و عمیق
subtler دقیق لطیف
subtlest دقیق لطیف
detailed analysis بررسی دقیق
control توپزن دقیق
controlling توپزن دقیق
tenuous لطیف دقیق
controls توپزن دقیق
setting up لجوج دقیق
sets لجوج دقیق
watchful بی خواب دقیق
thorough paced دقیق گام
watchfulness دقیق هشیاری
set لجوج دقیق
punctual باذکرجزئیات دقیق
detailed analysis آنالیز دقیق
pin point تعیین دقیق نقاط
precision adjustment تنظیم دقیق تیر
precision adjustment تنظیم تیر دقیق
measuring magnifier مسافت یاب دقیق
scrupulously <adv.> خیلی دقیق وسواسی
a true and accurate report گزارشی درست و دقیق
precision bore سوراخ کردن دقیق
precision measuring equipment تجهیزات سنجش دقیق
to pore [over; on] به مطالعه دقیق پرداختن
precision lathe ماشین تراش دقیق
precision engineering تکنیک ابزار دقیق
precision casting ریخته گری دقیق
precision drill مته کردن دقیق
mind one's P's and Q's <idiom> خیلی دقیق به رفتاروگفتار
pick someone's brains <idiom> اطلاعات دقیق به کسی
off base <idiom> غیر دقیق ،نادرست
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
precision engineering مهندسی ابزار دقیق
probity پیروی دقیق از اصول
calibration تنظیم الات دقیق
sticklers سمج خیلی دقیق
stickler سمج خیلی دقیق
mirrors ایجاد کپی دقیق
mirror ایجاد کپی دقیق
inspects ازمایش دقیق بازبینی
inspecting ازمایش دقیق بازبینی
inspected ازمایش دقیق بازبینی
inspect ازمایش دقیق بازبینی
pores بمطالعه دقیق پرداختن
pore بمطالعه دقیق پرداختن
zero تنظیم دقیق دستگاه
zeroes تنظیم دقیق دستگاه
zeros تنظیم دقیق دستگاه
astringent سخت گیر دقیق
particular دقیق نکته بین
meticulous خیلی دقیق وسواسی
chronometer ساعت شمار دقیق
edge sharpening دقیق کردن لبه
precision بسیار دقیق بودن
facsimile کپی دقیق از یک متن
facsimiles کپی دقیق از یک متن
fine turning میزان سازی دقیق
fine sight تنظیم خط نشانه دقیق
fine tuning میزان سازی دقیق
precision اندازه گیری دقیق
mirrored ایجاد کپی دقیق
format قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
theodolite زاویه یاب دقیق ثانیهای
formats قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
handle with kid gloves <idiom> باکسی همکاری دقیق داشتن
zero hour <idiom> لحظه دقیق حمله درجنگ
attenuate تقلیل دادن دقیق شدن
thread the needle پاس دقیق از بین مدافعان
attenuating تقلیل دادن دقیق شدن
subtilize دقیق وحساس ولطیف کردن
subtilization ملایمت دقیق و لطیف سازی
attenuated تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates تقلیل دادن دقیق شدن
pinpoint target هدف دقیق تعیین شده
image کپی دقیق از فضایی از حافظه
an i calculation حساب نادرست یا غیر دقیق
approximated نه دقیق ولی تقریبا درست
images کپی دقیق از فضایی از حافظه
approximate نه دقیق ولی تقریبا درست
accuracy تعریف دقیق تر خواهد بود
approximates نه دقیق ولی تقریبا درست
fine sight تنظیم دقیق زاویه توپ
theodolites زاویه یاب دقیق ثانیهای
punctilio نکته دقیق در ایین رفتار
metronomes اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
precisian شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
soul-searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronome اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
he was p in his promises درانجام وعدههای خود دقیق بود
nuances اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuance اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
exact location تعیین کردن محل دقیق نقاط
soul searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
rhadamanthine وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
programming specification مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
zero beat تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
The planes pin- pointed the enemy targets . هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
supervise بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
hand forming شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
grey scale سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
supervises بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervising بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
capture کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
glideslope شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
capturing کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
pcm روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
yellow arc محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
TrueType فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
accuracy کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
pulsed روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
pulse روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
greeked نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
crop mark در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
bubble turn and slip الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com